با ضدّ انقلاب به شیوه علی (ع) مبارزه کنیم/خوارج

هر انقلابی با مشکل ضد انقلاب روبروست و نیز با مشکل مبارزه با ضد انقلاب. ضد انقلاب هیچ گاه در یک شکل و با یک روش عمل نمی کند و انقلاب در دوران جوشش و خروش خویش، نمی تواند همه وجهه ی نظر خویش را صرف آن نماید…

***********************************************

« با ضدّ انقلاب به شیوه علی (ع) مبارزه کنیم/خوارج »

 

پدید آورنده: شهید سید حسن شاهچراغی

دسته بندی: مقاله

 

حوادث تلخ سال های آغازین انقلاب اسلامی و جنایات بی شمار گروه های تروریستی و معاند نظام، به خصوص اقدام پلید جریان ضد انقلاب در تیرماه سال شصت و ترور شخصیت برجسته ی انقلاب اسلامی، آیة الله دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از خدمتگزاران به نظام اسلامی، شهید اندیشمند سید حسن شاهچراغی – نماینده ی مردم دامغان در مجلس شورای اسلامی و سرپرست مؤسسه ی کیهان – را بر آن می دارد، تا پس از سپری شدن ایام شهادت مولای متقیان علیه السلام و اربعین این شهیدان والامقام، اقدام به تحقیق و ارائه ی تحلیلی جامع پیرامون روش برخورد حضرت علی علیه السلام با گروه های معاند و برانداز حکومت اسلامی نماید و نتیجه ی آن را در اختیار جامعه ی اسلامی و انقلابی نوپای عصر خویش قرار ‏دهد.

———————————————————————————————-

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: ۱۳۶۰/۵/۱۸

هر انقلابی با مشکل ضد انقلاب روبروست و نیز با مشکل مبارزه با ضد انقلاب. ضد انقلاب هیچ گاه در یک شکل و با یک روش عمل نمی کند و انقلاب در دوران جوشش و خروش خویش، نمی تواند همه وجهه ی نظر خویش را صرف آن نماید. ما در انقلاب اسلامی ایران از آغاز، درگیر یک طیف گسترده ی ضد انقلاب، با ابعاد بی شمار بوده ایم و به همان دلیل که گذشت، در برخورد با آن تا کنون از روشی حساب شده و برنامه ای منظم و دقیق بهره نگرفته ایم. حرکت های موضعی موفق و بیش تر ناقص در این زمینه، نتیجه ی عشق به انقلاب و دلسوزی نسبت به اسلام و کینه در برابر کفر و الحاد مردم قهرمان ما و فداکاری های آنان است و معمولاً پراکنده و ناهماهنگ انجام گرفته است.

گزافه نیست، اگر بگوییم ضد انقلاب با امکانات وسیع در طول ایام بعد از انقلاب بهترین فرصت را برای ارائه و تبلیغ اندیشه ها و ایده های خویش و تخریب مبانی و اعتقادات مردم مسلمان و خاصه جوانان داشته و همواره مجریان و مسؤولان، با سعه ی صدر بیش تر از حدّ لازم و احترام به آزادی مطلق و مسامحه با این امر روبرو شده اند و چه بسا آیندگان، ما را در این قصور آشکار نبخشند.

مکرر شنیده‏ می شود که اگر حرکت تند و خشنی علیه این گروه ها و سازمان ها نداشته اید، هیچ گاه در جهت ارشاد افراد و هواداران صادق و فریب خورده آنان نیز اقدامی نکرده اید؛ اما پاسخ آن ‏است که این ادعا قطعاً در مورد بسیاری از گروه های نامدارتر و مشهورتر صادق نیست، حتی اگر در مورد گروهک های کوچک و بی نام و‌ نشان صحیح باشد. چگونه چنین می توان گفت، در حالی‏که تنها سخنان امام پی در پی در افشاء و نصیحت و دعوت به حق و توبه، هفتاد من کاغذ شود؛ بگذریم از این که گویندگان و نویسندگان و حتی رادیو و تلویزیون در معرفی عناصر منحرف و خائن تلاش بسیار کرده اند و پیوسته تذکر داده اند و عملکردهای متضاد و متناقض ضدانقلاب در فعالیت های اجتماعی و سیاسی و نظامی، جائی برای این شبهه باقی نمی گذارد.

