قلب سلیم (بخش سوم)
بنابر این اگر کسی قلب خویش را از دوستی غیر خداوند پاک کند، میتواند ادعای برخورداری از قلب سلیم را داشته باشد و رضایت الهی را کسب نماید، اما آیا بهراستی جز انبیا و اولیای الهی که فانی در حق گشتهاند و مظاهر اسما و صفات پروردگار هستند، کدام قلب را…
***********************************************
پدیدآورنده: سید محمد شاهچراغی
دستهبندی: خطبه
قلب سلیم (بخش سوم)
قلب سلیم، الگوها و اسوهها
از الطاف و عنایات پروردگار متعال بهبندگان خویش، معرفی الگوها و اسوههای جاودانهای است که با آراستگی بهطهارت و بهرهمندی از منزلت ارزشمند «قلب سلیم» چگونگی دستیابی بهآن را در اختیار بشریت میگذارند و آنان را بهبرترین مراتب کمال رهنمون میشوند. در اینراستا اگر چه پیامبران و اولیای الهی بهعنوان صاحبان قلوب پاک و سلیم شناخته میشوند و هر یک الگو و اسوهای کامل محسوب میشوند، اما بهطور خاص میتوان بهجایگاه ممتاز دو شخصیت برجستۀ عالم وجود، حضرت ابراهیم و حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام اشاره داشت که در متون دینی بهاین مقام سترگ، ستوده شدهاند.
حضرت ابراهیم (ع)
اصطلاح «قلب سلیم» در دو آیۀ مبارکۀ قرآن کریم مطرح شده است که هر دو نیز مرتبط با حضرت ابراهیم علیهالسلام است. یکی از این دو، دربردارندۀ درخواست حضرت ابراهیم علیهالسلام از درگاه ربوبی و دیگری کلام پروردگار متعال دربارۀ این پیامبر اولوالعزم است.
در سورۀ مبارکۀ شعرا، حضرت ابراهیم علیهالسلام در اثنای راز و نیاز با خداوند جل و أعلی، برخورداری از قلب سلیم را عامل نجات انسان در صحنۀ قیامت معرفی میکند؛
«وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ * یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم»[۱]
«در روزى كه [مردم] برانگيخته مىشوند، مرا رسوا مساز. روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان؛ مگر کسی که قلبی پاک بهسوی خدا بیاورد».
همچنین خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ صافات، وقتی دربارۀ شخصیت ارزشمند حضرت ابراهیم سخن میگوید، او را برخوردار از قلب سلیم و بهرهمند از این مقام رفیع میداند؛
«وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبه بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[۲]
«و بیگمان ابراهیم از پیروان او است. آنگاه که با دلی پاک بهپیشگاه پروردگارش آمد».
خصلت ارزشمندی که امام سجاد علیهالسلام در برابر کسی که ادعای پیروی خالصانۀ اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را داشت، بر آن تأکید میورزد و این پیامبر الهی را برخوردار از این ویژگی میداند.
«يَا عَبْدَ اللَّهِ! فَإِذَنْ أَنْتَ كَإِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ ع الَّذِي قَالَ اللَّهُ فِيهِ: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ. إِذْ جاءَ رَبهبِقَلْبٍ سَلِيمٍ فَإِنْ كَانَ قَلْبُكَ كَقَلْبه فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ قَلْبُكَ كَقَلْبِهِ، وَ هُوَ طَاهِرٌ مِنَ الْغِشِّ وَ الْغِلِّ [فَأَنْتَ مِنْ مُحِبِّينَا] وَ إِلَّا فَإِنَّكَ إِنْ عَرَفْتَ أَنَّكَ بِقَوْلِكَ كَاذِبٌ فِيهِ، إِنَّكَ لَمُبْتَلًى بِفَالِجٍ لَا يُفَارِقُكَ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ جُذَامٍ لِيَكُونَ كَفَّارَةً لِكِذْبِكَ هَذَا»[۳]
«ای بندۀ خدا! پس تو مانند ابراهیم خلیل علیهالسلام هستی؛ کسی که خداوند دربارۀ او فرمود: «و بیگمان ابراهیم از پیروان او است. آنگاه که با دلی پاک بهپیشگاه پروردگارش آمد»؛ پس اگر قلب تو مانند قلب ابراهیم است، همانا تو از شیعیان ما هستی. اما اگر قلب تو مانند قلب او نیست، بلکه تنها خالی از خدعه و نیرنگ است، تو محب و دوستدار ما هستی. و اگر اینگونه هم نباشد و متوجه باشی که ادعای کذب بر زبان آوردهای، بهبیماری فلج مبتلا میشوی که با تو تا هنگام مرگ خواهد بود و یا جذام، تا کفارۀ دروغت باشد».
