۷-حلال و حرام/ «زبان»، افشاگری و پرده‌دری

فشار حکومت‌های مخالف تشیع که مترصد به‌دست آوردن بهانه‌ای برای اذیت و آزار اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام و شیعیان بوده‌اند از یک سو و افشای اسرار توسط مسلمانان بدون بصیرت و منافقان فرصت‌طلب باعث می‌شده…

***********************************************************

پدیدآورنده: سید محمد شاهچراغی
دسته‌بندی: خطبه

حلال و حرام/ «زبان»، افشاگری و پرده‌دری

افشاگری و پرده‌دری نسبت به اسرار دیگران با هدف دست‌یابی به مطامع پست دنیوی یکی دیگر از آفات زبان و محرمات لسان است که در برخی موارد با زبان قلم، پیام و اشاره نیز انجام می‌پذیرد. در این‌بین هر اندازه اهمیت سرّی که فاش می‌شود، بیش‌تر باشد و انتشار گسترده‌تری یابد، عقوبتش نیز سخت‌تر‌ و سنگین‌تر می‌گردد، زیرا چه‌بسا با سخن و نوشته‌ی انسان، رازی بر ملا ‌شود که از محدوده چند نفر تجاوز ننماید، اما گهگاه پرده‌دری و تضییع حق دیگران می‌تواند از محدوده مرزها فراتر رفته، در جهان بازتاب پیدا کرده و افکار ملل مختلف را درگیر خود ‌سازد.

افشاگری و زشتی آن

در طول تاریخ، خون انسان‌های بی‌گناه به‌واسطه‌ی پرده‌دری و بر ملا شدن راز‌ها بر زمین ریخته و یا آبرو و حیثیت‌شان بر باد رفته، به‌گونه‌ای که دیگر نتوانسته‌اند، زندگی عادی خویش را در اجتماع دنبال نمایند؛ ظلم عظیمی که به‌دست ناپاک افشاکنندگان اسرار رقم خورده است. چنان‌که امام باقر علیه‌السلام در روایت بسیار مهمی فرمودند:

«يُحْشَرُ الْعَبْدُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَا نَدَا دَماً فَيُدْفَعُ إِلَيْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِ أَوْ فَوْقَ ذَلِكَ فَيُقَالُ لَهُ هَذَا سَهْمُكَ‏ مِنْ‏ دَمِ‏ فُلَانٍ فَيَقُولُ يَا رَبِّ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّكَ قَبَضْتَنِي وَ مَا سَفَكْتُ دَماً فَيَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَايَةَ كَذَا وَ كَذَا فَرَوَيْتَهَا عَلَيْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَيْهَا وَ هَذَا سَهْمُكَ مِنْ دَمِهِ[۱]

«بنده‌ی خداوند در روز واپسین محشور می‌شود، در حالی‌که خونی نریخته است، اما خونی به‌اندازه‌ی خونی که در شیشه‌ی حجامت است یا بیش‌تر به او داده می‌شود؛ پس به او بگویند: این بهره‌ی تو از خون فلان کس است. می‌گوید: پروردگارا! تو خود می‌دانی، در حالی جانم را ستاندی که خون کسی را نریخته بودم. خداوند می‌فرماید: آری؛ اما تو سخنی را چنین و چنان از کسی شنیدی و به زیان او باز گفتی و نقل کردی تا به فلان ستم‌کار رسید و به‌خاطر آن بیان، او را کشت؛ و این سهم تو از خون اوست.»

اقدام ناروایی که در بیان امام صادق علیه‌السلام، عنوان قتل عامدانه به‌خود گرفته و از فرض خطا و شبه عمد خارج می‌شود؛

«مَا قَتَلَنَا مَنْ‏ أَذَاعَ‏ حَدِيثَنَا قَتْلَ خَطَأً، وَ لكِنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْد»[۲]

«كسى كه حديث ما را فاش كند، ما را به خطا نكشته، بلكه به‌عمد كشته است.»