البته صحیح است که اعضاء و هواداران این سازمان ها، یا آن چنان در گرداب افکار انحرافی خویش فروافتاده اند که هیچ نصیحتی و حقی در آنان کارگر نمی افتد و یا آن چنان نا‏آگاه و بی مایه در اطاعت کورکورانه غرق شده اند که طبق دستور تشکیلاتی، برای یک بار هم به رادیو و تلویزیون نباید گوش فرا دهند و یک لحظه هم حاضر نشده اند، سخن مخالف را در روزنامه ای بخوانند و یا از گوینده ای بشنوند و به اختصار از شنیدن و خواندن و نصایح و ارشادات، گریزان و فراری اند.

اما هیچ گاه پذیرفته نیست که با این همه افتضاح و اعمال وقیحانه و هماهنگی ها، به عنوان مثال بین رجوی و بنی صدر و معزی و دولت فرانسه و ریگان و بشیرجمیل در لبنان و سادات در مصر از یک طرف و اظهارات سعادتی در وصیت نامه و اعمال کور و کر تروریستی از طرف دیگر، هنوز فرزندان گرفتار در دام ایشان را صرفاً فریب خورده های نا‏آگاه و صادقی بدانیم که سزاوار ترحم باشند و عدم آگاهی شان نتیجه ی تقصیر جناح حاکمیت و رهبری است.

اگر خوب دقت شود، متوجه خواهیم شد که رحمت اسلامی و عمل کریمانه مسؤولان جمهوری اسلامی روز به‌ روز بر گستاخی دشمنان انقلاب افزوده و آنان را گستاخ تر کرده است، در حالی‌که تحلیل ها و تفسیرهای شان، پیوسته و از ابتدا نشان گر یک مشی برنامه ریزی‌ شده و منافقانه برای بی اعتبار کردن نظام اسلامی و رهبری بر حق آن بوده است و نهایت، بعضی زودتر و بعضی دیرتر به اعمال فشار مسلحانه برای سقوط رژیم، اعتقاد پیدا کرده اند و این ‏روزها می بینید که عملی جز ترور و تخریب و آتش سوزی در پیش ندارند.

سخن ما در این نوشتار، در این نیست که چرا آن انقلابیون سابقه دار و شکنجه دیده و مبارزان خلق و نیروهای بالنده و تعزیه داران آزادی، با تحلیل های منطقی و سوپرعملی خویش و ایجاد جبهه و تشکیلات متحد و نفوذ در دل ها و قرارگرفتن در مرکزیت خلق، به تروریسم و آدم کشی و آدم ربایی و بمب گذاری رسیده اند؛ سخن در این نیست که تروریسم آخر خط هر تشکیلات سیاسی ای است که به بن بست رسیده و نشانه ی مرگ آن است؛ بلکه سخن در این است که با توجه به تجربیات گذشته خود و درس های آموخته از سایر انقلابات با حساسیت شرایط جامعه ی امروزی ما چه باید کرد؟ و از چه شیوه ای در مبارزه با مخالفان مسلّح و محاربان کمربسته برای سقوط نظام اسلامی باید بهره گرفت؟ پیداست شیوه‌ متخذه باید با اصول مکتبی و اسلامی متناسب باشد و به دور از ظرفیت های موجود کشور انقلابی امروز ما نباشد، چه آن که کارکرد ما در گذشته، نشان دهنده‏ یک شیوه‌ غیرانقلابی و لاک‏پشت وار و لیبرال مآبانه، متناسب با نظرات حقوق بشر جهان خواران و متمدّنان وحشی اروپا و آمریکا بوده و راه به جایی نبرده است؛ دودلی و تردید در برخوردها هم اثری جز ناهماهنگی در عمل و رشد و تکامل محاربان و مفسدان نداشته است.

