دین‌مداری/ ضرورت شناخت

درباره دین و جایگاه والای آن براهین فراوانی از عقل و نقل وجود دارد که تبیین آن به نوشتاری مبسوط نیاز دارد؛ اما نکته‌ی بسیار مهم در این زمینه آن است که نفس دین، ارزش است و ارزش‌آفرین؛ به‌گونه‌ای که انسان دین‌دارِ گنه‌کار…

**************************************************************************

پدیدآورنده: سید علی شاهچراغی

دسته‌بندی: خطبه

دین‌مداری/ ضرورت شناخت

دین، واقعیت انکار ناپذیر حیات بشر است که صفحات بی‌شمار تاریخ را به خود اختصاص داده است. خداوند متعال این گوهر ارزنده را در متن آفرینش و سرشت انسانی قرار داده و آثار آن را بر تمام زندگی انسان حاکم کرده است.

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»[۱]

«پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرينش خداى تغييرپذير نيست، اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏‌دانند.»

ظهور و بروز ادیان الهی اگر چه همواره در شدت و ضعف بوده‌، اما هیچ‌گاه ندای فطرت انسان‌ها خاموش نشده و مسیر سعادت بشر مسدود نشده است. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در این‌باره می‌فرماید:

«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ[۲]

«در ميان انسان‌ها انبياء را فرستاد و پي در پي هم فرستاد تا آواي پنهان فطرت را از آن‌ها طلب كنند و نعمت فراموش شده را يادآوري نمايند.»

دین و ارزش‌آفرینی آن

درباره دین و جایگاه والای آن براهین فراوانی از عقل و نقل وجود دارد که تبیین آن به نوشتاری مبسوط نیاز دارد؛ اما نکته‌ی بسیار مهم در این زمینه آن است که نفس دین، ارزش است و ارزش‌آفرین؛ به‌گونه‌ای که انسان دین‌دارِ گنه‌کار از انسان بی‌دین درست‌کار، به خیر و سعادت نزدیک‌تر است؛ چنان‌که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام كَثِيراً مَا يَقُولُ فِي خُطْبَتِه‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ دِينَكُمْ‏ دِينَكُمْ‏ فَإِنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ خَيْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِي غَيْرِهِ وَ السَّيِّئَةُ فِيهِ تُغْفَرُ وَ الْحَسَنَةُ فِي غَيْرِهِ لَا تُقْبَلُ»[۳]

«اميرالمؤمنين علیه‌السلام در خطبه‌هايش اين جمله را بسيار مي‌فرمود: اي مردم! دين‌دار باشيد؛ دين‌دار. اگر گناه كنيد و دين‌دار باشيد، بهتر است از اين كه ثواب كنيد ولي بي‌دين باشيد؛ زيرا گناه، در آن آمرزيده مي‌شود و ثواب و نيكي در بي‌ديني پذيرفته نيست.»

از این رو، علی علیه‌السلام، دوستی با انسان دین‌دارِ بد را بر انسان بی‌دینِ خوب ترجیح می‌دهد و در بیانِ دلیل آن می‌فرماید:

«مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِي فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْهَا وَ اغْتَفَرْتُ فَقْدَ مَا سِوَاهَا وَ لَا أَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْلٍ‏ وَ لَا دِينٍ لِأَنَّ مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ فَلَا يَتَهَنَّأُ بِحَيَاةٍ مَعَ مَخَافَةٍ وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَيَاةِ وَ لَا يُقَاسُ إِلَّا بِالْأَمْوَاتِ»[۴]

«اگر کسي حتي يک خصلت نيک در او باشد، به خاطر همان خصلت با او دوستي نموده و نبود ساير خصال نيک را تحمل مي‌کنم، اما اگر کسی دو خصلت عقل و دین را نداشته باشد، نمی‌توانم چشم‌پوشی کنم، زيرا جدایي از دين، مايه ناامنى (براي خودش وديگران) است و امنيت خاطر نداشتن در زندگی، تلخ و ناگوار است؛ و نابخردي و نبود عقل از دست دادن حيات انسانى‌ است و انسان مُرده لايق دوستي نيست.»