حضرت علی (ع)
در روایتی که شیخ صدوق رضوانالله علیه در کتاب فضایل الشیعه نقل کرده است، امام صادق علیهالسلام در تفسیر و تطبیق آیۀ «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[۴] خطاب بهابابصیر میفرماید:
«يَعْنِي بِذَلِكَ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ»[۵]
«مقصود از این آیه «مگر کسی که قلبی پاک بهسوی خدا بیاورد» علی علیهالسلام و شیعیان او هستند».
سیره و زندگانی حضرت علی علیهالسلام در ملازمت و همراهی با پیامبر صلواتالله علیه و آله و بیستوپنج سال سکوت و خانهنشینی و نیز سالهای حضور در عرصۀ حکومت، بهاجتناب و دوری از ظواهر دنیوی سپری گشت تا با قلبی پاک و لبریز از ایمان و معرفت، بهملاقات پروردگار دست یابد؛ شخصیت بیمانندی که سوید بن غفله دربارۀ زهد آن حضرت میگوید:
«دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بَعْدَ مَا بُويِعَ بِالْخِلَافَةِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى حَصِيرٍ صَغِيرٍ وَ لَيْسَ فِي الْبَيْتِ غَيْرُهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِيَدِكَ بَيْتُ الْمَالِ وَ لَسْتُ أَرَى فِي بَيْتِكَ شَيْئاً مِمَّا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْبَيْتُ فَقَالَ ع يَا ابْنَ غَفَلَةَ إِنَ اللَّبِيبَ لَا يَتَأَثَّثُ فِي دَارِ النُّقْلَةِ وَ لَنَا دَارُ أَمْنٍ قَدْ نَقَلْنَا إِلَيْهَا خَيْرَ مَتَاعِنَا وَ إِنَّا عَنْ قَلِيلٍ إِلَيْهَا صَائِرُونَ»[۶]
«روزی خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام رسیده و مشاهده کردم حضرت، روی حصیری نشسته است. هر چه نگاه کردم در خانه چیز دیگری نبود. گفتم: ای علی! بیتالمال در دست تو است اما من از اثاثیه و لوازم منزل که هر خانهای محتاج بهآن است، چیزی نمیبینم؟ حضرت فرمود: ابن غفله! عاقل که برای خانۀ دنیا اثاثیه تهیّه نمیکند. برای ما خانۀ امنی است که بهترین متاعمان را بهآنجا منتقل کردهایم. بههمین زودی هم بهآن خانه کوچ میکنیم …».
بنابر این اگر کسی قلب خویش را از دوستی غیر خداوند پاک کند، میتواند ادعای برخورداری از قلب سلیم را داشته باشد و رضایت الهی را کسب نماید، اما آیا بهراستی جز انبیا و اولیای الهی که فانی در حق گشتهاند و مظاهر اسما و صفات پروردگار هستند، کدام قلب را میتوان یافت که از همۀ آلودگیها و پلیدیها جدا شده باشد و غیر خدا در آن ساکن نباشد؟! آیا این مقام شریف و منیع را میتوان جز در علی و اولاد مطهرش علیهمالسلام همچون سیدالشهدا علیهالسلام یافت که در سهمگینترین لحظات عاشورا بهخداوند عرضه داشت:
تركت الخلق طرّا في هواكا | و ايتمت العيال لكي أراكا | |
و لو قطعتني في الحبّ اربا | لما حنّ الفؤاد الى سواكا[۷] | |
«همگان را بهعشق تو رها کردم و پذیرفتم که فرزندانم یتیم شوند تا تو را ملاقات کنم. اگر مرا در راه عشقت قطعه قطعه کنی، دلم ذرهای بهغیر تو توجه پیدا نمیکند».
بزرگترین نعمت و بلا در کلام علی (ع)
از آنجا که نام مبارک حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام بهعنوان الگوی برجستۀ «قلب سلیم» مطرح شد، در ادامه بهیکی از سخنان نغز ایشان که در آن به بیان شدیدترین بلایا و نعمات الهی پرداخته است، اشاره میشود تا اهمیت برخورداری از قلب سلیم و عوارض خسارتبار فقدان آن، بیش از پیش مشخص شود.
در این روایت نورانی که بسیاری از بزرگان شیعه آنرا در تألیفات ارزندۀ خویش همچون نهجالبلاغه[۸]، تحفالعقول[۹]، أمالی شیخ طوسی رضوانالله علیه، از امیرالمؤمنین علیهالسلام آوردهاند، آمده است:
«إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْقَلْبِ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى الْقُلُوب»[۱۰]
«بهدرستی، یکی از بلایا، فقر است و سختتر از آن، کسالت جسم و از آن شدیدتر، بیماری دل است؛ و همانا یکی از نعمتها، گشایش مال است و بهتر از آن، سلامت بدن و برتر از تندرستی، تقوای دلهاست».
