نظم و تقوای الهی

۲-سبک زندگی دینی در سیره نبوی / خردورزی و نظم

متأسفانه علی ­رغم چنین تأکیدات و بیاناتی، در بسیاری از مواقع انسان ‏ها نسبت به عواقب کارهای خود به درستی نمی ­اندیشند و از فکر و اندیشه ‏ی خدادادی بهره ­ی لازم را نمی­ گیرند و به گران‏بها­ترین سرمایه بشری و زیباترین زیور و بهترین دوست خود رغبتی نشان نمی ­دهند و خود را به گرفتاری­ و مصائب سخت و دشوار مبتلا می‏ سازند؛ با وجود این ‏که از کلام ارزشمند حضرت رضا علیه­ السلام استفاده می ­شود، عقل، تنها دوست انسان است و غیر از او دوستی برای آدمی وجود ندارد…

****************************************************************************

پدید آورنده: سید علی شاهچراغی

دیته بندی: خطبه

سبک زندگی دینی در سیره ی نبوی

خردورزی و نظم

۱- اصل خردورزی

جایگاه رفیع تعقل و تفکر و نیز ضرورت تدبر در زندگی فردی و اجتماعی و دقت در گفتار و رفتار به ­منظور در امان ماندن از لغزش و خطا و تشخیص حق و باطل، امری کاملاً روشن و بدیهی است که جای تردید و شکی در آن نمی ‏باشد؛ یعنی با توجه به حجیت و اعتبار عقل، به عنوان یکی از چهار منبع دین مبین اسلام، روشن است که این رسول الهی در کنار نقل، در دست ­یابی انسان به واقعیت­ نقش بسزائی ایفا می ­نماید؛ تا آن‏ جا که تعبّد بدون تعقّل، عبادت بدون معرفت، تقلید کورکورانه و پیمودن راه ­های غیر­عقلانی امری نکوهیده و ناپسند شمرده شده است. چنا‏نچه قرآن کریم عامل اصلی فرجام سوء انسان ­ها را عدم تعقل و تفکر معرفی می­ نماید:

هنگامی که از اهل جهنم سئوال می ­شود: چرا گرفتار شدید؟! در جواب می ­گویند:

«وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ»[۱]

«و گويند: اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم، پس به گناه خود اقرار مى‏ كنند؛ پس مرگ باد بر اهل جهنم»

بنابر این هر کاری بدون پشتوانه ­ی وحی آسمانی و عقل سالم، تکیه کردن بر غیر واقع می ‏باشد و سرنوشتی تلخ و شوم را به دنبال خواهد داشت.

اهمیت و جایگاه عقل

مطالب خویش را در این بخش با ذکر روایاتی پیرامون اهمیت و ارزش تعقل آغاز نموده و سپس نکاتی را مطرح می ­سازیم.

پیامبر صلی ­الله علیه و آله در کلامی گهربار، ابن مسعود را این ‏چنین به بهره ­گیری از عقل و خرد فرا می ­خوانند:

«ِاذَا عَمِلْتَ عَمَلًا فَاعْمَلْ بِعِلْمٍ وَ عَقْلٍ وَ إِيَّاكَ وَ أَنْ تَعْمَلَ عَمَلًا بِغَيْرِ تَدْبِيرٍ وَ عِلْمٍ فَإِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ: وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ‏ غَزْلَها مِنْ‏ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثا»[۲]

«هر کاری که می‌ خواهی انجام دهی، با دانش و خرد انجام بده،؛ و مبادا کاری را بدون تدبیر و دانش انجام دهی، چون خداوند می ‌فرماید: مثل آن پیرزنی نباشید که پشم را نخ می ‌کرد، بعد نخ ­ها را دوباره پشم می ‌کرد»

و در بیانی دیگر ملاک خوب بودن اشخاص را، میزان فکر و اندیشه ‏ی ایشان معرفی می ‏نمایند:

«إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالٍ، فَانْظُرُوا فِي‏ حُسْنِ‏ عَقْلِهِ‏؛ فَإِنَّمَا يُجَازى‏ بِعَقْلِهِ‏‏»[۳]

