آن کس که حلم ورزید سعادتمند شد

۶-سبک زندگی دینی در سیره نبوی / حلم، قناعت و امید

البته توجه به این مطلب ضروری است که وقتی گفته می­ شود: پیامبر صلی ­الله علیه و آله در مقابل کج ­اندیشان و مغرضان، بردباری و حلم به خرج می ­دادند، بدین معنا نخواهد بود که آن­ حضرت هیچ ­گاه خشمگین و غضبناک نمی­ گردیدند، بلکه اگر دشمنی ­ها در رابطه با شخص ایشان بود، با بزرگواری و حلم آن را پشت سر می ­گذاشتند ولی در مواردی که کسی به دین و احکام الهی تعرض روا می ­داشت، هرگز ساکت نمی­ نشستند…

**************************************************************

پدید آورنده: سید علی شاهچراغی

دسته بندی: خطبه

سبک زندگی دینی در سیره نبوی

حلم، قناعت و امید

۱۰- اصل بردباری و حلم

برای یکایک انسان ­ها، به‏ ویژه افرادی که مسئولیت­ های سنگین اجتماعی را به دوش می­ گیرند و با گروه­ های مختلف ارتباط دارند، ضروری است در مسیر آراستگی به صفت حلم و بردباری گام برداشته و تلاش نمایند تا در برابر برخورد های نا مناسب و ناروا دچار خشم و غضب نگردیده و خود را کنترل نموده و با معیار عقل و منطق، پاسخگوی مخالفان خویش و حتی مغرضان و جاهلان باشند.

خصیصه ‏ای که قرآن کریم آن را از صفات بارز اهل ایمان برشمرده و بدان سفارش می ‏نماید:

«وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»[۱]

«و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملايمت پاسخ مى ‏دهند»

و نیز این آیه ‏ی شریفه:

«وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا»[۲]

«و چون بر لغو بگذرند، با بزرگوارى مى‏ گذرند»

پس هرچه مسئولیت فرد سنگین ­تر باشد، لازم است حلم و بردباری‏ در وجودش تقویت گردد و از همین روست که خداوند حلیم و رحیم، این خصلت ارزشمند و گران ­بها را به انبیاء خویش ارزانی می ‏دارد و رسول اکرم صلی ­الله علیه و آله به عنوان خاتم رسولان از بالاترین میزان بهره­ مندی از حلم برخوردار می ‏شود.

شاهد بر این مطلب نیز بردباری­ حضرت رسول صلوات ‏الله علیه و آله در برابر مصائب بسیار سنگین و رنج آوری است که بر ایشان وارد گردیده است؛ اذیت و آزاری که کسی را توان تحمل آن نبوده و نخواهد بود و آن‏ چه در کتب تاریخ و حدیث نقل شده است، تنها بخشی از این مصائب سخت و طاقت ‏فرسا می ‏باشد که به دو نمونه‏ آن اشاره می ‏گردد:

  • جسارتی هولناک

قَتاده می‏ گوید:

«وَ كَانَ النَّبِيُّ ص يَطُوفُ فَشَتَمَهُ عُقْبَةُ بْنُ‏ أَبِي‏ مُعَيْطٍ وَ أَلْقَى عِمَامَتَهُ فِي عُنُقِهِ وَ جَرَّهُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَأَخَذُوهُ مِنْ يَدِهِ»[۳]

«پیامبر صلی ­الله علیه و آله در حال طواف خانه خدا بود که عُقبة بن ابی معیط، عمامه ­ی حضرت را به گردن ایشان انداخت و حضرت را بر زمین ­کشانده و از مسجد خارج ساخت»

  • شکستن پیشانی پیامبر (ص)

«قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى الصَّفَا وَ نَادَى فِي أَيَّامِ الْمَوْسِم‏: یا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً فَرَمَقَهُ‏ النَّاسُ‏ بِأَبْصَارِهِمْ‏ وَ رَمَاهُ أَبُو جَهْلٍ قَبَّحَهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَشَجَّ بَيْنَ عَيْنَيْه‏‏»[۴]