مدت ها بود که فکر می‌کردم در معارف اسلامی و شیعی ما چه راهی پیشنهاد شده است؟ با فرا رسیدن ایام ضربت خوردن امام علی علیه السلام و شهادت آن حضرت، و به‌تناسب حکومت علی [علیه السلام] و مخالفان سازمان یافته اش که دوران حکومت علی [علیه السلام] در مبارزه با آنان گذشته است و ترور ناجوانمردانه ی او به دست یکی از همین عناصر، بدین جا رسیدم که شیوه‌ علی [علیه السلام] را در این مقوله جستجو کنیم. شیوه‌ علی [علیه السلام] به عنوان حاکم اسلامی و رهبر دینی نافذ‏الکلمه در برابر گروه ها و عناصری که مشابه شان را در حکومت اسلامی ایران امروز دقیقاً می بینیم، بهترین شیوه برای ما می تواند باشد و به جاست بدون توضیح بیش تر و دخول در تأویلات و تفسیر‏هایی که مخلّ خاطر خوانندگان می شود، وارد این سرچشمه پرفیض شویم و ببینیم که علی [علیه السلام] چه می کرد و چگونه می اندیشید؟!

عملکرد امام علی علیه السلام چون در مقابله با مخالفان متفاوت است، مناسب دیدیم که به لحاظ این گوناگونی، بررسی را در دو بخش مهم تر «خوارج» و «اصحاب جمل» انجام دهیم، چه آن که در این تفکیک، می توان به نکات تازه و مسائل جدیدی دست یافت که در تلفیق و اختلاط چنین نخواهد شد.

«خوارج»

از آن جا که بنا در این مختصر بر بیان موضع گیری امام در برابر پدیده مخالف و متعصب خوارج است، از طرح ماهیت تاریخی و علت وجودی این گروه می گذریم و بیش تر، تلاش را بر تبیین دیدگاه های آن حضرت می گذاریم؛ گرچه این خود بهترین معرّف کیفیت وجودی و مقاصد و اغراض آنان خواهد بود.

جالب توجه در برخورد امام علیه السلام حالت خاص و شیوه او است؛ حالتی مابین دعوت به حق و افشای مبانی و اصول فکری خوارج و بیان پوچی شعار و استدلال های آن ها، و اعلان جنگ و کشتار و فشار برای بازگشت و توبه و قاطعیت برای نابودی آن ها. علی علیه السلام به روشنی از گذشت فرصت ها و غفلت در برابر عملکردشان بیم ناک به نظر می رسد و با ترغیب و تحریض به جنگ و سرعت فوق العاده در موضع گیری و ندادن مهلت، بنا را بر نابودی این پدیده منحوس و خطر مهلک و بسیار فریبنده می گذارد.

اینک بحث را در دو بخش بنیادی «افشای ماهیت خوارج» و «جنگ تنها راه مبارزه با آنان» ادامه می دهیم.

«افشای ماهیت خوارج (در نهج البلاغه)»

امام در توضیح ماهیت خوارج، گاه به بیان پوچی انگیزه حرکت می پردازد و گاه سبک سری و جاهلیت و دلخوشی به آرزوها و آمال را مد نظر قرار می دهد. بسیار دیده می شود که به صراحت، بهانه قبول حکمیت (از طرف خوارج) را صرفاً نتیجه فشار خودشان می داند و بر بی پایگی استدلال آن ها به عدم کفایت برای رهبری سخت می تازد. بهتر آن است که حتی برای بیش تر باز شدن مواضع امام، سخن را در جای جای کتاب بلند و محکم نهج البلاغه تعقیب نماییم.

  •  حکمیت

بیش ترین تکیه خوارج در مبارزه با علی [علیه السلام]  بر این دور می زند که چرا امام در جنگ صفین، موضوع حکمیت را پذیرا شده است و چرا در انتخاب افراد، به نمایندگی ابوموسی اشعری که لیاقت لازم را برای آن دارا نبود، تن داده است و همیشه در سخنان خویش و تحریک مردم علیه او، این را نشانه باطل‌ بودن حکومت امام علی [علیه السلام] و راه علی [علیه السلام] می‌گرفتند. امام در خطبه صدوبیست و پنج نهج البلاغه، این سخن را از موضع اسلامی و قرآنی به نقد می گیرد و می فرماید:

«اگر شما به حاکمیت قرآن اعتقاد دارید، باید بدانید که قرآن امر می کند تا نزاع خویش را به خدا و رسولش واگذارید و چون رسول خدا [صلّی الله علیه و آله] و یا منصوب از طرف رسول خدا [صلّی الله علیه و آله] و حاکم اسلامی تصمیمی اتخاذ کرد، راهی برای سرپیچی ندارید. من به عنوان حاکم بر شما این تصمیم را به هر صورت گرفتم و به خوبی آگاهید که سزاوارتر از من، کسی را برای تبیین و توضیح قرآن سراغ ندارید و قرآن نیز به تنهایی جز چند سطر مابین دو جلد بی تحرک بیش نیست؛ پس با چه دلیلی این گونه از راه من و فرمان من سرپیچی می کنید؟!! و اگر تأخیر در افشای غیرحق بودن حکمیت را گناه لایُغفَر من می شناسید، پس بدانید که من با اجبار و فشار بی حد شما بدین کار دست یازیدم؛ کاری که به هیچ وجه با مبانی و معیارهای فکری من سازگار نبود و آن روز نیز فریاد می زدم که قرآن بر سر نیزه یک فریب است، یک انحراف است. شما نپذیرفتید تا ناچار به قبول رأی شما شدم که نادانان، به جهل خویش آگاهی یابند و دانایان و خردمندان، بر علم خویش استوارتر گردند. حالا هم فکر می کنم که شاید خداوند حلّ این مشکل را در متارکه و مدارا قرار داده است.»[۱]

راستی اگر امام برخلاف نظر خویش عمل کرد، لااقل کمترین اثرش این بود که چهره واقعی جمع فراوانی از مسلمین آشکار شد و حقیقت خطی برملا شد که با هواداران بی شمار و متعصب خویش، در کنار علی [علیه السلام] در تعیین سرنوشت کشور اسلامی نقش فعال و حساسی داشتند.

  •  التقاط

خطبه پنجاه نهج البلاغه، به یکی از اصولی ترین ریشه های انحراف و فساد نظر دارد و ضمن بیان این که همیشه فتنه ها، ریشه در متابعت هوای نفس و شهوات دارد، مشکل اساسی در انحرافات گروهی و دوری شان از حق را نتیجه التقاط در اندیشه هاشان معرفی می کند. گرچه نحوست پدیده التقاط و انحرافات و خطرات التقاط در عصر ما، مانعی برای عدم درک روشن از کلام علی [علیه السلام] باقی نمی گذارد، امّا لطافت تذکر به ذکر علی [علیه السلام] و تأثیر به جای آن در ژرفای روح اجازه نمی دهد از آوردن آن سرباز زنیم:

«فَلَو أنَّ البَاطِلَ خَلَصَ مِن مِزَاجِ الحَقِّ لَم یَخفَ عَلَی المُرتَادِینَ وَ لَو أنَّ الحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ البَاطِلِ انقَطَعَت عَنهُ ألسُنُ المُعَانِدِینَ وَلَکِن یُؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَ مِن هَذَا ضِغثٌ فَیُمزَجَان فَهُنَالِکَ یَستَولِی الشَّیطَانُ عَلَی أولِیَائِهِ وَ یَنجُو الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللهِ الحُسنَی»[۲]؛

«پس اگر باطل از وجود حق خالص باشد، حق بر حق گرایان پوشیده نیست و اگر حق از آلودگی باطل پاک و منزه گردد، زبان دشمنان بدگوی حق بسته خواهد بود؛ لکن چون قسمتی از حق و قسمتی از باطل را به هم آمیختند و مخلوط کردند، فرصت برای استیلاءِ شیطان بر دوستان خویش پدید می آید و تنها آنان که لطف خاص الهی شامل شان باشد، نجات می یابند.»

  • ‍  کج اندیشی

در خطبه صدوبیست و یک نهج البلاغه، شرحی جامع از تحریف در خط فکری خوارج و فریبی که معاویه در طرز تفکر آنان ایجاد کرده، به میان آمده است و بحثی نسبتاً کامل و بسیار مفید از سوابق خود در احیاء اسلام و امحاء باطل بیان می دارد؛ سپس در انگیزه خویش برای جنگ با مارقین، تنها اعوجاج در افکار و باطل نگری را ملاک قرار می دهد و می گوید:

«وَ لَکِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی اَلْإِسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِیهِ مِنَ اَلزَّیْغِ وَ اَلاِعْوِجَاجِ وَ اَلشُّبْهَهِ وَ اَلتَّأْوِیلِ…»[۳] ؛

«اما امروز با برادران مسلمان می جنگیم به خاطر میل به کفر و سرپیچی شان از حق و کج اندیشی و اشتباهشان در تشخیص و تفسیر باطلشان از حقیقت.»

