۵-امیر غدیر/ فضائل و مناقب(بخش اول)
در اين هنگام جبرئيل عليهالسلام پيش آمده و در كنار رسول خدا صلىالله عليه و آله ايستاد و گفت: اى محمد! بهراستى كه اين فداكارى بىنظير على عليهالسلام مواسات با تو است…
*************************************************************
پدیدآورنده: سید علی شاهچراغی
دستهبندی: خطبه
امیر غدیر/ فضائل و مناقب(بخش اول)
انبیاء الهی در مسیر دعوت مردم بهتوحید و تبلیغ دین بهانجام معجزات تمسک میجستهاند. این عمل شگرف که در هر عصری متناسب با نیازهای زمان خود بوده، در رسالت جهانی پیامبر أعظم صلیالله علیه و آله از ویژگی ابدی بودن نیز برخوردار میشود تا امکان تمسک و احتجاج بدان برای همیشه وجود داشته باشد.
اولین معجزۀ بزرگ نبوی که در عصر شاعران و سخنوران چیرهدست نازل شد، بهگونهای در فصاحت و بلاغت سرآمد بود که مخالفانش را برای همیشه بهمبارزه طلبید تا اگر میتوانند کتابی همانند قرآن[۱] یا ده سوره نظیر سورههای کتاب الهی[۲] و یا حداقل یک سوره در تراز با سور آن بیاورند:
«قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»[۳]
«بگو: اگر راست میگویید، سورهای مانند آن بیاورید، و هر که را جز خدا میتوانید، فرا خوانید».
در اینبین معجزۀ دیگری که عالم هستی را مسحور عظمت خویش ساخت و تجسم همۀ خوبیها و فضائل در وجود بشر گردید، شخصیت بلندمرتبهای است که جز رسول خدا صلواتالله علیه و آله کسی را یارای درک مقام و منزلتش نبوده و نیست. بر این اساس قرآن ناطقِ پیامبر أعظم، همچون قرآن صامتِ نازل شده از سوی پروردگار متعال، هماورد طلبید و اندیشمندان را بهعجز در برابر خویش معترف ساخت؛
«فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا [تَسْأَلُونَنِي] تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ … إِلَّا أَنْبَأْتُكُم»[۴]
«بپرسید از من، پیش از آنکه از دستم دهید. سوگند بهآنکه جانم در دست اوست، از هماکنون تا روز رستاخیز درباره چیزی سؤال نکنید … مگر آنکه شما را آگاه کنم».
دشمنان کینهتوز، جاهلان بیخرد و حسودان تنگنظر، اگرچه همت و توان خویش را بهکار گرفتند تا مانع از نشر صفات حمیده و سجایای حیاتبخش وی شوند[۵] و در این راه از سبّ و ناسزا در مجالس و منابر هم فروگذار نکردند، لکن اراده الهی بر آن بود تا بیان و بنان دانشمندان موافق و مخالف، بلکه دشمنان ستیزهجو لبریز از مناقب مردی باشد که فروغش عالم را فرا میگرفت؛ بدینسبب مدح و ثنای خورشید علوی از کتب عالمان شیعه همچون «تفضیل امیرالمؤمنین» شیخ مفید، «الرّسالة العَلَویة فی فضل أمیرالمؤمنین(ع)» ابوالفتح کراجکی، «الیقین باختصاص مولانا علی علیهالسلام بامرةالمؤمنین» سید بن طاووس، «کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» علامه حلی، «غُرَرُ الأخْبار وَ دُرَر الْآثار فی مَناقبِ أَبی الْائمّة الاَطْهار عَلیّ أمیرالمؤمنین (ع)» حسنبن ابیالحسن دیلمی و … فراتر رفته، در آثار دانشمندان عامّه از قبیل «فضائل امیرالمؤمنین» احمدبن حنبل، «خصائص امیرالمؤمنین» نسائی، «مناقب امیرالمؤمنین» مغازلی، «المعیار و الموازنه فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علیهالسلام» اسکافی و … نشر یافت تا اینکه دانشمندان اهل کتاب، نظیر جرج جرداق مسیحی را شیفتۀ خویش نمود و بهنگارش «صوتالعدالۀ الانسانیه» در فضیلت حضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام واداشت.