«در ایام حج، رسول اللّه صلی ­الله علیه و آله، بر کوه صفا ایستادند و سه مرتبه صدا زدند: ای مردم، من فرستاده خداوندم، پس مردم به او خیره شدند و ابوجهل ملعون با سنگ، پیشانی مبارک پیامبر را شکست»

اما با وجود این همه اذیت و آزار، در سیره آن حضرت می ‏خوانیم:

«كانَ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، أَحلَمَ النّاسِ وَ أَرغَبَهُم فِي العَفوِ مَعَ القُدرَةِ»[۵]

«رسول خدا صلی ­الله علیه و آله، حلیم ­ترین مردم و مایل­ ترین آن ­ها در بخشش به هنگام قدرت بود»

که در این رابطه باید گذشت و عفوی که در هنگام گسترش اسلام در برابر معاندان از خود نشان دادند را در نظر داشت.

برکات بردباری و حلم

برخورداری از روحیه‏ ی حلم در زندگی و در مواجهه با جهالت­ جاهلان، آثار و برکات فراوانی را به همراه دارد که از آن جمله می ­توان به سیادت و بزرگی انسان­ حلیم، اشاره نمود:

حضرت رسول اکرم صلی ­الله علیه و آله در تعبیری زیبا در این رابطه می ­فرمایند:

«كَادَ الْحَلِيمُ‏ أَنْ‏ يَكُونَ‏ نَبِيّا»[۶]

«آدم بردبار نزدیک است که به مقام پیامبری برسد»

و در تعبیری دیگر می ­فرمایند:

«مَنْ‏ حَلُمَ‏ سَاد»[۷]

«فرد حلیم آقاست»

و در حدیث دیگری می‏ خوانیم:

«فَأَمَّا الْحِلْمُ فَمِنْهُ رُكُوبُ الْجَمِيلِ وَ صُحْبَةُ الْأَبْرَارِ وَ رَفْعٌ مِنَ الضِّعَةِ وَ رَفْعٌ مِنَ الخَسَاسَةِ وَ تَشَهِّي الْخَيْرِ وَ تَقَرُّبُ صَاحِبِهِ مِنْ مَعَالِي الدَّرَجَاتِ وَ الْعَفْوُ وَ الْمَهَلُ وَ الْمَعْرُوفُ وَ الصَّمْتُ فَهَذَا مَا يَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِحِلْمِه‏»[۸]

 «ثمره و حاصل بردباری، آراسته شدن به خوبی ­ها، هم ­نشینی با نیکان، ارجمند شدن و عزیز گشتن، رغبت به نیکی، نزدیک شدن  شخص بردبار به درجات عالی، گذشت، آرامش و تأنی، احسان و خاموشی است؛ این­ ها ثمره بردباری و حلم خردمند است»

هم چنین از آثار حلم که امیر المؤمنین علیه ­السلام بدان اشاره نموده ­اند، دفاع مردم از فرد حلیم می ­باشد:

«انَ‏ أَوَّلَ‏ عِوَضِ‏ الْحَلِيمِ‏ مِنْ‏ خَصْلَتِهِ أَنَّ النَّاسَ أَعْوَانُهُ عَلَى الْجَاهِل‏»[۹]

«نتیجه ­اى که شخص بردبار مى ­گیرد این است که مردم به یارى او در مقابل دشمنش بر مى­ خیزند»

البته توجه به این مطلب ضروری است که وقتی گفته می­ شود: پیامبر صلی ­الله علیه و آله در مقابل کج ­اندیشان و مغرضان، بردباری و حلم به خرج می ­دادند، بدین معنا نخواهد بود که آن­ حضرت هیچ ­گاه خشمگین و غضبناک نمی­ گردیدند، بلکه اگر دشمنی ­ها در رابطه با شخص ایشان بود، با بزرگواری و حلم آن را پشت سر می ­گذاشتند ولی در مواردی که کسی به دین و احکام الهی تعرض روا می ­داشت، هرگز ساکت نمی­ نشستند؛ بلکه خشم و غضب وجود ایشان را فرا می ­گرفت، به گونه ­ای که آثار خشم در چهره­ ی ایشان آشکار می ­شد. چنان­ چه در سیره‏ ی حضرت، به این مطلب تصریح شده است:

«يَغْضَبُ‏ لِرَبِّهِ‏ وَ لَا يَغْضَبُ‏ لِنَفْسِه»[۱۰]

«برای پروردگار خشمگین می ­شد و نه برای خود»

تا جایی که نقل شده است:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی ­الله علیه و آله ‏… إِذَا غَضِبَ‏ خَسَفَ‏ لَوْنُهُ‏ وَ اسْوَد»[۱۱]

«رسول خدا صلی ­الله علیه و آله هنگام خشم، چهره­‌ اش می­ گرفت و سیاه می ­شد»

و یا این روایت:

«کَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا غَضِبَ احْمَرَّ وَجْهُه‏»[۱۲]

«هنگام خشم، صورت پیغمبر سرخ می ‌شد»

نعمان رازی نیز از امام صادق علیه ­السلام نقل می­ کند که:

«انْهَزَمَ النَّاسُ يَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی­ الله علیه و آله  فَغَضِبَ‏ غَضَباً شَدِيداً قَالَ وَ كَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِينِهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَق»[۱۳]

«در جنگ احد، مردم از اطراف رسول خدا صلى ­الله عليه و آله می ‏گريختند، آن حضرت به سختى خشمگین بود؛ و هرگاه خشم مى ­كردند عرقى مانند دانه‏ هاى مرواريد، از پيشانى مبارك ‏شان سرازير مى­ گشت»

هم‏ چنین امام سجاد علیه ­السلام در روایتی منشأ خشم حضرت رسول صلی ­الله علیه و آله را احقاق حق افراد معرفی می ‏کنند:

«وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ لَهَا إِذَا تُعُوطِيَ الْحَقَّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَيْ‏ءٌ حَتَّى‏ يُنْتَصَرَ لَه‏»[۱۴]

«دنيا و آن­ چه به آن وابسته بود، او را به خشم نمى ‏آورد و چون به احقاق حقى مى ‏پرداخت، تا پيروز شدن حق، چيزى نمى ‏توانست خشم او را فرو نشاند»

عایشه نیز موارد خشم حضرت را این ­گونه نقل کرده است:

«مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَادِمًا لَهُ قَطُّ ، وَلَا امْرَأَةً له قطّ، وَلَا ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَّا أَنْ يُجَاهِدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ ما نِيلَ مِنهُ شَي‏ء فَانتَقِمهُ مِن صاحِبِه، إِلّا أَن يَنتَهِكَ مَحارِمَ اللّهِ فَيَنتَقِمَ للّهِ عَزَّ وَ جَلّ‏»[۱۵]

«رسول ­الله صلى ­الله علیه وسلم، هیچ انسانی، اعم از زن و خدمتکار را با دست خودش نزده است، مگر در شرایطی که در راه خداوند جهاد می ­کرد و هرگز به‌ خاطر ضرری که به خود ایشان می ­رسید از عاملش انتقام نگرفت، مگر در مواردی که چیزی از حرمت­ ها و حد و حدود خداوندی پایمال می ‌شد که در آن صورت به خاطر خداوند خشمگین می ­شد و انتقام می ­گرفت»

اشاره به این مطلب خالی از لطف نیست که واکنش حضرت در مقابل زمینه­ های پیدایش خشم نیز در تاریخ ثبت گردیده است که برای هر انسانی درس آموز می ‏باشد:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی ­الله علیه و آله، إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ جَلَسَ وَ إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ جَالِسٌ اضْطَجَعَ فَيَذْهَبُ غَيْظُه‏»[۱۶]

«رسول خدا صلی ­الله علیه و آله هنگامی که غضبناک می ­شدند، اگر ایستاده بودند، می ­نشستند و اگر نشسته بودند، به پشت می ­خوابیدند تا خشم ‏شان فرونشیند»

و در مواقع بروز خشم، فقط امیر المومنین علیه ­السلام می ­توانست ایشان را آرام نماید:

«كَانَ النَّبِيُّ صلی ­الله علیه و آله إِذَا غَضِبَ لَمْ يَجْتَرِئْ أَحَدٌ أَنْ يُكَلِّمَهُ غَيْرُ عَلِي»[۱۷]