کلام امام در این جا بی شک از صراحت فراوانی برخوردار است و به‌طور آشکار، کج اندیشی و میل به کفر و ارتداد انگیزه اصلی جنگ امام قرار می گیرد؛ گرچه بلافاصله در کلامی زیبا شبهه انحصار در جنگ را از ذهن می زداید و می گوید: ما جنگ را لازم می دانستیم تا آن جا که راهی برای بازگشت و توبه نباشد و چون زمینه ای دیگر و راهی غیر از جنگ حافظ مصالح مسلمین می بود، مجوزی برای دست یازیدن به جنگ وجود نداشت؛

«فَإذا طَمِعْنا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِها شَعَثَنا وَ نَتَدانَى بِها إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيما بَيْنَنا، رَغِبْنا فِيها، وَ أمْسَكْنا عَمّا سِواها»[۴] ؛

«پس هرگاه وسیله ای برای رفع پراکندگی خویش و ایجاد الفت و دوستی یافتیم، آن را پذیرا خواهیم بود و از غیرش دست خواهیم شست.»

اصل، حفظ وحدت جامعه اسلامی و بقاء روح الفت و صداقت است. حالا اگر تأمین این مهم در میدانی دور از تلاطم و خروش جنگ و هیجان حمله و گشت وگریز ممکن بود، دیگر راهی برای جنگ باقی نمی ماند و حق آن است که تا در فضای روشن و بهجت انگیز صلح و آسایش می توان مشکلات [را] حل کرد، جائی برای اعمال خشونت و نفوذ اسلحه وجود ندارد.

  •  بی تباران

در خطبه سی و شش، اصحاب نهروان سبک مغزان بی منطقی هستند که با سوء‌ فهم و بدبینی، علی [علیه السلام] را عامل شکست در صفین می دانند. امام در این جا، بیان شدیداللّحنی را علیه آنان به کار می برد و می گوید: حجّت ها بر شما تمام شده و راه من و خودِ من را به خوبی می شناسید. شما برای قبول حکمیت به من اصرار ورزیدید و این بدبینی و تندی جز از جهل و کینه نمی باشد؛

«وَ قَد کُنتُ نَهَیتُکُم عَن هَذِهِ الحُکُومَة فَأبَیتُم عَلَیَّ إبَاءَ المُخَالِفِینَ [المُنَابِذِینَ] حَتَّی صَرَفتُ رَأیِی إلَی هَوَاکُم وَ أنتُم مَعَاشِرُ أخِفَّاءُ الهَامِ سُفَهَاءُ الأحلَام ِوَ لَم ءَاتِ -لَا أبَا لَکُم- بُجراً وَ لَا أرَدتُ لَکُم ضُرّاً»[۵] ؛

«من شما را از قبول حکومت حکمین منع کردم، اما شما مخالفان پیمان شکن نپذیرفتید تا نظر شما را پذیرفتم. (چگونه شده است که تا دیروز حکمیت حق بود و امروز آن را باطل می دانید؟) این سبک مغزی و سفاهت و نادانی است. ای بی تباران (بی پدران)، من هیچگاه برای شما شرّ نیاوردم و زیانی را نخواستم.»

تعبیر «لَا أّبَا لَکُم»، (ای بی پدران) حاکی از خشم فوق العاده انسان پرصلابتی است که الگوی صبر و شکیبایی و وقار و متانت است و راستی شرافت انسان تا چه [حد] تنزل می کند؟!

[از آن جا که به نظر می‌رسد، صفحات هشتم و نهم دست نوشته‌ از بین رفته باشد، ضمن پوزش، ادامه‌‏ مطالب را از صفحه‏‌ دهم دنبال می نماییم.]