علی (ع) در بیان علی (ع)
از مطمئنترین و کوتاهترین راهها جهت آشنایی با معجزۀ ناطق حضرت رسول صلواتالله علیه و آله و شناخت مناقب علیبن ابیطالب علیهالسلام، بهرهگیری از بیانات آن بزرگوار است؛ سخنان بدیعی که برای شناساندن مجاری فیض الهی و کنار زدن پردههای ضخیم غفلت از دیدگان مردم، چارهای جز بیان آن نبوده و کسی نمیتواند آنرا حمل بر خودستایی مذموم کند؛ چرا که امام صادق علیهالسلام در پاسخ سفیان، درباره امکان تعریف از خود، فرمود:
«نَعَمْ إِذَا اضْطُرَّ إِلَيْهِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ يُوسُفَ «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»[۶] وَ قَوْلَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ «أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ[۷]»»[۸]
«آری، اگر کسی مضطر بهآن شود؛ مگر سخن یوسف را نشنیدهای که گفت: «مرا بر گنجينههاى اين سرزمين بگمار كه من نگاهبانى دانايم» و عبد صالح (هود) گفت: «من براى شما خيرخواهى امينم».
در بیان محامد و خصال نیکوی آن امام همام نیز ابتدا بهکلام دلنشین ایشان که بر ارتباط با پیامبر اعظم صلواتالله علیه و آله تأکید شده، اشاره میشود.
جانِ پیامبر (ص)
مولود کعبهاز آغازین روزهای ولادت سراسر خیر و برکت خویش در دامان نبی اعظم صلواتالله علیه و آله مأوی گرفت و مراحل کمال را پیمود. آنحضرت در سخنی پر مغز به کمیلبن زیاد، از ادبآموزی خود نزد پیامبر صلیالله علیه و آله چنین میفرماید:
«يَا كُمَيْلُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَدَّبهاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُكَرَّمِين»[۹]
«ای کمیل، پيامبر خدا صلىالله عليه و آله را پروردگار متعال تربيت كرد و او نیز مرا و من مؤمنان را تربيت مىكنم و براى بزرگواران، ادب بهارث مىگذارم».
چنانکه در خطبهای گرانبها، خطاب بهمردم میفرماید:
«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ»[۱۰]
«شما مىدانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خويشاونديام با او چه اندازه است».
سپس با یادآوری پرورش خویش در دامان رسول اعظم صلواتالله علیه و آله فرمود:
«از همان کودکی در آغوش گرم پیامبر صلواتالله علیه و آله بودم و مرا در دامن خود مینهاد و بر سینۀ خویش جای میداد و مرا در بستر خود میخوابانید، چنانکه تنم را بهتن خویش میچسبانید و بوی خوش خود را بهمن میبویانید و گاه چیزی را میجوید و بعد آن را بهمن میخورانید. پیامبر صلّیاللَّه علیه و آله هیچگاه دروغی از من نشنید و لغزشی در رفتارم مشاهده نکرد. خداوند از همان هنگام که رسول اللَّه صلّیاللَّه علیه و آله از شیر گرفته شد، برای آن گرامی، فرشتهای عظیمالشأن را همنشین فرمود تا راههای مکارم اخلاق را بپیماید و محاسن اخلاق جهانیان را شب و روز بهاو یادآوری نماید. بهتحقیق من همانند بچه شتری که مادرش را رها نمیکند، بهدنبال پیامبر در حرکت بودم و آن بزرگوار هر روز برای من از اخلاق خود نشانهای برپا میداشت و مرا بهپیروی آن میگماشت. هر ساله در کوه حرا مجاور میشد و فقط، من او را میدیدم. در آن ایام، اسلام در خانهای راه نیافته بود و مسلمانی وجود نداشت، جز رسول خدا صلّیاللَّه علیه و آله، خدیجه و من که سومین آنها بودم».[۱۱]
حتی آنهنگام که دشمنی و کینۀ سران شرک بهنهایتدرجۀ خود رسید و رسول خدا صلیالله علیه و آله از جانب اقوام و بستگان خویش نیز طرد شد، ذرهای در این شیدایی و دلبستگی، خلل و گسست پدید نیامد؛
«وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ ص لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِك»[۱۲]
«و من با او بودم زمانی که سران قریش نزد آن حضرت آمدند و گفتند: ای محمّد صلّیاللَّه علیه و آله تو دعوی کاری بزرگ کردهای که چنین ادعایی را نه پدرانت و نه کسی از خاندانت کردهاند».
حوادث شعب ابیطالب که دشوارترین روزهای رسالت در آن رقم خورده نیز گواه این حقیقت است؛
«فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَ اجْتِيَاحَ أَصْلِنَا وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ] حُرْمَتِهِ»[۱۳]
«خویشان ما (قبیلۀ قریش) بر این شدند که پیامبر ما را بکشند و نسل ما را براندازند. دربارۀ ما تصمیم گرفتند و ستمها روا داشتند. آب گوارا از ما بازگرفتند و ما را در جایگاه بیم و هراس نشاندند و ما را ناچار ساختند تا در میان کوهی ناهموار پناه جوییم و بدین اکتفا نکرده، جنگ، ضد ما افروختند؛ ولى خداوند خواسته بود كه ما از آيين بر حق او نگهدارى كنيم و نگذاريم كه كسی بهحريم حرمتش دست يازد».