«هرگاه شنیدید که فلان مرد آدم خوبی است، به خوب بودن خرد او بنگرید، زیرا به میزان خردش پاداش داده می ­شود»

آن بزرگوار، خرد را به مثابه ابزاری می­ دانند که مؤمن همواره باید آن را همراه داشته باشد و از آن بهره گیرد:

«إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ آلَةٌ وَ عُدَّةٌ وَ آلَةُ الْمُؤْمِنِ وَ عُدَّتُهُ‏ الْعَقْل‏‏»[۴]

«هر چیزی برای خود ابزار و ساز و برگی دارد و ابزار و ساز و برگ مؤمن خرد اوست»

پیامبران الهی نیز مبعوث شدند تا قوه­ ی عاقله و اندیشه را در انسان فعال نمایند؛ چنان­ چه امیر­المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می ­فرماید:

«وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ»[۵]

«و خِرَدهاى دفن ‌شده را برانگیزانند»

اما متأسفانه علی ­رغم چنین تأکیدات و بیاناتی، در بسیاری از مواقع انسان ‏ها نسبت به عواقب کارهای خود به درستی نمی ­اندیشند و از فکر و اندیشه ‏ی خدادادی بهره ­ی لازم را نمی­ گیرند و به گران‏بها­ترین سرمایه بشری و زیباترین زیور و بهترین دوست خود رغبتی نشان نمی ­دهند و خود را به گرفتاری­ و مصائب سخت و دشوار مبتلا می‏ سازند؛ با وجود این ‏که از کلام ارزشمند حضرت رضا علیه­ السلام استفاده می ­شود، عقل، تنها دوست انسان است و غیر از او دوستی برای آدمی وجود ندارد:

«صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ‏ جَهْلُه‏»[۶]

«دوست هر کس عقل او و دشمنش جهل اوست»

فواید خردورزی و مضرات عدم توجه به آن

از آثار نیکوی توجه به عقل و تفکر، دور ماندن از امور زشت و نابهنجاری است که تعداد زیادی انسان­ ها به آن مبتلا هستند؛ این‏ گونه افراد با بنا کردن زندگی خویش بر اساس تخیلات، موهومات و خرافات، نه خود طعم زندگی انسانی را چشیده و نه به دیگران اجازه‏ ی یک زندگی خوب و آرام را می ‏دهند و محیط خانه و اجتماع را به غمکده­ ای تبدیل می ‏سازند که با بادی بلرزد و با طوفانی درهم فرو ریزد.

متأسفانه بسیارند کسانی که از ایمانی سطحی برخوردار بوده و بدون تأمل و تدبر و استفاده از عقل، امور زندگی خویش را با استخاره‏ های مکرّر  – بدون در نظر گرفتن شرائط آن در اسلام –  فال و تفأل و شوم ­پنداری ­ها تنظیم می ­نمایند و بدون توجه به برکات مشورت، تحقیق و مطالعه عمرشان را به سرانجام می ‏رسانند، به تصور این که کانون استوار و پایداری را تشکیل داده‏ اند؛ اما هنگامی که در زندگی خانوادگی و یا اجتماعی خویش با مشکل برخورد می ­کنند، مقصر اصلی را بدشانسی و همراه نبودن روزگار برشمرده و بدبختی خود را با این­ گونه اشعار توجیه می نمایند:

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه            به آب کوثر و زمزم سفید نتوان کرد

و شاهد هستیم که توهمات این‏ گونه ‏ای و دور ماندن از چشمه­ ی زلال عقل و خرد در زندگی، چگونه این افراد را با شکست و یأس روبرو می ­نماید.