بر این اساس، فاش کننده‌ی سرّ که از عواقب خطرناک آن آگاهی داشته و زبان به افشا می‌گشاید، شایسته است که پاسخ جنایت هولناک خویش را در قیامت دریافت نماید. در این زمینه اسحاق بن عمّار از مولای خویش حضرت صادق علیه‌السلام نیز روایت کرده که آن‌حضرت، در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی،

«ذلِكَ‏ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ‏ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ‏ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون‏»[۳]

«چرا كه آنان به نشانه‏‌هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را به‌ناحق مى‏‌كشتند؛ اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد در گذرانيده بودند.»

کلام مهم ذیل را مطرح فرمودند:

«وَ اللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ‏ بِأَيْدِيهِمْ‏ وَ لَا ضَرَبُوهُمْ بِأَسْيَافِهِمْ وَ لَكِنَّهُمْ سَمِعُوا أَحَادِيثَهُمْ فَأَذَاعُوهَا فَأُخِذُوا عَلَيْهَا فَقُتِلُوا»[۴]

«به خدا قسم، آن‌ها را با دست‌هاى خود نكشتند و با شمشيرهاى خويش نزدند، بلكه سخنان ايشان را شنيدند و آن‌ها را فاش ساختند و در نتيجه پيامبران، دستگير و كشته شدند.»

اِسناد قتل به بنی‌اسرائیل در کتاب آسمانی با وجود این‌که این قوم عنود، پیامبران خویش را به‌وسیله‌ی شمشیر به قتل نرسانده بلکه با زبان‌های خود مرتکب آن شده بودند، نشان از جرم سنگینی دارد که فاش‌کنندگان اسرار در دنیا و آخرت با عواقب آن روبرو خواهند شد؛ زبان‌هایی که نتوانستند، حقایق را مخفی داشته و حفظ نمایند؛ زیرا بر این پندار باطل بوده‌اند که هر حقیقتی را می‌توان به‌زبان آورده و هر نکته‌ای را بازگو نمود، در حالی‌که،

«جز راست نباید گفت                                     هر راست نشاید گفت»


با این حساب، افشاگری از اقسام خیانت و از زشت‌ترین وجوه آن محسوب می‌شود، زیرا دربردارنده‌ی خیانت در امانت، خیانت در آبرو و خیانت در جان و مال دیگران است و به‌واسطه‌ی آن، اموال مردم، غصب گردیده، زندگی‌های خوب انسان‌ها متلاشی و از هم پاشیده شده و خون‌های فراوان بر زمین جاری می‌گردد.

افشای اسرار و نزول سوره «ممتحنه»

مفسرین قرآن کریم درباره شأن نزول سوره‌ی مبارکه‌ی ممتحنه ماجرایی را نقل کرده‌اند که تأکیدی است بر ضرورت پرهیز از افشاگری و پرده‌دری.