  •  پوشش از قرآن

نکته دقیق در سخنان علی، در واقعیت و ماهیت خوارج و موضع گیری در برابر آنان، این است که امام حتی فرصت دغل کاری و ریاکاری را از آنان می گیرد و اجازه نمی دهد تا خوارج در پوشش دفاع از اسلام و استناد به قرآن و پشت سرهم کردن آیات قرآنی، چهره ضد اسلامی خود را بپوشانند. طبیعی است که هیچ حرکتی در کشور اسلام با رهبری درایت مندانه علی، بدون پوشش و سِتار دینی کارا نیست. بنیان گذاران و محرکان اصلی این جریانات، همیشه با زیرکی و شیطنت خاص خود از ویژگی عام بودن قرآن و ذو وجوه بودن مفاهیم کلی آن بهره می گیرند و حتی کلمات ضد اسلامی خود را، با زینت آیات قرآنی به خورد مردم می دهند. شما هیچ گروه و تشکیلاتی را در تاریخ اسلام نمی بینید که با همه تنوع و کثرت، دلیل حقانیت خود را آیات قرآنی و توجیه از کتاب آسمانی ندانند و این روزها هم شاهد ظهور ماهیات پلید و ضد انسانی آنانی هستیم که سال های بسیار دم از شناخت قرآن و دینامیک آن زده اند و از آرم گرفته تا پیش پاافتاده ترین مطالب شان را به قرآن مزیّن می کردند. امام هوشمندانه دست خوارج را رو می کند و از هر نوع مانور دادن و قرآنی شدن شان جلوگیری می نماید و با اشاره به این که اسلام تنها در کلیت قرآن و مفاهیم اصولی آن خلاصه نمی شود، هنگام فرستادن عبدالله بن عباس به قصد گفت و‌گو با خوارج به او می گوید:

«لَا تُخَاصِمهُم بِالقُرآنِ فَإنَّ القُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ وَ لکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّةِ فَإنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً»[۶]؛

«(ای ابن عباس، در توضیح حقانیت من و بطلان راه دشمن،) با قرآن محاجّه نکن؛ زیرا قرآن کتابی است ذو احتمالات و ذو توجیهات (که هرکس مطابق میل خویش و خواسته خود آن را تفسیر و تأویل می کند.) شما قرآن را مستند خود می گیری و آنان نیز به قرآن استدلال می کنند (و در این محاجّه و مناقشه به جایی نمی رسید.) سزاوار آن است که از سنت و کلمات رسول خدا (در اثبات حقانیت من و راه من) بهره مند شوی؛ زیرا در این میدان، راهی برای فرار (از حق و به سوی باطل رفتن) نخواهند داشت.»

«جنگ، تنها راه مبارزه با خوارج!»

گذشته از افشای مشی منافقانه و حرکت باطل خوارج، موضع امام تکیه بر نابودی و قلع و قمع این پدیده دارد. برخورد شدید علی علیه السلام شاید ذهن لطیف آدم هایی را که عمری در رفاه گذرانیده اند و تفکرشان در فضای مادی و آسایش طلب غرب شکل گرفته و ترقّی را در رشد دمکراسی و لیبرالیسم غربی می بینند، برنجاند و در ابتدا به نظرشان، به‌اصطلاح غیر اصولی و تند و خشن جلوه کند؛ اما واقعیت این است که کلام علی [علیه السلام] توجیه پذیر نیست و بهتر آن که مستقیم با این سخنان آشنایی پیدا کنیم:

۱- پس از تصمیم به جنگ، در برابر اصحاب نهروان ایستاد و لشگر آماده ‌به ‌جنگ را این گونه مخاطب قرار داد:

«فَأنَا نَذِیرٌ لَکُم أن تُصبِحُوا صَرعَی بِأثنَاءِ هَذَا النَّهرِ وَ بِأهضَامِ هَذَا الغَائِطِ عَلَی غَیرِ بَیِّنَةٍ مِن رَبِّکُم وَ لَا سُلطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُم قَد طَوَّحَت بِکُمُ الدَّارِ وَ احتَبَلَکُمُ المِقدَارُ»[۷]؛

«من شما را از بدن های قطعه قطعه شده و جنازه های خونین تان که فردا بر زمین افتاده بیم می دهم؛ جنازه هایی که در میانه این نهر و سرزمین های پست و بلند، افتاده خواهد بود (حتماً شما را خواهم کشت) و (برای مقابله با من) هیچ دلیل روشنی نداشته اید و (بدانید که با این نوع تفکر) زندگی، شما را به نابودی خواهد کشاند و قضا و قدر الهی، شما را به دام خواهد افکند.»