متأسفانه در زمان کنونی، اگر چه هر روزه شاهد توسعه­ و گسترش علوم و صنایع هستیم، اما به همین اندازه و بلکه بالا­تر، خرافه ­پرستی به شکلی نوین و جدید، حتی در سرزمین هایی که خود را مهد تمدن بشری می ­دانند، در حال گسترش و تکثیر می ­باشد. حقیقتی ناگوار که اگر در جامعه ­ای ریشه دواند، انسان را به کارهایی وادار می‏ سازد که قلم از ثبت آن شرم می ‏نماید؛ نظیر این که با دست خویش، فرزند و پاره­ ی جگر خود را زنده زنده به قتل برساند و بدان نیز افتخار نماید؛ عملی دهشت ‏انگیز که خداوند متعال در قرآن درباره‏ ی آن فرموده است:

«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ»[۷]

«و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‏ اش سياه مى‏ گردد، در حالى كه خشم [و اندوه] خود را فرو مى‏ خورد. از بدى آن­ چه به او بشارت داده شده از قبيله [خود] روى مى‏ پوشاند. آيا او را با خوارى نگاه دارد يا در خاك پنهانش كند؟ وه چه بد داورى مى ‏كنند»

خرافه ­ی هولوکاست در عصر ما نیز از همین قبیل است؛ دورغی که با تبلیغ سوختن شش میلیون یهودی در کوره ­های آدم­ سوزی، توسط هیتلر و باور آن توسط بشریت تکثیر گردید و جنایات بی ‏شماری را موجب گردید؛ فجایعی که هنوز نیز ادامه دارد.

ماجرایی عبرت آموز

گاهی از مواقع با افرادی مواجه می ­شویم که نحوست روزها و عوامل این ‏گونه ‏ای را علت و عامل سیاه­ بختی خود می ­دانند؛ با وجود این که ایام هفته و نظایر آن تقصیری نداشته و ندارند، بلکه کم ­فکری و بی ­تدبیری انسان است که بر زندگی ­اش سایه افکنده و او را گرفتار نموده است.

چند سال قبل یکی از دوستان بنده که فردی متدیّن و اهل تجارت هستند، گرفتار رمّالی دزد و فرومایه در یکی از کشورهای عربی شد. ایشان تعریف می ­کرد: همسرم تحت تأثیر زنی واقع شد که از این طریق پول کلانی به دست می ­آورد. ارتباط این زن شیاد با همسرم و بدنبال آن، اصرار و پافشاری همسرم من را مجبور ساخت تا برای او و فرزندش که جوانی لاابالی بود، بلیط هواپیما تهیه نمایم و همین نیز موجب گردید تا پای این زن دزد و فریب­کار به خانه ­ی ما باز شود. این فرد کلاهبردار از همان روزهای اول با گرفتن فال قهوه، مقدمات دزدی و چپاول اموال ما را آغاز نمود و دیری نگذشت که پس از گرفتن میلیون ­ها تومان از جواهرات همسرم و فریب دادن دخترم و خواستگاری نمودن از او برای پسرش، اختلاف شدیدی را در کانون گرم خانواده ما ایجاد نمود. من هم هر چه با دختر و همسرم صحبت می‏ کردم و به ایشان می‏ گفتم که این­ ها شایستگی وصلت و ارتباط با ما را ندارند، به گوش‏ شان نمی ­رفت؛ تا این ­که دخترم نیز عاشق و دلباخته ­ی پسرک لاابالی و بی نماز این زن گردید.  زندگی ما در معرض خطر قرار گرفته بود و تنها راهی که به نظرم می‏ رسید پناه بردن به مسجدی بود که در منطقه ­ی سکونت ما وجود دارد و نام زیبای امام حسین علیه ­السلام بر آن نقش بسته است. به این مکان مقدس رفته و گریه­ ی فراوانی کردم و از حضرت سیدالشهداء خواستم ما را یاری نماید؛ و خدا را شکر اتفاقی افتاد که آن را معجزه ­ی حضرت سید­الشهداء علیه ‏السلام می‏ دانم. یک روز صبح­ گاهان، دخترم که تا دیروز عاشق و دلباخته ­ی این پسر و مادرش بود، اعلام کرد، آمادگی برای ازدواج ندارد و وجودش به یکباره سراسر نفرت از آنان گردید؛ اتفاقاً از همان روز همسرم نیز دچار تردید شد و این دو انسان فریب ­کار وقتی با چنین شرائطی روبرو شدند، تصمیم گرفتند که به ایران برگردند. ما هم از خوشحالی، چند چمدان لباس و وسایل مختلف برای آن ­ها آماده کرده و ایشان را راهی ایران نمودیم؛ اما وقتی چشم باز کردیم، متوجه شدیم میلیون­ ها تومان از زندگی ­مان را فقط به خاطر یک فال قهوه از دست داده ­ایم.