«زنى به‌نام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه‌ خدمت رسول خدا صلّی‌الله علیه و آله آمد، پيامبر به او فرمود: آيا مسلمان شده‌اى و به اين‌جا آمده‌اى؟ عرض كرد: نه؛ فرمود: به‌عنوان مهاجرت آمده‌اى؟ گفت: نه. فرمود: پس چرا آمدى؟ عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، و سرپرستان من همه رفتند، و من شديداً محتاج شدم، نزد شما آمده‌ام تا عطایى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد. فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (اشاره به اين‌كه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‌كرد.) گفت: بعد از واقعه بدر، هيچ‌كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد (و اين نشان مى‌دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد در مشركان مكه سنگين بود.) حضرت صلی‌الله علیه و آله به فرزندان عبدالمطلب، دستور داد، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه پيامبر آماده فتح مكه مى‌شد. در اين موقع حاطب‌بن ابى‌بلتعه (يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود) نزد ساره آمد و نامه‌اى نوشت و گفت: آن را به اهل مكه بده و ده دينار و به‌قولى ده درهم نيز به او داد، و پارچه بُردى نيز به او بخشيد. حاطب در نامه به اهل مكه چنين نوشته بود، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد! ساره نامه را برداشت و از مدينه به سوى مكه حركت كرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر رسانيد، رسول خدا، على علیه‌السلام و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه سوار بر مركب شوند و به سوى مكه حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاه‌هاى وسط راه به زنى مى‌رسيد كه حامل نامه‌اى از حاطب به مشركين مكه است، نامه را از او بگيريد. آن‌ها حركت كردند و در همان مكان كه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده بود، به او رسيدند، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامه‌اى نزد او نيست، اثاث سفر او را تفتيش كردند و چيزى نيافتند، همگى تصميم بر بازگشت گرفتند، ولى على علیه‌السلام فرمود: نه پيامبر به ما دروغ گفته و نه ما دروغ مى‌گوئيم؛ شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و الا به‌خدا سوگند، گردنت را مى‌زنم! ساره هنگامى كه مسأله را جدّى يافت، نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود، بيرون آورد، آنان نامه را خدمت پيامبر آوردند. حضرت صلی‌الله علیه و آله به سراغ حاطب فرستاد، فرمود اين نامه را مى‌شناسى؟! عرض كرد: بلى، فرمود: چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى؟! عرض كرد اى رسول خدا! به‌خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته‌ام، لحظه‌اى كافر نشده‌ام، و هرگز به تو خيانت ننموده‌ام، و هيچ‌گاه دعوت مشركان را از آن زمان كه از آن‌ها جدا شدم، اجابت نكردم، ولى مسأله اين است كه تمام مهاجران، كسانى را در مكه دارند كه از خانواده آن‌ها در برابر مشركان حمايت مى‌كند، ولى من در ميان آن‌ها غريبم و خانواده من در چنگال آن‌ها گرفتارند، خواستم از اين طريق حقى به گردن آن‌ها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مى‌دانستم خداوند، سرانجام، آن‌ها را گرفتار شكست مى‌كند، و نامه من براى آن‌ها سودى ندارد. پيامبر صلی‌الله علیه و آله عذرش را پذيرفت، ولى عمر برخاست و گفت: اى رسول خدا! اجازه بده گردن اين منافق را بزنم! پيامبر فرمود: از جنگجويان بدر است، و خداوند نظر لطف خاصى به آن‌ها دارد …»[۵]

خیانت و نیرنگی که اهل نفاق در عصر کنونی، چه در زمان جنگ و چه پس از آن به عنوان ستون پنجم دشمن بارها مرتکب آن شده و با جمع‌آوری و افشای اطلاعات مهم به‌دنبال ضربه زدن به نظام اسلامی برآمده‌ و لطمات و خسارات فراوانی را به انقلاب اسلامی و مردم وارد ساختند.

از امام صادق علیه‌السلام درباره زشتی افشای راز بندگان خدا در روایتی که مرحوم کلینی رضوان‌الله علیه نقل نموده، آمده است:

«مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ‏ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ»[۶]

«هركس مطلبی را بر ضد مؤمنی بیان نماید و قصدش ظاهر ساختن بدي‌ها و ريختن آبرويش باشد تا او را از چشم مردم بيندازد، خداوند متعال او را از ولايت خودش خارج ساخته و به‌ولايت شيطان وارد می‌سازد، اگر‌چه شیطان هم او را نمی‌پذیرد.»

عبدالله‌بن سنان نیز می‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

«عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ نَعَمْ‏ قُلْتُ تَعْنِي سُفْلَيْهِ‏ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هِيَ إِذَاعَةُ سِرِّهِ»[۷]

«عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ فرمودند: بله. گفتم: مقصود شما از عورت، بخش‌هایی از بدن هست که پوشانیده می‌شود؟ فرمودند: چیزی نیست که تو در نظرگرفته‌ای، بلکه همانا مقصود اين است که سرّ و رازش را فاش نمایی.»

بدین جهت هیچ زنی حق بیان راز همسر خویش را ندارد و هیچ مردی نباید به خود اجازه‌ی افشای عیوب همسرش را بدهد؛ بلکه سینه‌ی مؤمن همواره باید صندوق رازها و اسرار باشد و مسائل مربوط به نهاد خانواده و جامعه در میان افراد همان خانواده و اجتماع حلّ شود و نباید به بیرون از آن راه پیدا کند؛ امری که در حفظ بنیان­ خانواده و اجتماع نقش اساسی و حیاتی دارد.