۲- تصمیم قاطع علی [علیه السلام] برای جنگ، عوامل بازدارنده ای را تحریک کرد تا از خشم و عزم راسخ او بکاهند. گاه به عاقبت اندیشی در کار خویش تحریصش می کردند و گاه از کثرت جمع دشمنان برحذرش می داشتند، اما او بی محابا و امیدمند و بدون واهمه، عمل خویش را تکلیف الهی خویش می داند. به او خبر دادند که خوارج قصد ترور تو را دارند؛ در پاسخ می فرماید:

«وَ إنَّ عَلَیَّ مِنَ اللهِ جُنَّةً حَصِینَةً فَإذَا جَاءَ یَومِی انفَرَجَت عَنِّی وَ اسلَمَتنِی فَحِینَئِذٍ لَایَطِیشُ السَّهمُ وَ لَایُبرَأُ الکَلمُ»؛[۸]

«خداوند سپر محکمی برای حفظ و حراست من قرار داده است و هرگاه روز من پایان یابد، آن گاه دیگر حفاظتی نخواهد بود و البته که من تسلیم مرگ خواهم بود؛ زیرا در آن هنگام دیگر تیر اجل به خطا نخواهد رفت و زخم شفا نخواهد یافت.» جای تردید نیست که تنها راه همان است که مصمّم شده ایم و ارعاب و ترور و قتل مانع انجام آن نخواهد شد.

در جای دیگر، وقتی به او خبر می دهند که نهروانیان، پل نهروان را به عزم جنگ پشت‌ سر گذاشته اند و آماده حمله می باشند، جدی و محکم و [چنان که] شایسته‌ رهبری قاطع و پرصلابت [است]، در سخنی کوتاه می گوید:

«مَصَارِعُهُم دُونَ النُّطفَةِ وَاللهِ لَا یُفلِتُ مِنهُم عَشَرَةٌ وَ لَایَهلِکُ مِنکُم عَشَرَةٌ»[۹]؛

«گورستان و قتلگاه شان این سوی آب است (و فرصت رفتن بدان ‌سوی نخواهند یافت). به خدا سوگند نباید ده تن از این جمع حتی نجات یابند و از شما نیز نباید بیش تر از ده تن به شهادت برسند.»

عمل قهرمانانه علی [علیه السلام] و کشتار بی سابقه این مسلمانان ظاهرالصلاح و نمازخوان و حافظ قرآن، نشان داد که او مبالغه نمی کند و از روی احساسات سخن نمی گوید. تاریخ هم شهادت می دهد که عده معدود فراریانِ از صحنه کشتار علی علیه السلام، چون ابن ملجم مرادی، منشأ بسیاری فتنه ها و غارتگری ها و ترورها و مفاسد در مجتمع اسلامی روزگاران بعد شدند.

پس از کشتار و قلع و ‌قمع خوارج، مسلمانان مؤمن و فاتحان، مسرور از این فتح هلاکت تمامی مخالفان و مزاحمان را به حضرتش تبریک گفتند، اما او برای جلوگیری از ساده اندیشی و غرور کاذب، هشدارشان می دهد:

«کَلَّا وَاللهِ إنَّهُم نُطَفٌ فِی أصلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ کُلَّمَا نَجَمَ مِنهُم قَرنٌ قُطِعَ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُم لُصُوصاً سَلَّابِینَ»[۱۰]؛

«سوگند به خدا که چنین نیست. خوارج (و یاغیانِ علیه مکتب و رهبری) نطفه های در پشت مردان و رحم زنانند. هرگاه از اینان شاخی سرزد، باید شکسته شود؛ گرچه در نهایت، جمع شان راهزنان و دزدان خواهند بود.»

تاریخِ بعد، این پیشگویی را محقق نشان می دهد و چون بر بدن های به خاک افتاده ی خصم مغلوب در نهروان می گذرد، حسرت ناک می گوید:

«بُؤساً لَکُم لَقَد ضَرَّکُم مَن غَرَّکُم»[۱۱]؛

«بدا به حال شما! آن که شما را فریب داد به شما آسیب رساند.»