بر این اساس گوهر گران‌بهای دین، مُقدّم بر هر امری است و اگر چیزی با دین انسان تعارض پیدا کرد، باید کنار گذاشته شود، چنان‌که رسول خدا صلّی‌الله علیه و آله در سفارش خویش به حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«أُوصِيكَ‏ يَا عَلِيُ‏ فِي نَفْسِكَ‏ بِخِصَالٍ‏ فَاحْفَظْهَا … الْخَامِسَةُ بَذلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِينِك»[۵]

«ای علي! تو را سفارش مي‌كنم به خصلت‌هايي؛ پس آن‌ها را خوب حفظ كن … پنجم: اگر بلايي برايت پيش آمد، مالت و جانت را فداي دينت كن.»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز وصیت نبوی را به یاران خود چنین منتقل می‌نماید:

«إِذَا حَضَرَتْ‏ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَ الْحَرِيبَ مَنْ حُرِبَ دِينُه‏»[۶]

«چون بلايى فرا رسد، مال‌هاى خود را سپر جان‌هاتان كنيد و چون حادثه‌اى پيش آيد، جان‌هاتان را فداى دين‌تان كنيد و بدانيد، هلاك‌گشته كسى است كه دينش هلاك شده باشد و غارت‌شده كسى است كه دينش به غارت رفته باشد.»

انسانی که سرمایه‌ی عظیم دین را شناخته باشد، از فدا کردن جان و مال خویش در راه حفظ دیانتش ابایی ندارد و هلاکت را جز در از دست رفتن دین نمی‌بیند. حضرت مسیح علیه‌السلام خطاب به حواریون می‌فرمود:

«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ‏ مِنْ دُنْيَاكُمْ إِذَا سَلِمَ دِينُكُمْ كَمَا لَا يَأْسَى أَهْلُ الدُّنْيَا عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنْ دِينِهِمْ إِذَا سَلِمَتْ دُنْيَاهُم[۷]

«ای بنی‌اسرائیل! نسبت به آن‌چه از دنیاتان فوت شده اگر دین‌تان سالم است، ناراحت نباشید، همان‌طور که اهل دنیا اگر دنیاشان آسیب ندیده باشد از نابودی دین‌شان نگران نیستند.»

متاسفانه امروزه بسیاری از مردم در راه کسب درهم و دیناری بیشتر، هر ظلم و ستم که در توان‌شان باشد را روا می‌دارند؛ در حالی که دین‌شان به دست غارت‌گر حرص، طمع و دنیا‌طلبی در شرف هلاکت و نابودی است؛ خطری که رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله قرن‌ها پیش، این‌گونه از آن خبر داده‌اند:

«یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ – لَا یُبَالِی الرَّجُلُ مَا تَلِفَ مِنْ دِینِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ دُنْیَاهُ[۸]

«زمانی بر مردم می‌رسد که آنان نسبت به آن‌چه از دین‌شان هدر می‌رود، اهمیت نمی‌دهند، وقتی دنیاشان آسیبی ندیده باشد.»

در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان رابطه‌ی انسان مؤمن و دین را به سه بخشِ باور و شناخت، عمل و استقامت و  نیز یاری و نصرت دین الهی تقسیم کرد و پیرامون هر یک، نکاتی را مطرح نمود.

دین و ضرورت شناخت

اولین وظیفه‌ی هر انسان متدین، شناخت عمیق و اعتقاد راسخ به مبانی و دستورات دینی است. حضرت امیر علیه‌السلام در بیانی گهربار می‌فرماید:

«وَ لَا تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ لَا فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ يَعْقِلُون‏»[۹]

«مانند ستم‌پیشگان دوران جاهلیت نباشید که نه در پی آگاهی دینی بودند و نه در شناسایی خدا اندیشه می‌کردند.»

اهل بیت علیهم‌السلام مسلمانان را از داشتن پوستینی صرف از دین برحذر می‌دارند و تحقیق و اندیشه در اسلام را راه تثبیت و تقویت ایمان بر می‌شمارند. بر این اساس، تنها راه نجات انسان از گرداب انحرافات و ضلالت‌ها، باور به نجات‌بخشی دین است که جز با شناخت عمیق، آگاهانه و به دور از تقلید، محقق نمی‌گردد.

«تفقه» و جایگاه آن

آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام در این زمینه بر موضوع ارزنده‌ی «التفقه فی الدین» تأکید نموده و آن‌را به عنوان واجب کفایی بر عهده مسلمانان می‌گذارد.

«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ»[۱۰]

«و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند، پس چرا از هر فرقه‏‌اى از آنان، دسته‌‏اى كوچ نمى‏‌كنند تا [دسته‌‏اى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان بازگشتند، بيم دهند.»