ایشان بعدها برای بنده نقل ­کرد: پس از تحقیقات فراوانی که انجام دادیم، متوجه شدیم این زن، خانواده­ های زیادی را در تهران و کرج دچار چنین خسارت­ هایی کرده است.

مقابله با خرافه­ گرایی

بهترین کار در چنین اوضاع و احوالی، قبول اشتباه و پذیرش واقعیت است؛ نه این که امور بی ‏اساس را به عنوان عامل و مقصر در نظر گرفته و چشم بر روی حقیقت ببندیم؛ زیرا عدم قبول حقیقت و تنظیم زندگی بر طبق خرافه ‏ای دیگر، سبب می‏ گردد که فرصت ارزشمند عمر را از دست بدهیم. هم ­چنین به نظر می ­رسد، همگی موظف هستیم در جهت آگاهی بخشی و بیان ثمرات و برکات عقل بکوشیم و نگذاریم بی ­توجهی به تعقل و تفکر، انسان­ ها را قربانی نموده و به ورطه­ ی سقوط و تباهی بکشاند؛ امری که مرحوم شهید آیۀ­ الله بهشتی توجهی وافر به آن داشتند. وقتی از این شخصیت بزرگوار در هنگام بازگشت از آلمان پرسیدند: رمز موفقیت­ شما در آلمان چه بوده است؟ جواب دادند: ما در آلمان دو کار انجام دادیم؛ اول این که به مردم گفتیم: اسلام غیر از مسلمانی است؛ اگر خواستید اسلام را بشناسید، نباید از دریچه­ ی مسلمانان آن را بررسی نمایید؛ زیرا

اسلام به ذات خود ندارد عیبـی                 هر عیب که هست در مسلمانی ماست

دومین کاری هم که انجام شد، این بود که مشاهده کردیم خرافات زیادی بر عقاید اسلامی نشسته است؛ این خرافات را از چهره ­ی اسلام زدودیم و اسلام ناب را بدون هیچ­ پیرایه ­ای به مردم نشان دادیم. همان کاری که پیامبر صلی ­الله علیه و آله نیز در صدد تفهیم آن به مردم بودند.

هم‏زمانی وفات فرزند پیامبر (ص) و واقعه‎ ی کسوف

هنگامی ­که ابراهیم، فرزند خردسال رسول اسلام­ صلی ­الله علیه و آله از دنیا رفت، پیامبر، غمگین شده و گریستند؛ اتفاقاً در همان روز واقعه ­ی کسوف رخ داد و خورشید گرفت. مردم وقتی با این دو صحنه روبرو شدند، وقوع این حادثه­ ی طبیعی را به وفات فرزند پیامبر صلی ­الله علیه و آله نسبت داده و گفتند:

«انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ لِفَقْدِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ تَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا تَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ‏ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ‏ فَإِذَا انْكَسَفَتَا أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا فَصَلُّوا»[۸]

«خورشید گرفتگی به خاطر مرگ ابراهیم بوده است. پس پیامبر صلی ­الله علیه و آله به منبر رفتند و حمد و ثنای الهی را بجا آورده و فرمودند: خورشید و ماه، دو آیه از آیات و نشانه های خداست و آن ­ها مجریان امر خدا هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی ­گیرند و اگر هر دو یا یکی کسوف کرد، باید نماز آیات خواند»

گردنبد بی‏ فایده

نمونه ‏ای دیگر از مقابله‏ ی پیامبر صلوات ‏الله علیه و آله با باورهای پوچ و بی ­اساس، حکایتی است که حلیمه ­ی سعدیه از دوران کودکی آن‏ حضرت نقل می ‏نماید:

«قَالَ لِي يَوْماً يَا أُمَّاهْ مَا لِي لَا أَرَى أَخَوَيَّ بِالنَّهَارِ قُلْتُ لَهُ يَا بُنَيَّ إِنَّهُمَا يَرْعَيَانِ غُنَيْمَاتٍ قَالَ فَمَا لِي لَا أَخْرُجُ مَعَهُمَا قُلْتُ لَهُ تُحِبُّ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ فَلَمَّا أَصْبَحَ دَهَّنْتُهُ وَ كَحَلْتُهُ وَ عَلَّقْتُ فِي عُنُقِهِ خَيْطاً فِيهِ جَزْعٌ يَمَانِيَّةٌ فَنَزَعَهَا ثُمَّ قَالَ لِي مَهْلًا يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِي مَنْ يَحْفَظُنِي‏‏.»[۹]

«روزی محمد از من پرسید: مادر، برادران من روزها کجا می ‏روند که من آن­ ها را نمی ­بینم؟ گفتم: گوسفندان را به صحرا می ­برند. پرسید: چرا مرا با خود نمی ­برند؟ گفتم: آیا دوست داری با آن­ ها بروی؟ ایشان در جواب گفت: آری. به همین خاطر فردا صبح او را آماده کردم؛ موهایش را روغن زده و به چشمانش سرمه کشیدم و گردنبندی یمانی برای محافظت به گردن او آویختم. اما محمد آن گردنبند را از گردنش جدا کرد و به من گفت: مادر از این مهره­ ها کاری ساخته نیست؛ کسی با من است که از من محافظت می‏ کند»

۲- اصل نظم و انضباط

بزرگان و دانشمندان جهت دست‏ یابی به موفقیت در کار، توجه به شناخت راه، برنامه ریزی، نظم و انضباط و نیز تلاش و کوشش را مطرح نموده ‏اند که هر یک در جای خود دارای اهمیت فراوان می ‏باشد؛ اما به طور قطع در بین این چهار اصل، رعایت نظم و انضباط از جایگاه ویژه­ و خاصی برخوردار است، زیرا اگر کسی زمان کار و فعالیت، خواب و بیداری، تفریح و استراحت، غذا خوردن و سایر امور خویش را تنظیم نماید و هر کدام را در جای خویش قرار دهد، می­ تواند به موفقیت و بهروزی امید داشته باشد و الا در غیر این ‏صورت دسترسی به هدف برای او جز یک آرزو نخواهد بود.

هر شخص با نگاه به اطراف خویش و تأمل در زندگی افراد موفق به این مطلب پی خواهد برد که بزرگان و چهره‏ های ماندگار با استفاده از یک برنامه ­ی مدون و منظم، چگونه از فرصت ­های زندگی و حتی بحران ­ها استفاده کرده و توانسته ­اند دشواری ­ها را به فرصت تبدیل نمایند و در مقابل، بررسی زندگی انسان­ هایی که نتوانسته ‏اند از پله ­های ترقی و رشد بالا رفته و به اهداف خویش برسند، این مطلب را ثابت می‏ سازد که مشکل این گونه افراد، عدم برنامه ­ریزی و نداشتن نظم در کار بوده است که خود حکایت از اهمیت این اصل دارد؛ امری که مولای ما امیرالمؤمنین علیه ­السلام در آخرین وصایای خویش، به آن سفارش نمودند:

«اُوصیکُما… بِتِقوَی اللهِ وَ نَظمِ امرِکُم»[۱۰]

«شما را به پرهیزکاری و نظم در کارها سفارش می­ کنم»

نظم در زندگی پیامبر (ص)

امام حسین علیه­ السلام به نقل از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه ‏السلام وجود نظم در زندگی رسول اکرم­ صلی ­الله علیه و آله را این­ گونه بیان می ‏نمایند:

«سَأَلْتُ أَبِي­ علیه­ السلام عَنْ مَدْخَلِ رَسُولِ اللَّهِ ­صلی­ الله علیه و آله فَقَالَ: كَانَ‏ دُخُولُهُ‏ لِنَفْسِهِ‏ مَأْذُوناً لَهُ فِي ذَلِكَ فَإِذَا أَوَى إِلَى مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَّهِ تَعَالَى وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ فَيَرُدُّ ذَلِكَ بِالْخَاصَّةِ عَلَى الْعَامَّة»[۱۱]