لیلۀالمبیت و واقعۀ عظیم هجرت و در پی آن هجوم کفار بهحریم رسول خدا در مدینه، هر یک وقایعی از دلدادگی علی علیهالسلام را در خود دارد که آشکارتر از «الشمس فی رابعۀالنهار» است.
امام صادق علیهالسلام، دربارۀ جانفشانی جدّ مطهر خویش، حضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام در غزوه اُحد فرموده است:
«چون در جنگ اُحد مردم از دور رسول خدا صلىالله عليه و آله پراكنده شده و گريختند، حضرت رو بهآنها كرده فرمود: منم محمد، منم رسول خدا، من كشته نشده و نمردهام. در اين حال فلان و فلان بهاو رو كرده، با هم گفتند: در اين هنگام كه ما فرار كرده (و شكست خوردهايم) نیز ما را مسخره مىكند. كسى كه با آنحضرت ثابت قدم ماند، على عليهالسلام و ابودجانه و سماكبن خرشه رحمهالله بود، پيغمبر صلىالله عليه و آله، ابودجانه را خواست و فرمود: اى ابادجانه برگرد كه من بيعت خود را از تو برداشتم، و اما على؛ پس من از اويم و او از من است … ابودجانه همچنان جنگيد تا وقتى كه زخمهاى وارده او را از پا انداخت. در برابر او در سمت ديگر ميدان، على عليهالسلام جنگ مىكرد و چون ابودجانه از پا افتاد، على عليهالسلام او را برداشت و بهنزد رسول خدا صلىالله عليه و آله آورد و در كنار آنحضرت گذارد … در اين وقت بود كه دشمنان از سمت راست بهپيغمبر حمله مىكردند و على عليهالسلام آنها را بهعقب مىراند، دوباره از سمت چپ يورش مىبردند و على بازشان مىگرداند و پيوسته كارش اين بود تا اينكه شمشيرش سه قسمت شد، پس آن شمشير را بهنزد رسول خدا آورده جلوى آنحضرت گذارد و عرض كرد: شمشير من تكهتكه شده است. در آنروز بود كه پيغمبر صلىالله عليه و آله ذوالفقار را بهاو عطا فرمود. چون رسول خدا صلىالله عليه و آله بهپاى على عليهالسلام نگريست و مشاهده کرد از شدت مبارزه، ساقهايش مىلرزد، سرش را بهسوى آسمان بلند كرد و در حالى كه مىگريست عرضه داشت: پروردگارا! بهمن وعده فرمودى كه دين خود را پيروز گردانى و اگر خواسته باشى (از اينكار) در نمانى! در اينوقت على عليهالسلام بهنزد رسول خدا صلىالله عليه و آله آمد و گفت : اى رسول خدا هياهوى زيادى بهگوشم مىرسد و مىشنوم كسى مىگويد: اى حيزوم پيش رو، و من هر كه را خواستم (با شمشير) بزنم (ميديدم) پيش از آنكه شمشيرم بدو اصابت كند مردهاش بهزمين مىافتد! حضرت فرمود: اين جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل هستند كه با فرشتگان (بهيارى) آمدهاند. در اين هنگام جبرئيل عليهالسلام پيش آمده و در كنار رسول خدا صلىالله عليه و آله ايستاد و گفت: اى محمد! بهراستى كه اين فداكارى بىنظير على عليهالسلام مواسات با تو است؟ پيغمبر صلىالله عليه و آله فرمود:
«إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ وَ أَنَا مِنْكُمَا»[۱۴]
«همانا علی از من است و من از او، پس جبرئیل فرمود و من از شما دو تن».
عشق و ارادتی که میتوان آنرا در این بیان کوتاه، اما عارفانه بهنقل از محدث عظیمالشأن، کلینی رحمۀالله علیه در کتاب کافی بهتماشا نشست؛
«إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله»[۱۵]
«همانا من بندهای از بندگان محمد صلیالله علیه و آله هستم».
این همراهی و ملازمت ادامه یافت تا زمان کوچیدن رسول خدا از دنیا فرا رسید. امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن لحظات غمبار که بسیاری بهتصاحب حکومت میاندیشیدند و بهغصب خلافت مشغول شده بودند، سر مطهر رسول خدا صلیالله علیه و آله را بهدامن داشت و پیامبر رحمت، اینگونه بهملاقات پروردگار شتافت.