در تفسیر نمونه، شأن نزول آیه شریفه را این‌گونه بیان نموده است:

«مرحوم طبرسى در مجمع‌البيان از ابن‌عباس چنين روايت كرده است كه هنگامى كه پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم به سوى ميدان جهاد حركت مى‌كرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران، در خدمتش حركت مى‌كردند، اما پس از آن‌كه آياتى در مذمت منافقان نازل شد و مخصوصا متخلفان جنگ تبوك را به باد ملامت گرفت، مؤمنان را بيش از پيش مصمم به شركت در ميدان‌هاى جهاد كرد، حتى در جنگ‌هایى كه پيغمبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم شخصا شركت نمى‌كرد (سريه‌ها)، همگى به سوى ميدان مى‌رفتند و پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم را تنها مى‌گذاردند، آيه فوق نازل شد و اعلام كرد كه در غير مورد ضرورت، شايسته نيست همه مسلمانان به سوى ميدان جنگ بروند (بلكه گروهى در مدينه بمانند، و معارف و احكام اسلام را از پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم بياموزند و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعليم دهند).

همان مفسر بزرگ، شأن نزول ديگرى نيز به اين مضمون، نقل كرده است كه گروهى از ياران پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم‌ براى تبليغ اسلام به ميان قبایل باديه‌نشين رفتند. باديه‌نشينان مَقدم آن‌ها را گرامى داشتند و به آن‌ها نيكى كردند، ولى بعضى به آن‌ها ايراد گرفتند كه چرا پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم را رها كرديد و به سراغ ما آمديد؟ آن‌ها از اين نظر ناراحت و افسرده شدند و به خدمت پيامبر صلى‌اللّه عليه و آله و سلّم بازگشتند، آيه نازل شد و برنامه تبليغى آن‌ها را تصويب كرد و از آن‌ها رفع نگرانى شد.

شأن نزول سومى نيز در تفسير تبيان براى آيه فوق نقل شده و آن اين‌كه باديه‌نشينان هنگامى كه مسلمان شدند براى فرا گرفتن احكام اسلام، همگى به سوى مدينه حركت كردند و اين سبب بالا رفتن قيمت اجناس و ارزاق و مشكلات و گرفتاري‌هاى ديگرى براى مسلمانان مدينه شد، آيه نازل گرديد و به آن‌ها دستور داد، لازم نيست همگى شهر و ديار خود را خالى كنند و براى فهم معارف اسلام به مدينه بيايند، بلكه كافى است، گروهى اين عمل را انجام دهند.»[۱۱]

همان‌گونه که مشهود است، در هر سه شأن نزول ذکر شده، مسئله‌ی تفقه در دین، مورد اهمیت قرار گرفته است. رسول اکرم صلوات‌الله علیه و آله نیز در بیان گهربار خویش، فقه و تفقه را ستون دین دانسته و می‌فرماید:

«لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِمَادٌ وَ عِمَادُ هَذَا الدِّينِ‏ الْفِقْهُ‏»[۱۲]

«براي هر چيز، ستوني است و ستون دين، فقه و آگاهي است.»

امام صادق علیه‌السلام تفقه در دین را نشانه‌ای از اراده‌ی خیر الهی بر بنده دانسته و می‌فرماید:

«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَ فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ بَصَّرَهُ‏ عُيُوبَهَا[۱۳]

«اگر خداوند برای بنده‌ای اراده خیر نماید، او را زاهد در دنیا، آگاه در دین و بینای بر عیوبش می‌سازد.»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز عبادتی که همراه با شناخت دینی نباشد را برای انسان، مفید فایده نمی‌داند؛

«لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ‏ فِيهَا تَفَقُّه‏»[۱۴]

«عبادتی که در آن شناخت دین نباشد، خیری ندارد.»

از این رو رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، مؤمنان را موظف به یادگیری مسائل دینی و حوائج شرعی خود می‌داند و می‌فرماید:

«أُفٍ‏ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لَا يَجْعَلُ‏ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دِينِه‏.»[۱۵]

«افّ بر مسلمانی که در هفته، روزی را برای آموزش امور دینی‌اش قرار ندهد و از دینش نپرسد.»

امام صادق علیه‌السلام نیز تأدیب چنین افرادی را لازم می‌داند:

«لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ‏ لَأَدَّبْتُهُ[۱۶]

«اگر جوان شیعه‌ای را دیدید که دینش را نمی‌شناسد او را تأدیب کنید.»

«تفقه» و گستردگی آن

بدون تردید، تفقه در دین را نمی‌توان در اصطلاح رایج حوزه‌های علمیه و علم فقه خلاصه نمود، زیرا فقه مصطلح، روشی است برای استنباط احکام دین از باب طهارت تا دیات که تنها قسمتی از مجموعه‌ی عظیم معارف دینی را در بر می‌گیرد؛ در حالی‌که این معنا با تعریف جامع و عمیق اهل بیت علیهم‌السلام از تفقه در دین مطابقت ندارد.