ثمرات رازداری

جایگاه ویژه و خطیر رازداری در دین مبین اسلام باعث شده تا در روایات متعدد، به ضرورت حفظ اسرار و اجتناب از پرده‌دری سفارش مؤکد صورت پذیرد؛ چنان‌که در روایتی از حضرت علی‌بن موسی الرضا علیه‌السلام رازداری و عدم افشای سرّ به‌عنوان خصلتی الهی معرفی می‌شود؛

«لَا يَكُونُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «عالِمُ الْغَيْبِ‏ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏»[۸] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّه‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ ص بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ‏ «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ‏»[۹] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ «فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ»[۱۰][۱۱]

«مؤمن، مؤمن نیست، مگر این که در او سه خصلت باشد: سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از ولیّ‌اش. پس آن‌چه سنّت پروردگار است، حفظ اسرار اوست، خداوند متعال می‌فرماید: «دانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد.» و آن‌چه سنّت پیامبر اوست، مدارا کردن با مردم است، پس خداوند متعال فرمود: «گذشت پیشه کن، و به [کار] پسندیده فرمان ده.» و آن‌چه سنّت ولیّ اوست، صبر کردن است «در محروميت‌ها و بيماري‌ها.»

پس همان‌گونه که خداوند متعال، ستّارالعیوب است و با وجود دانستن مسائل آشکار و نهان مخلوقات، اقدام به پرده‌دری و کنار زدن حجاب‌ها نمی‌کند، مؤمنان نیز باید پوشاننده عیوب و نگه‌دارنده‌ی سرّ الهی و اسرار بندگان خدا باشند تا دین حنیف گسترش یافته و ارتباط افراد با یکدیگر در صحنه‌ی اجتماع، دچار ضرر و آسیب نگردد.

در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله نیز که امام صادق علیه‌السلام روایت نموده‌اند، حفظ اسرار از نشانه‌های اولیاء الهی دانسته شده است؛

«طُوبى‏ لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ النَّاسُ، أُولئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدى‏، وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ، يَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، لَيْسُوا بِالْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ، وَ لَا بِالْجُفَاةِ الْمُرَائِين‏.»[۱۲]

«خوشا به حال بنده بى‌نام و نشانى كه خدا او را مى‌شناسد و مردم او را نمى‌شناسند؛ اينان چراغ‌هاى هدايت و منابع علم‌اند، خداوند هرگونه فتنه‌ی تاريكى را از آنان مى‌زدايد. نه سخن‌پراكن و فاش‌كننده اسرار هستند و نه نافرهيخته و رياكار.»

تقیّه و حفظ اسرار مذهب

وجوب تقیّه در نزد شیعیان به‌عنوان یکی از دستورات مؤکد در فقه امامیه که مستند به آیات قرآن کریم و روایات فراوان معصومین علیهم‌السلام است، ضرورت رازداری و کتمان حقایق را از موقعیت و مرتبه‌ی ویژه‌ برخوردار کرده و بی‌مبالاتی نسبت به‌آن را مردود و مطرود ساخته است.

از منظر آیات قرآن‌کریم، خداوند متعال که در سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران می‌فرماید:

«لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‏ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»[۱۳]

«مؤمنان نباید کافران را – به جای مؤمنان – به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستیِ] خدا [بهره‌ای] نیست ، مگر این‌که از آنان به نوعی تقیّه کنید.»

در سوره‌ی غافر و در ماجرای حضرت موسی علیه‌السلام از مردی مؤمن خبر می‌دهد که با انجام تقیه و کتمان عقاید خویش، راه به دربار فرعون پیدا کرده و به دفاع از پیامبر اولوالعزم عصر خویش می‌پردازد؛

«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ»[۱۴]

«و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می‌داشت، گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من خداست؟»

البته ابعاد گسترده این حکم حیاتی و بسیار مهم در روایات معصومین علیهم‌السلام مورد تبیین قرار گرفته است؛ چنان‌که در روایتی از امام صادق علیه‌السلام که به تفاوت‌های‌ امامت علوی و خلافت اموی اشاره دارد، از تقیه به‌عنوان یکی از وجوه تمایز این دو شیوه حکومت یاد می‌شود؛

«أَنَ‏ إِمَارَةَ بَنِي‏ أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَامَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ وَ حُسْنِ الْخِلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِكُمْ وَ فِي مَا أَنْتُمْ فِيهِ[۱۵]

«حکومت بنی‌امیه با شمشیر، ظلم و جور برپا بود و همانا امامت ما با نرمی، الفت با یکدیگر، وقار، تقیّه، خوش‌برخوردی، پرهیزکاری و اجتهاد همراه است، پس مردم را در دین‌تان و آن‌چه شما بر آنید، تشویق کنید.»