 «رسول خدا صلی ­الله علیه و آله به گونه ­ای غضبناک و خشمگین می­ شدند که جز علی بن ابیطالب علیه ­السلام  کسی جرأت سخن گفتن با ایشان را نداشت»

۱۱- اصل قناعت

قناعت از دیگر صفات برجسته ‏ای است که زیبایی خود را در زندگانی رسول مکرم اسلام صلی­ الله علیه و آله نمایان ساخته است؛ اصلی که برخی به اشتباه آن را به خرج نکردن و استفاده نکردن از مواهب الهی معنی می ­نمایند، در حالی که در قناعت چیزی که مورد توجه می ‏باشد، پرهیز از بد­خرج کردن و هزینه ­های بی ‏مورد است؛ چون نه خرج کردن مسرفانه در اسلام جایی دارد و نه سخت‏گیری­ و خسّت بی ­جا. بنابراین اولین نکته درباره‏ ی این اصل مهم و اساسی این است که قناعت، درست خرج کردن و مدیریت مخارج زندگی است تا زندگی­ آدمی با آبرومندی همراه باشد و مقام و جایگاه انسان در مقابل دیگران حفظ گردد. میانه روی در زندگی و معیشت، نشانه‏ ی کمال و بلوغ فکری و عقلی است، نه نقص و عقب افتادگی انسان و برقراری توازن بین دخل و خرج، از دستوراتی است که نسبت به آن سفارش مؤکد شده است:

«وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ»[۱۸]

«و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده ‏دستى منما»

در این‏ خصوص کلام ارزشمند رسول خدا صلی ­الله علیه و آله به ابوذر، معیاری راهگشاست؛ ابوذر رحمه ­الله می­ گوید:

«أَوْصَانِي رَسُولُ اللَّهِ بِسَبْعٍ أَوْصَانِي أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِي وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِي‏»[۱۹]

«پیامبر صلی­ الله علیه و آله مرا به هفت خصلت وصیت کرد. از جمله آن­ که در زندگی دنیا، هرگز به بالادست خود نگاه نکنم، بلکه فرودستان را در نظر بگیرم»

زیرا از خصائص نفس انسان این است که هیچ ‏گاه به مرتبه ­ای که در آن واقع می ‏گردد راضی نمی ‏شود، بلکه همواره به مرتبه ‏ای که فاقد آن است، چشم می ‏دوزد؛ وقتی به آن مرحله نیز برسد، به مرتبه ­ی دیگری می ‏اندیشد و اگر این ویژگی نفس در مسیر صحیح و کمال به کار گرفته نشود، تا انسان را به پست ­ترین درکات نکشاند، دست از جان آدمی بر نخواهد داشت.

ارزش قناعت در اسلام چنان عظیم و رفیع است که پیامبر صلی ­الله علیه و آله، قناعت­ پیشگان را سعادتمند معرفی می ­کند:

«طُوبَى‏ لِمَنْ‏ هُدِيَ‏ لِلْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَيْشُهُ كَفَافاً وَ قَنِع‏»[۲۰]

«خوشا آن ­كه با اسلام هدايت شود و معيشت او به­ حد كفاف باشد و قناعت پیشه كند»

بنابر این آبرومندی انسان، در زندگیِ همراه با قناعت است و در سایه ‏ی این ویژگی و خصلت پسندیده است که آدمی عزیز و سربلند می ­گردد. اما در مقابل، طمع و چشم به مال دیگران دوختن، فرد را ذلیل و سرشکسته خواهد ساخت.

هم ‏چنین از پیامبر صلی ­الله علیه و آله نقل شده است:

«الِاقْتِصَادُ فِي‏ النَّفَقَةِ، نِصْفُ‏ الْمَعِيشَة»[۲۱]

«میانه­ روی در خرج کردن، نصف معیشت است»

حال اگر قناعت چنین نقشی در سعادتمندی انسان دارد، فرد مؤمن نباید به این سرمایه­ ی ذی ­قیمت، به راحتی چوب حراج بزند و اعتباری را که ذره ذره جمع کرده است به یک­ باره خرج نموده و هدر دهد، بلکه ضمن باور به این امر که زندگی خوب، زندگی همراه کفاف است، نه بیش­ تر، این ‏گونه زندگی را از خداوند درخواست نماید؛ همان ‏گونه که پیامبر صلی ‏الله علیه و آله آن را از درگاه خداوند متعال مسئلت می ‏کردند:

«اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ»[۲۲]

«خدايا! به محمد و آل محمد و به کساني که دوست ­دار محمد و آل محمدند، روزي به اندازه احتياج ‏شان ده و به آن ­ها عفت و پاکي عطا کن»

۱۲- اصل امید

در نوشته ‏ای از حجت ‏الاسلام و المسلمین قرائتی – که خداوند وجودشان را برای اسلام و مسلمین حفظ فرماید – آمده است، انسان در زندگی خویش همواره با سه نگرانی روبروست: آینده ‏‏اش چه خواهد شد؟ در هنگام تنهایی­ چه کند؟ و این که زندگی ­اش چگونه تأمین خواهد گردید؟.

انسان غیر موحّد که باوری به ماوراء طبیعت و خالقیت و ربوبیت خداوند متعال ندارد، به مانند موجودی تنها و بی کس در تنگی و تاریکی دنیا حرکت می ‏کند تا مرگ به سراغش بیاید و به خیال واهی خویش آسوده گردد. اما در مقابل، اشخاص موحّد و خداشناس بر اساس ایمان و باور به قدرت و لطف خداوند تبارک و تعالی برای این سه سئوال مهم، جوابی صحیح و روشن دارند که همین نیز موجب رهایی‏ ایشان از نگرانی و دلواپسی می ‏گردد.

این تفاوت به خوبی گویای میزان آسودگی انسان موحد و معتقد به خداوند می ‏باشد و این که متدینین بدون ترس و واهمه از آینده‏ ی خویش، آینده ‏ی جهان هستی را نیز روشن و نورانی می ‏بینند و با امید به آینده به تلاش و فعالیت خود ادامه می ‏دهند و ضمن  مبارزه با ترس و نگرانی و نیز ایستادگی و مقاومت، مشکلات را از پیش رو به کنار می ‏زنند؛ حتی در جایی که همگان مسیر را مسدود و بن ‏بست می ‏دانند معتقدان به مبدأ و معاد، با نور امید به حرکت ادامه می ‏دهند و خود را به مقصد می ‏رسانند؛ زیرا از نبی مکرم صلوات ‏الله علیه و آله آموخته ‏اند در چنین اوضاع و احوالی، از امید بیش ‏تری برخوردار باشند؛

«كُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنكَ لِما تَرجُو ؛ فإنّ أخِي موسى بنَ عِمرانَ ذَهَبَ لِيَقتَبِسَ نارا فَكَلَّمَهُ رَبُّهُ عزّ و جلّ»[۲۳]

«به آن‏ چه اميدش را ندارى، اميدوارتر باش از آن‏ چه به آن اميد دارى؛ همانا برادرم موسى بن عمران علیه ‏السّلام رفته بود تا آتش بياورد، اما خداوند عزّ و جلّ با او سخن گفت»

انسان دین ‏مدار به این امر آگاه است که در فرهنگ اسلام، یأس و نا امیدی از گناهان بزرگ محسوب می ‏گردد و وظیفه‏ ی اوست که به امید های واقعی و حقیقی دل بندد و از تخیلات کاذب دوری کند که این‏ گونه امور سرابی بیش نیست و فرجامی جز سرگردانی در کویری خشک و سوزان را به دنبال نخواهد داشت. انسان دین ‏باور می ‏داند عاملی که ناکامی ­ها و نگرانی ‏ها را برطرف می‏ سازد، تنها و تنها امید و توکل به خدای بزرگی است که خزائن عالم وجود در اختیار اوست و به هر کس هر چه را بخواهد می ‏بخشد و ذره‏ ای از منبع فیض او کم نمی ‏گردد؛ چنان ‌‏چه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم ‏السلام از رسول خدا صلّى ‏اللّه علیه و آله نقل کرده ‏اند:

«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ فِي بَعْضِ وَحْيِهِ إِلَيْهِ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيْرِي بِالْإِيَاسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ فِي النَّارِ وَ لَأُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجِي وَ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ عَبْدِي فِي الشَّدَائِدِ غَيْرِي وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي أَوْ يَرْجُو سِوَايَ وَ أَنَا الْغَنِيُّ الْجَوَادُ بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي أَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ مَا أَوْهَنَتْهُ نَائِبَةٌ لَمْ يَمْلِكْ كَشْفَهَا عَنْهُ غَيْرِي فَمَا لِي أَرَاهُ بِأَمَلِهِ مُعْرِضا عَنِّي قَدْ أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي وَ كَرَمِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي فَأَعْرَضَ عَنِّي وَ لَمْ يَسْأَلْنِي وَ سَأَلَ فِي نَائِبَتِهِ غَيْرِي وَ أَنَا اللَّهُ أَبْتَدِئُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ أَ فَأُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ كَلَّا أَ وَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي أَ وَ لَيْسَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِيَدِي فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِينَ سَأَلُونِي جَمِيعاً فَأَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَتَهُ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ فَيَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي‏»[۲۴].

«خداوند، به یکی از پیامبرانش وحی فرستاد: به عزّت و جلالم سوگند، آرزوی هر آن کس را که به غیر من آرزو بندد، به یأس مبدّل می ‏سازم و جامه خواری در میان مردم بر او می ‏پوشانم و از گشایش و فضل خویش، دورش می‏ گردانم. آیا بنده ‏ام در سختی‏ ها به غیر من آرزو می ‏بندد، یا به کسی جز من، امیدوار می ‏شود، در حالی که بی نیاز بخشنده، من هستم و کلید درهای بسته، در دست من است و درِ خانه ‏ام به روی هر کس که مرا بخواند، باز است؟ آیا نمی ‏داند هر مصیبتی که او را از پا در آورد، جز من، کسی نمی تواند آن مصیبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است که می ‏بینم آرزویش، او را از من روی گردان ساخته است، در حالی که من به واسطه بخشش و کَرَم خویش، آن‏چه را درخواست نکرده بود، به او عطا کرده‏ ام؟! حال از من روی گردانده و در مصیبتی که به او رسیده، از من درخواست نمی ‏کند و دستِ خواهش به سوی غیر من دراز کرده است. در حالی که منم خدایی که پیش از درخواست، عطا می کنم. پس آیا اگر از من درخواست شود، اجابت نمی ‏کنم؟ هرگز، آیا بخشش و کَرَم، متعلّق به من نیست؟ آیا دنیا و آخرت، در دست من نیست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگی از من بخواهند و من درخواست یکایک آن ‏ها را برآورم، به قدر بال پشه ‏ای از ملک من نمی‏ کاهد. چگونه ملکی که من صاحب آنم، کاستی یابد؟ پس نگون بخت کسی است که مرا نافرمانی کند و مرا در نظر نگیرد»

[۱]. فرقان/۶۳

[۲]. فرقان/۷۳

[۳]. بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۴

[۴]. سفينة البحار، ج‏۱، ص۷۳

[۵]. وسائل الوصول الی شمائل الرسول، ص ۲۱۶

[۶]. بحار الأنوار، ج‏۴۳، ص۷۰

[۷]. تحف العقول، ص۸۰

[۸]. تحف العقول، ص۱۶

[۹]. بحار الأنوار، ج‏۶۸، ص۴۲۵

[۱۰]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج‏۱، ص۱۴۶

[۱۱]. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۲

[۱۲]. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۳

[۱۳]. الكافي، ج‏۸، ص۱۱۰

[۱۴]. مكارم الأخلاق، ص۱۱

[۱۵]. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار عليهم السلام، ج‏۱، ص۳۱۰

[۱۶]. بحار الانوار، ج۷۰، ص۲۷۲

[۱۷]. بحار الأنوار، ج‏۳۸، ص۲۹۸

[۱۸]. اسراء/۲۹

[۱۹]. خصال، ج۲، ص۳۴۵

[۲۰]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۵، ص۲۳۱

[۲۱]. منية المريد، ص۲۵۸

[۲۲]. الكافي، ج‏۲، ص۱۴۰

[۲۳]. كنز العمّال، ح۵۹۰۴

[۲۴]. بحار الأنوار، ج‏۶۸، ص۱۵۴

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.