 امام موسی کاظم علیه‌السلام سعه‌ی معنایی تفقه را این‌گونه تبیین می‌فرماید:

«تَفَقَّهُوا فِي دِينِ‏ اللَّهِ‏ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَى الْمَنَازِلِ الرَّفِيعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلِيلَةِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا وَ فَضْلُ‏ الْفَقِيهِ‏ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ‏ عَلَى الْكَوَاكِبِ‏ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ لَمْ يَرْضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلا»[۱۷]

«در دین خدا شناخت پیدا کنید؛ زیرا فقه، کلید بصیرت و تمام بندگی است. فقه راه رسیدن به منازل رفیع و جایگاه‌های والا، هم در دین و هم در دنیاست. برتری فقیه بر عابد، مانند برتری خورشید بر ستارگان است. خداوند عمل کسی که دینش را نشناسد، نمی‌پذیرد.»

از روایات مذکور به دست می‌آید، در نزد اهل بیت علیهم‌السلام، فقه، معنایی جامع از معارف عمیق توحیدی است و نگاه موحدانه‌ی انسان به جهان تا عقیده‌ی صحیح در ابواب نبوت و امامت و معاد را در برمی‌گیرد و احکام و باید‌ها و نباید‌های شریعت مقدس نیز در این حوزه، کیفیت و چگونگی مشی انسان را در حیطه‌ی عمل مشخص می‌نماید. بدین خاطر در آثار امام خمینی علیه‌الرحمه، از این معنای جامع با عنوان فقه اکبر یاد شده است.

این تفقه و ژرف‌نگری، جز با اندیشه و تعقل و افاضه‌ی الهی کسب نخواهد شد؛ همان‌گونه که در روایات آمده، مردی به مسجد پيامبر صلوات‌الله علیه و آله وارد شد و عرضه داشت: «علمني مما علمك الله»، پيامبر (ص) يكي از يارانش را صدا زد و او را به آن شخص سپرد تا دين را به او بشناساند. «اذا زلزلت الارض زلزالها» را تا آخر به او تعليم داد. آن مرد از جا برخاست و گفت: «تكفيني هذه الاية»؛ این آیه مرا بس است.» پيامبر اكرم صلوات‌الله علیه و آله فرمودند: او را به‌حال خود بگذارید كه فقیه و دین‌شناس بر می‌گردد.»[۱۸]

خداوند متعال در قلب این انسان منصف، به وسیله‌ی آیه‌ای از قرآن کریم، نور تفقه، آگاهی و ژرف‌اندیشی را تاباند و با بصیرت در دین، از خدمت رسول خدا مرخص نمود؛ و همین نگاه عمیق است که کمال و فضیلت انسانی محسوب می‌شود؛ چنان‌که امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید:

«الْكَمَالُ‏ كُلُ‏ الْكَمَالِ‏: التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ، وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَة»[۱۹]

«کمال و تمام کمال، آگاهی عمیق نسبت به دین، صبر بر مصیبت‌ها و اندازه‌آوردن معیشت است.»

آشنایی با حلال و حرام

همان‌طور که اشاره شد، در کنار اعتقاد، جهان‌بینی و اندیشه، بخشی از معارف دین، مرتبط با باید‌ها و نباید‌هاست؛ زیرا شریعت، تنها راه تمییز سره از ناسره در حیطه‌ی عمل می‌باشد که عدول از آن، جز تباهی نخواهد بود، چنان‌که بسیاری از عرفان‌های کاذب و ادیان ساختگی و مسالک درون دینی، مریدان و مقلدان خویش را به این ورطه‌ی خطرناک و مهلک سوق داده‌اند.

حضرت علی علیه‌السلام در دوران کوتاه حکومت خویش بر منبر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله رفته و نسبت به لزوم یادگیری احکام می‌فرمودند:

«یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ‏ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا»[۲۰]

«اى تاجران! نخست فقه (آموختن احكام تجارت) سپس تجارت، نخست فقه سپس تجارت، نخست فقه سپس تجارت. به خدا سوگند! يقين داشته باشيد كه ربا در اين امّت، از راه رفتن مورچه بر روى سنگ صيقلى پنهان‌تر و نامرئى‌تر است.»

احکام خمسه‌ی تکلیفیه، مشتمل بر واجبات، محرمات، مستحبات، مکروهات و مباحات، همانند تابلوهای راهنمایی و رانندگی، وظیفه‌ی هدایت بشر به‌سوی مقصد و به سلامت رساندن آنان را بر عهده دارد؛ از این‌رو شناخت آن برهمه‌ی مکلّفین لازم و واجب است؛ رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در این‌زمینه می‌فرمایند:

«عَلَيْكُمْ بِمُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ‏ الْحَلَالَ‏ مِنَ الْحَرَام»‏[۲۱]

«همواره در حال گفتگوي علمی باشيد، چرا كه با دانش، حلال را از حرام باز مي‌شناسيد.»