تقیه، رکن رکینی است که در حفظ و تعالی اسلام ناب محمدی و اندیشه‌ی علوی تأثیر فراوان داشته، تا حدّی‌که می‌توان گفت، تقیه‌ی مؤمنان آگاه و شیعیان خردمند در طول تاریخ پر حادثه‌ی تشیع بوده که میراث گران‌بهای اهل بیت عصمت و طهارت را به دست حاضران این عصر و روزگار رسانیده است و اگر حفظ اسرار و کتمان حقایق نبود، بارها و بارها گنجینه‌ی پر ارزش تشیّع نابود شده و از بین رفته بود؛ بدین‌جهت امام صادق علیه‌السلام در بیانی ارزشمند، تقیّه را جهاد در راه خدا بر می‌شمارند؛

«كِتْمَانُ‏ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اللَّه‏»[۱۶]

«پوشیده نگه‌داشتن اسرار ما، جهاد در راه خدا است.»

زیرا فشار حکومت‌های مخالف تشیع که مترصد به‌دست آوردن بهانه‌ای برای اذیت و آزار اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام و شیعیان بوده‌اند از یک سو و افشای اسرار توسط مسلمانان بدون بصیرت و منافقان فرصت‌طلب باعث می‌شده تا رنج‌ها و مصائب فراوانی بر پیشگامان معصوم علیهم‌السلام و پیروان مکتب حقه‌‌ی تشیع وارد شود؛ امری‌که اهل بیت عصمت و طهارت را به هشدار و بیان مذمت نسبت به افشاکنندگان اسرار وادار می‌ساخته است؛ چنان‌که از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است:

«مَنْ‏ أَذَاعَ‏ عَلَيْنَا حَدِيثَنَا، فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ جَحَدَنَا حَقَّنَا»[۱۷]

«كسى كه حديث ما را به زيان‌مان فاش سازد، به منزله كسى است كه حقّ ما را انكار نماید.»

و یا این روایت گران‌بها:

«مَنْ‏ أَذَاعَ‏ عَلَيْنَا حَدِيثَنَا، سَلَبَهُ‏ اللَّهُ الْإِيمَان‏»[۱۸]

«كسى كه حديث ما را فاش كند، خداوند ایمان را از او بگیرد.»

در اسلام، بصیرت، تدبیر، خردورزی و سیاست‌آگاهی، رابطه‌ا‌ی مستقیم با ایمان دارد و اگر رفتار مؤمنی عاری از این صفات باشد، رشد و ترقی دین الهی در جامعه را با مانع و مشکلات اساسی روبرو می‌‌سازد و محدودیت و قطع ارتباط مستقیم امامان علیهم‌‌السلام با شیعیان را سبب می‌گردد که متأسفانه غیبت حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه نمونه‌ی بارز آن است.

[۱]. بحار الانوار، ج۷، ص۲۰۲

[۲]. کافی (دارالحدیث)، ج۴، ص۱۱۲

[۳]. آل‌عمران/۱۱۲

[۴]. کافی (دارالحدیث)، ج۴، ص۱۱۱

[۵]. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۸

[۶]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۲، ص۳۵۸

[۷]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۳۵۹

[۸]. جن/ ۲۵-۲۶

[۹]. أعراف/۱۹۹

[۱۰]. بقره/۱۷۷

[۱۱]. کافی (دارالحدیث)، ج۳، ص۶۱۳

[۱۲]. کافی (دارالحدیث)، ج۳، ص۵۶۹

[۱۳]. آل‌عمران/۲۸

[۱۴]. غافر/۲۸

[۱۵]. وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۶۵

[۱۶]. بحار الانوار، ج۲، ص۶۴

[۱۷]. کافی (دارالحدیث)، ج۴، ص۱۱۱

[۱۸]. کافی (دارالحدیث)، ج۴، ص۱۱۲

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.