و در خطبه سی و هفت، به خاطر قلع و قمع خوارج نمازخوان و عابد و زاهد، خود را مورد ستایش قرار می دهد و می گوید:

«الذَّلِیلُ عِندِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الحَقَّ لَهُ وَ القَوِیُّ عِندِی ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الحَقَّ مِنهُ. رَضِینَا عَنِ اللهِ قَضَائَهُ وَ سَلَّمنَا للهِ أمرَهُ أتَرَانِی أکذِبُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ اللهِ لَأنَا أوَّلُ مَن صَدَّقَهُ فَلَا أکُونُ أوَّلَ مَن کَذَبَ عَلَیهِ فَنَظَرتُ فِی أمرِی فَإذَا طَاعَتِی قَد سَبَقَت بَیعَتِی وَ إذَا المِیثَاقُ فِی عُنُقِی لِغَیرِی»[۱۲]؛

«ذلت مند در پیشگاه من عزیز است تا حق او بگیرم و قدرت مند ضعیف است تا حق ستمدیده را احقاق نمایم. (و در پاسخ به اتّهام واهی آنان می گوید) ما همیشه به قضای الهی رضایت داده ایم و تسلیم او بوده ایم. آیا هیچ دیده ای بر رسول خدا [صلّی الله علیه و آله] ناراستی را روا دارم؟ هرگز! من اولین تصدیق کننده رسول الله [صلّی الله علیه و آله] بوده‌ام؛ پس چگونه اولین تکذیب کننده او باشم؟ من راه خود را بررسی کرده ام؛ دیدم اطاعت (فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله) بر بیعت (اجباری با متصدیان حکومت ) مقدم است و هنوز پیمان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد دیگران (برای حفظ موجودیت اسلام) در گردن من است.»

امام با پدیده های مفسد و خطرناک، پیوسته جدّی و خشن مبارزه می کند و اجازه نمی دهد که در روند تکاملی شان به رهبری خویش سدّی به وجود آید، و البته این جدّیت و قاطعیت به معنی حرکت غیرمنصفانه و کور نیست. امام سعی دارد مبارزه در عین جدّیت، با دقّت و شناخت ریشه های پدیده انحرافی صورت گیرد و صریحاً اعلام می دارد که کشتن خوارج و طغیان گران در ادامه راه حاکمیت، یک اصل غیرقابل تغییر نیست. کشتار و قلع و قمع، آن جا ضرورت می یابد که نیّات سوء محرّکان و عوامل ارتداد و انحراف، آشکار شده باشد و بر باطل شان اصرار بورزند؛

«لَا تُقَاتِلُوا الخَوَارِجَ بَعدِی فَلَیسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأخطَأَهُ کَمَن طَلَبَ البَاطِلَ فَأدرَکَهُ»[۱۳]؛

«مارقین را بعد از من نکشید؛ چه آن که جویای حق است و راه باطل می رود با آن کس که از آغاز در پی باطل است و به باطل می رسد، تفاوت دارد.»

هشدار سازنده امام، حقیقت اصیل دیگری را نیز یادآور است که اگر جمعی به قصد رسیدن به حق، در ورطه باطل افتادند و با عملکرد باطل خویش جامعه را رو به تباهی ‌بردند، حاکم اسلامی حق دارد با تمام امکانات به نابودی و نیستی شان اقدام نماید؛ مگر آن که زمینه بازگشت و توبه هم چنان باقی باشد و رهبری کشور اسلامی از آنان ناامید نشده باشد.

————————————————————————————–

 

[۱] . نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵

[۲] . نهج البلاغه، خطبه ۵۰

[۳] . نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱

[۴] . نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱

[۵] . نهج البلاغه، خطبه ۳۶

[۶] . نهج البلاغه، نامه ۷۷

[۷] . نهج البلاغه، خطبه ۳۶

[۸] . نهج البلاغه، خطبه ۶۲

[۹] . نهج البلاغه، خطبه ۵۹

[۱۰] . نهج البلاغه، خطبه ۶۰

[۱۱] . نهج البلاغه، حکمت ۳۲۳

[۱۲] . نهج البلاغه، خطبه ۳۷

[۱۳] . نهج­ البلاغه، خطبه ۶۱

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.