هم‌چنین از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است:

«مَنْ أَرَادَ التِّجَارَةَ فَلْيَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ لِيَعْلَمَ بِذَلِكَ مَا يَحِلُّ لَهُ مِمَّا يَحْرُمُ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ ثُمَّ اتَّجَرَ تَوَرَّطَ الشُّبُهَات»[۲۲]

«کسی که قصد تجارت دارد، باید در دینش آگاه باشد تا حلال را از حرام بشناسد و کسی که در دینش تفقّه نکند و تجارت نماید، به مهلکه شبهه‌ها می‌افتد.»

شناخت احکام دین و دوری از محرمات الهی به اندازه‌ای اهمیت دارد که امام صادق علیه‌السلام برای در امان ماندن اصحاب خویش از خطر می‌فرمایند:

«لَيْتَ السِّيَاطُ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِي‏ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا فِي الْحَلَالِ وَ الْحَرَام‏»[۲۳]

«کاش بر سر اصحابم تازیانه می‌زدم تا حلال و حرام را می‌شناختند.»

رجوع به کارشناسان آگاه

مسأله‌ی رجوع به کارشناسان خبره در هر رشته و فنّ، امری عقلایی است که انسان سلیم‌النفس بدان اذعان می‌نماید؛ بدین‌جهت از نکات کلیدی و مهم در فهم دین، پرسش از کسانی است که شایستگی و توان ارائه‌ی پاسخ درست را داشته باشند. امام باقر علیه‌السلام در تفسیر آیه شریفه

«ولْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»[۲۴]

«پس انسان باید به خوراک خود بنگرد.»

می‌فرمایند:

«عِلْمُهُ‏ الَّذِي‏ يَأْخُذُهُ‏ عَمَّنْ‏ يَأْخُذُه»‏[۲۵]

«علم و دانشی که دریافت می‌کند از چه کسی دریافت کرده است.»

اگر غذا و طعام با توجه به مأخذ حلال و حرامش می‌تواند، بر نفس انسان آثار مثبت و منفی بگذارد، مأخذ علم نیز در نفس متعلم دارای اثربخشی است و معلم منحرف، می‌تواند پاک‌ترین افراد و مؤمن‌ترین انسان‌ها را به انحراف بکشاند؛ بدین جهت خداوند متعال در قرآن کریم مؤمنین را به پرسش از اهل ذکر دعوت می‌نماید؛

«فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ»[۲۶].

«پس از اهل ذکر بپرسید.»

محمد بن مسلم از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند که حضرت چنین فرمودند:

«كسانى نزد ما هستند كه گمان مى‌كنند مراد از قول خداى عز و جل: «اگر نمى‌دانيد از اهل ذكر بپرسيد» يهود و نصارى است، سپس حضرت فرمود: در اين‌ صورت شما را به دين خود دعوت كنند. راوى گويد:

«ثُمَّ قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ نَحْنُ‏ أَهْلُ‏ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ»[۲۷]

«امام در حالی که با دست به سینه خود اشاره می‌کرد، فرمودند: ما هستيم اهل ذكر و ما هستيم سؤال‌شوندگان.»

پدران و مادران متدین نیز باید نهال نوپای اندیشه‌ی فرزندان را به آیات نورانی قرآن کریم و آب حیات کلمات معصومین علیهم‌السلام پیوند زده و رشد دهند، قبل از آن که منحرفین و شیادان، با گنداب‌های پر زرق و برق خویش، جوان را از طریق سعادت دور کنند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَة[۲۸]

«سخنان ما را به فرزندان‌تان یاد دهید، قبل از آن‌که منحرفین به سراغ آنان روند.»

رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله در معرفی این افراد می‌فرماید:

«لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِّ دَاعٍ‏ مُدَّعٍ‏ يَدْعُوكُمْ مِنَ الْيَقِينِ إِلَى الشَّكِّ وَ مِنَ الْإِخْلَاصِ إِلَى الرِّيَاءِ وَ مِنَ التَّوَاضُعِ إِلَى الْكِبْرِ وَ مِنَ النَّصِيحَةِ إِلَى الْعَدَاوَةِ وَ مِنَ الزُّهْدِ إِلَى الرَّغْبَة»[۲۹]

«با خواهان مدّعی که شما را از یقین به شکّ، از اخلاص به ریا، از تواضع به تکبّر، از خیرخواهی به دشمنی و از دنیاگریزی به دنیاخواهی می‌خواند، هم‌نشین نشوید.»