«از پدرم (علی‏ بن ابی ‏طالب علیه‏ السلام) سؤال نمودم: پیامبر صلی ­الله علیه و آله هنگامی که به منزل وارد می ‏شد، برنامه ­اش چگونه بود؟ پدرم گفت: پیامبر صلی ­الله علیه و آله وقتی وارد منزل می ­شد، برنامه ­اش در محیط خانه، به سه بخش تقسیم شده بود. بخشی به مناجات با خداوند و عبادت و نماز می ­گذشت و بخشی را در کنار همسر و خانواده ‏اش بود و بخشی را نیز به امور شخصی خود می ­گذراند؛ البته از این بخش که مربوط به خودش بود، به خاطر ملاقات و کارهای مردم می ­گذشت»

هم‏ چنین در سیره آن حضرت آمده است: هنگامی که به مسجد وارد می ­شدند، صفوف جماعت را مرتب و منظم می ­کردند، مثل این ­که ظروفی را کنار هم چیده­ باشند:

«وَ رَأى النّبي صَلّى اللهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَرَأَى رَجُلا بَادِيًا صَدْرُهُ مِنْ الصَّفِّ، فَقَالَ: عِبَادَ اللَّهِ، لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ»[۱۲]

«پیامبر صلی­ الله علیه و آله مرد صحرانشینی را دید که جلوتر (از صف) ایستاده است، فرمود: ای بندگان خدا، صف های ­تان را راست و برابر کنید، و گر نه خداوند شما را رو در روی هم و مخالف هم­ دیگر خواهد ساخت»

و در حدیث دیگری فرمودند:

«سَوُّوا صُفُوفَكُمْ‏ وَ حَاذَوْا بَيْنَ‏ مَنَاكِبِكُمْ‏ لِئَلَّا يَسْتَحْوِذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَان‏»[۱۳]

«میان صف ‏ها را پر کنید و دوش به دوش یکدیگر بایستید، تا شیطان بر شما چیره نشود»

علی ­رغم این ‏گونه سفارشات و توصیه به رعایت نظم در امور، متأسفانه از عادات بد اجتماعی که در جامعه با آن روبرو هستیم، نبود نظم و انضباط در امور است که عمرها را هدر داده و خسارات بی ­حد و حصری را موجب می­ گردد؛ چه بسیار وقت ­ها که در مراکز دولتی و اداری ضایع می ‏گردد و چه بسیار انسان ­هایی که در این محیط ­ها بدون دلیل سرگردان می‏ شوند. هم ­چنین هر روزه شاهد جلساتی هستیم که به مناسبت ­های مختلف تشکیل می ­شود، اما به خاطر دیر آمدن یک یا چند مسئول با تأخیر آغاز می­ گردد، تا جایی که در برخی موارد، زمان پایان کار جلسه فرا می ­رسد، اما هنوز برنامه شروع نشده است؛ گویی همه باید تاوان بی نظمی یک نفر را بدهند؛ مشکلی که به طور قطع مسئولان در آن نقشی اساسی دارند و مردم نیز از ایشان الگو می­ گیرند، زیرا

«النَّاسُ‏ بِأُمَرَائِهِمْ‏ أَشْبَهُ‏ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم‏»[۱۴]

«مردم به حاکمان ­شان شبیه ­ترند، تا پدران­ شان»

[۱]. ملک/۱۰و۱۱

[۲]. بحار الأنوار، ج‏۷۴، ص۱۱۰

[۳]. کافی، ج۱، ص۲۹

[۴]. كنز الفوائد، ج‏۱، ص۵۶

[۵]. نهج البلاغه، خطبه ۱

[۶]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۱، ص۲۵۸

[۷]. نحل/۵۸و۵۹

[۸]. الكافي، ج‏۳، ص۴۶۳

[۹]. بحار الأنوار، ج‏۱۵، ص۳۹۲

[۱۰]. نهج البلاغه، نامه۴۷

[۱۱]. عیون اخبار الرضاء، ج۱، ص۳۱۷

[۱۲]. المحجة البيضاء، ج۲، ص ۸و۹

[۱۳]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۶، ص۵۰۷

[۱۴]. تحف العقول، ص۲۰۸

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.