«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ ص وَ الْمَلَائِكَةُ أَعْوَانِي ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ به مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتا»[۱۶]
«رسول خدا صلىالله علیه و آله، در حالى که سرش بر سینهام قرار داشت، قبض روح شد. نفْس او در دستم روان گشت، سپس آن را بهچهره کشیدم. من عهدهدار غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مىکردند. در و دیوار و صحن خانه بهضجّه درآمده بودند. گروهى [از فرشتگان] بهزمین مىآمدند و گروهى بهآسمان مىرفتند و گوش من از صداى آنان که آهسته بر آن حضرت نماز مىخواندند خالى نمىشد، تا زمانى که او را در قبر بهخاک سپردیم. چه کسى بهآن حضرت در حیات و مرگش از من سزاوارتر است؟»
از سوی دیگر رسول خدا صلواتالله علیه و آله که دل بهعلی علیهالسلام داشت، هر از گاه در سخنانی ماندگار، مُهر تأیید بر این جایگاه والا و مقام رفیع زده و پرتوی از آنرا نمایان میساخت. اگرچه امتیازی که خداوند متعال از قول رسول خویش در ماجرای مباهله بیان میفرماید و علی علیهالسلام را بهعنوان «جان پیامبر (ص)» معرفی میکند، برترین آنهاست.
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِين»[۱۷]
«هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) بهتو رسيده، (باز) كسانى با تو بهمحاجّه و ستيز برخيزند، بهآنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
حقیقت جاودانه و افتخار بینظیری که در بین انس و جن، تنها نصیب علیبن ابیطالب گشت و شریکی برایش نیست؛ تا جاییکه مخالفین امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز – همانگونه که در ماجرای ذیل مشاهده میشود – آنرا پذیرفتهاند.
«معاویه از سعدبن ابی وقاص پرسید: چه چیزی تو را از دشنام دادن بر ابوتراب منع کرده است؟ سعد در پاسخ گفت: رسول خدا صلّىاللّه عليه و آله دربارۀ او سه ويژگى و امتياز بيان نمود كه با وجود آنها هرگز او را سبّ نخواهم کرد و اگر يكى از آن سه ويژگى براى من بود، هر آينه از شتران سرخ مو، برايم ارزندهتر بود. آنگاه گفت: يكى از آن ويژگيها اين است كه از رسول خدا شنيدم كه بهعلى در روزى كه او را در مدينه جانشين خويش نمود و خود بهغزوهاى رفت و او خطاب بهرسول خدا بهگلايه عرض كرد: آيا مرا با كودكان و زنان در مدينه نگه داشتى؟ پيامبر صلّىاللّه عليه و آله فرمود: آيا خوشنود نيستى بهاينكه مرتبۀ تو برايم بهمنزلۀ هارون نسبت بهموسى باشد با اين تفاوت كه نبوّت بهمن ختم مىشود و پيامبرى پس از من نخواهد آمد. ويژگى دوم آن است كه در روز خيبر از رسول اكرم شنيدم كه مىفرمود: هر آينه پرچم افتخار آفرين اسلام را بهدست مردى مىدهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست مىدارند. در آن روز جمعى از ياران، كه من نيز در بين آنها بودم، در انتظار احراز اين مقام و منزلت والا بوديم و گردنها را كشيده و بهصورت پيامبر نگاه مىكرديم، شايد اين مقام نصيب ما گردد! در آن حال رسول خدا فرمود: على را فراخوانيد! على عليهالسّلام در حالى كه چشمدرد داشت بهحضور شرفياب شد، پيامبر، نخست آب دهانش را بر ديدۀ وى کشید و در حال، بهبود يافت، سپس پرچم را بهاو سپرد و على با پيروزى كامل بهسوى رسول خدا بازگشت. ويژگى سوم اين است كه در روز مباهله، خداى متعال، على را نفس پيامبر صلّىاللّه عليه و آله معرفى کرد و فرمود: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنيم» و پيامبر، على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسّلام را فراخواند، سپس فرمود: خداوندا! اينها خاندان و اهل بيت من هستند».[۱۸]
[۱]. اسراء/ ۸۸ «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً»
[۲]. هود/ ۱۳ «قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»
[۳]. یونس/ ۳۸
[۴]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۱۳۷
[۵]. انساب الاشراف (للبلاذری)، ج۵، ص۲۴۳
[۶]. یوسف/۵۵
[۷]. اعراف/۶۸
[۸]. تحف العقول، النص، ص۳۷۴
[۹]. بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۶۷
[۱۰]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۰۰
[۱۱]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۰۰
[۱۲]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۰۱
[۱۳]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۶۸
[۱۴]. کافی (اسلامیه)، ج۸، ص۳۱۸ – ۳۲۱
[۱۵]. کافی (دارالحدیث)، ج۱، ص۲۲۵
[۱۶]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۱۱
[۱۷]. آل عمران/ ۶۱
[۱۸]. صحیح مسلم، ج۴، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علیبن ابیطالب رضیالله عنه، ص۱۸۷۱
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!