درباره خطر عالمان منحرفی که دین را بازیچه‌ای برای رسیدن به دنیای خود قرار داده‌اند، از امام صادق علیه‌السلام نیز حکایتی عجیب، روایت شده‌ که مایه‌ی عبرت است:

«كَانَ رَجُلٌ فِي الزَّمَنِ الْأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنْيَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهَا وَ طَلَبَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهَا فَأَتَاهُ الشَّيْطَانُ فَقَالَ لَهُ أَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى شَيْ‏ءٍ تُكْثِرُ بِهِ دُنْيَاكَ وَ تُكْثِرُ بِهِ تَبَعَكَ فَقَالَ بَلَى قَالَ تَبْتَدِعُ‏ دِيناً وَ تَدْعُو النَّاسَ إِلَيْهِ فَفَعَلَ فَاسْتَجَابَ لَهُ النَّاسُ وَ أَطَاعُوهُ فَأَصَابَ مِنَ الدُّنْيَا ثُمَّ إِنَّهُ فَكَّرَ فَقَالَ مَا صَنَعْتُ ابْتَدَعْتُ دِيناً وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَيْهِ مَا أَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ إِلَّا أَنْ آتِيَ مَنْ دَعَوْتُهُ إِلَيْهِ فَأَرُدَّهُ عَنْهُ فَجَعَلَ يَأْتِي أَصْحَابَهُ الَّذِينَ أَجَابُوهُ فَيَقُولُ إِنَّ الَّذِي دَعَوْتُكُمْ إِلَيْهِ بَاطِلٌ وَ إِنَّمَا ابْتَدَعْتُهُ فَجَعَلُوا يَقُولُونَ كَذَبْتَ هُوَ الْحَقُّ وَ لَكِنَّكَ شَكَكْتَ فِي دِينِكَ فَرَجَعْتَ عَنْهُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَمَدَ إِلَى سِلْسِلَةٍ فَوَتَدَ لَهَا وَتِداً ثُمَّ جَعَلَهَا فِي عُنُقِهِ وَ قَالَ لَا أَحُلُّهَا حَتَّى يَتُوبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِي لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُكَ مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ عَلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَيْهِ فَيَرْجِعَ عَنْهُ»[۳۰]

«مردي بود که تلاش فراوان نمود از راه حلال، مالي به دست آورد، نتوانست؛ به حرام روی آورد، اما موفق نشد. شيطان به سراغش آمد و گفت: از راه حلال طلب كردي، نرسيدي و از حرام هم موفق نشدي. مي‌خواهي تو را به چيزي راهنمايي كنم كه پول فراوان به دست آوري و مريدها و اطرافيانت زياد شوند، گفت: چه كنم؟ شيطان گفت: دين جديد بساز و درباره‌ی دين، مسائل تازه‌اي را نقل كن و مردم را به اين دين جديد دعوت كن. اين كار را انجام داد، تعداد زيادي مريد پيدا كرد، دنيا هم به‌سوي او روي آورد، بعد از مدتي پشيمان شد که اين چه كار خطرناكي بود که انجام دادم، آيا راه توبه وجود دارد؟ بر همين اساس، مريدها را جمع كرد و گفت: من به شما دروغ گفتم. تربيت شدگانش گفتند: ما راه تو را حق يافتيم، تو در دين شك كردي! از او برگشتند. وقتي چنين شد، زنجيري به گردن انداخت و آن‌را با ميخي به زمين كوبيد. گفت: اين زنجير را باز نمی‌كنم تا خداوند توبه‌ام را بپذيرد. خداوند به وسيله‌ی پيامبري از پيامبران خویش پيغام فرستاد كه به فلاني بگویید: به عزتم سوگند، اگر آن‌قدر مرا بخواني كه بند بند بدنت از هم جدا شود، توبه‌ی تو را نمي‌پذيرم، مگر آن‌كه همه‌ی آن‌هايي را كه گمراه كردي و حتي آن‌هايي كه مُردند را نيز از عقيده‌اي كه به آن‌ها دادي، برگرداني؛ آن وقت توبه‌ات پذيرفته می‌شود.»

قرآن کریم در سوره مبارکه بقره درباره‌ی این گروه از افراد می‌فرماید:

«فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَکْسِبُونَ»[۳۱]

«پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف شده‌ای) با دست‌های خود می‌نویسند، سپس می‌گویند: «این از جانب خداست» تا بدان بهای ناچیزی به دست آورند. پس وای بر ایشان از آن‌چه دست‌هاشان نوشته، و وای بر ایشان از آن‌چه (از این راه) به دست می‌آورند.»

امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز هر بدعت جدید را علتی برای فراموش شدن سنتی الهی دانسته و می‌فرماید:

«مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِكَ بِهَا سُنَّة»[۳۲]

«هرگاه بدعتي آيد، سنتي مي‌رود.»

بر اساس روایات معصومین علیهم‌السلام، ورود به حوزه‌ی دین و اظهار نظر‌ درباره آن، بدون آگاهی و تحقیق، امری خطرناک و مذموم است، زیرا می‌تواند انسان‌ها را به دین الهی بدبین نموده و از مسیر حق جدا سازد و همین اهمیت است که وظیفه‌ای خطیر را بر عهده‌ی روحانیون و علمای دین می‌گذارد؛ زیرا ناآگاهی و انحراف آنان به نام دین و خداوند متعال تمام خواهد شد.

اين‌جانب روزي محضر حضرت آيت الله جوادي آملي رسيدم. ایشان فرمودند: «نود درصد مردم علم‌شان را از روحانيت مي‌گيرند و به اين لباس اعتقاد دارند، فقط ده درصد، خود، دنبال جستجوي مسائل هستند. مردم از علما و روحانيون توقع علامه طباطبايي را ندارند؛ روحانی اگر ده درصد از مسائل را بداند و پاسخگوي مسائل شرعي باشد، كفايت مي‌كند، اما توقع از علما و روحانيون اين است كه صد در صد اهل تقوي و خدا ترس باشند؛ زيرا اين امر موجب اعتماد مردم است و باعث مي‌شود كه سخنان‌شان اثرگذار باشد.»

عرضه‌ی دین بر امام (ع)

یکی از سنت‌های نیکو که در زندگی اصحاب ائمه علیهم‌السلام جریان داشته و آن را به درسی برای همگان تبدیل کرده‌اند تا از صحت و سلامت دین خویش آگاه شده و اشکالات و نقائص احتمالی آن را برطرف سازند، عرضه‌ی باورها و اعتقادات خویش بر امام معصوم علیه‌السلام بوده است.

در تاریخ اسلام از جمله‌ افرادی که به عرضه‌ی دین و باورهای مذهبی خویش پرداخته‌اند، فرزندان خانواده‌ی أعین هستند. سه برادر به نام‌های زراره، حمران و بکیر، که هر یک از راویان حدیث و شخصیت‌های مورد وثوق و اصحاب سرّ ائمه علیهم‌السلام بوده‌اند، تا بدان اندازه که امام صادق علیه‌السلام در شأن زراره فرمودند:

«اگر زراره و افرادي چون زراره نبودند، هر آينه یاد ما و احادیث پدرم از بین رفته بود.»[۳۳]

حمران و بکیر وقتی دین خود را بر امام صادق علیه‌السلام عرضه کردند، از حضرت چنین شنیدند:

«فَمَنْ خَالَفَكُمْ‏ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ فَهُوَ زِنْدِيقٌ فَقَالَ حُمْرَانُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ إِنْ كَانَ مُحَمَّدِيّاً عَلَوِيّاً فَاطِمِيّا»[۳۴]

«کسی که در امر دین، با شما مخالفت کند، زندیق است. حمران گفت: اگر چه علوی و فاطمی باشد؟ حضرت فرمود: اگر چه محمّدی، علوی و فاطمی باشد.»

عمرو بن حريث نیز که از اصحاب امام صادق علیه‌السلام است، مي‌گويد:

«روزي بر آن حضرت در منزل برادرش وارد شدم. عرض كردم، مي‌خواهم دينم را عرضه كنم و یکایک اعتقاداتم را بيان داشتم. حضرت قسم ياد كرد كه اعتقادات تو همان است كه ما برآنیم.»[۳۵]

در این بین ماجرای عرضه‌ی دین جناب ابوالقاسم عبدالعظیم حسنی بر امام هادی علیه‌السلام از مشهورترین حکایت‌هاست.

جناب عبدالعظیم علیه‌السلام، با چهار واسطه به امام مجتبی علیه‌السلام می‌رسد و طبق نقل مورخین، محضر مبارک پنج امام را از امام کاظم تا امام عسکری علیهم‌السلام درک کرده است. از امام جواد و امام هادی علیهما‌السلام نقل روایت و حدیث داشته‌ و شیخ مفید رحمه‌الله‌علیه معتقد است که از امام رضا علیه‌السلام نیز روایت کرده است. این امام‌زاده‌ی واجب‌التعظیم، مجتهدی توان‌مند و محدثی بزرگوار بوده‌ که ائمه علیهم‌السلام، مردم را برای حل مشکلات دینی و پرسش‌ها به او ارجاع می‌دادند.

مرحوم شیخ نوری رحمه‌الله، صاحب کتاب شریف مستدرک‌الوسائل و مستنبط المسائل، ایشان را کثیرالحدیث و الروایه معرفی می‌کند و در شأن آن جناب می‌گوید:

«ذو ورع و دين عابد معروف بالامانه و صدق اللهجه عالم بامور الدين قائل بالتوحيد و العدل كثير الحديث و الروايه»[۳۶]

«عبدالعظيم شخصي پرهيزكار و دين‌دار، اهل عبادت بوده و به امانت‌داري و راستگويي شهرت داشت. به امور ديني دانا بود؛ توحيد و عدل را باور داشت و بسيار حديث و روايت (از اهل بيت نقل مي كرد).»

این شخصیت بزرگوار و صاحب مقام و منزلت در نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام می‌گوید: بر مولاي خود، امام هادي علیه‌السلام وارد شدم، چون نظر ايشان به من افتاد، فرمودند:

«مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ‏ وَلِيُّنَا حَقّا»؛

«ای اباالقاسم! به راستي تو از دوستان حقيقي ما هستي.»

به محضرشان عرض كردم، مي خواهم دينم را بر شما عرضه بدارم كه اگر مورد پسند باشد، بر آن ثابت باشم تا به لقاي خدا برسم. امام فرمودند: عقايد خود را  اظهار نما. من نيز مجموع اعتقاداتم را بر حضرت عرضه نمودم.

امام علیه‌السلام ضمن تأیيد و تأكيد بر اين كه دين مورد پسند خداوند متعال همين است، از ايشان مي‌خواهد كه پيوسته بر این اعتقادات استوار بماند و بدين‌سان براي وي دعا مي‌کند:

«ثَبَّتَكَ‏ اللَّهُ‏ بِالْقَوْلِ‏ الثَّابِتِ‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[۳۷]

«خداوند سخن تو را در دنیا و آخرت ثابت و پایدار نماید.»

ماجرای زندگی این بزرگواران که تربیت‌یافتگان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام هستند، بیان‌گر آن است که انسان، نباید تنها به چارچوب‌های دانش قانع باشد، بلکه شایسته است در اوج عظمت علمی، خائفانه بر دینش نظر بیفکند و آن را با محکمات رسیده از اهل بیت علیهم‌السلام مطابقت دهد تا از دام شبهات و انحرافات در امان بماند.

[۱]. روم/۳۰

[۲]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۳

[۳]. کافی (دار الحدیث)، ج۴، ص۲۹۲

[۴]. کافی (دار الحدیث)، ج۱، ص۶۳

[۵]. ‏المحاسن، ج۱، ص۱۷

[۶]. وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۹۲

[۷]. امالی (للصدوق)، ص۴۹۶

[۸]. بحارالانوار،‌ ج ۷۴، ص۱۵۷

[۹]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۲۴۰

[۱۰]. توبه/۱۲۲

[۱۱]. تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۸۹ و ۱۹۰

[۱۲]. بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۶

[۱۳]. کافی (دار الحدیث)، ج۳، ص۳۳۶

[۱۴]. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۷۳

[۱۵]. بحار الانوار ج۱، ص۱۷۶

[۱۶]. بحار الانوار، ج۱، ص ۲۱۴

[۱۷]. بحار الانوار، ج۱۰، ص۲۴۷

[۱۸]. تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۲۳۱ – ۲۳۲

[۱۹]. کافی (دار الحدیث)، ج۱، ص۷۸

[۲۰]. کافی (دار الحدیث)، ج۱۰، ص۱۵

[۲۱]. بحار الانوار، ج۱، ص۲۰۳

[۲۲] . وسائل الشیعه، ج،۱۷ ص۳۸۲

[۲۳]. المحاسن، ج۱، ص۲۲۹

[۲۴] . عبس/ ۲۴

[۲۵]. کافی (دار الحدیث)، ج۱، ص۱۲۳

[۲۶]. انبیاء/ ۷

[۲۷]. وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۳

[۲۸]. کافی (دار الحدیث)، ج۱۱، ص۴۴۲

[۲۹]. بحار الانوار، ج۲، ص۵۲

[۳۰]. سفینه البحار، ج۵، ص۲۶۱، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۵۴

[۳۱]. بقره/۷۹

[۳۲]. بحار الانوار، ج۲، ص۲۶۴

[۳۳]. الاختصاص (للمفید)، ص۶۶

[۳۴]. بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۷۹

[۳۵]. کافی (دار الحدیث)، ج۳، ص۶۶

[۳۶]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، خاتمه ج۴، ص۴۰۴

[۳۷]. توحید(للصدوق)، ص۸۲ – ۸۱

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.