از جمله نکات مهم و درسآموز در این روایت ارزشمند که تأمل و توجه فراوان را میطلبد، آن است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در مقام بیان مصادیق سختترین بلایا و برترین نعمات پروردگار متعال، بهبیماری قلب و تقوای آن اشاره میفرماید؛ موضوعی که برای علاقهمندان سیر و سلوک و تقرب بهدرگاه الهی، بسیار مغتنم خواهد بود و باید آن را در نظر داشته باشند.
– بلای فقر
اولین بلا و مصیبت که حضرت علی علیهالسلام در بین بلایا و امتحانات الهی بدان اشاره میفرماید، نیازمندی و فقر است؛ زیرا تنگدستی و نادارای، همانگونه که از پیامبر صلواتالله علیه و آله نقل شده است، نهتنها زندگی دنیوی انسان را دچار تلاطم و آشفتگی میکند، بلکه عقاید مذهبی او را در خطر نابودی و اضمحلال قرار میدهد؛
«كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا»[۱۱]
«نزدیک است که فقر بهکفر بینجامد».
این مصیبت، چنان سنگین و دهشتانگیزورآور است که خداوند متعال دربارۀ آن بهحضرت ابراهیم علیهالسلام فرمود:
«یا ابْراهیمُ خَلَقْتُک وَ ابْتَلَیتُک بِنارِ نَمْرُودَ، فَلَوْ ابْتَلَیتُک بِالْفَقْرِ وَ رَفَعْتُ عَنْک الصَّبْرَ فَما تَصْنَعُ؟»[۱۲]
«ای ابراهیم! من تو را خلق کردم و بهآتش نمرود مبتلا ساختم؛ اما اگر بهفقر و ناداری آزمایشت میکردم و نعمت صبر را از تو دریغ میکردم، چه میکردی؟»
امتحان و بلایی که اهل ایمان، بدان آزمایش شدهاند تا عیار اعتقاد و استقامتشان مشخص شود؛ انسانهای بزرگی چون ابوذر غفاری این صحابی راستین پیامبر اکرم صلواتالله علیه و آله که در راه طاعت الهی، فقر و تنگدستی را بهجان خریدند و همانند کوه، ثابتقدم و استوار ماندند. در حالات این شخصیت شجاع و صادق آمده است:
در عصر خلافت عثمان بن عفان که ثروت بیتالمال را در اختیار خویشان و اطرافیانش قرار داده بود، تا جایی که شمشهای طلا و نقرۀ بعضی از آنان را پس از مرگ، با تبر خرد میکردند و بین فرزندانشان تقسیم میکردند[۱۳]، ابابصیر از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: از سوی خلیفۀ سوم برای ابوذر، دو غلام و دویست دینار فرستاده شد. این دو غلام در ضمن، حامل پیغام عثمان بهاو بودند که این پول را هر گونه میخواهی در نیازهای زندگیات هزینه کن. اما وقتی پیغام را بهاو رساندند، ابوذر بهآنها گفت: آیا آنچه برای من فرستاده، بههمۀ مسلمین داده است؟ گفتند: خیر؛ این را فقط برای شما فرستاده است. ابوذر گفت: پس من هم یکی از مسلمانان هستم. فرستادگان عثمان اظهار داشتند که خلیفه گفته است: این پول از بیتالمال نیست؛ بلکه از اموال شخصی خودم هست و قسم بهخدایی که پروردگاری جز او نیست، غیر از مال حلال برای او نفرستادهام. ابوذر در جواب گفت: بهاین پول نیازی ندارم. من صبح کردهام در حالیکه از بینیازترین مردم هستم. آندو گفتند: خداوند بهتو سلامتی و عافیت عطا فرماید، چگونه میگویی، وضع من خوب است، در حالیکه هر چه مینگریم در خانهات چیزی از اثاث منزل نمیبینیم؟! در این هنگام ابوذر دست برد و دو چانۀ خمیر جو از زیر پالان حیوانی که در اتاق بود، بیرون آورد و گفت: چند روز است که اینهارا برای من آوردهاند و با این مقدار غذا چه نیازی بهپول دارم؛ سپس فرمود:
«لَا وَ اللَّهِ حَتَّى يَعْلَمَ اللَّهُ أَنِّي لَا أَقْدِرُ عَلَى قَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ، وَ قَدْ أَصْبَحْتُ غَنِيّاً بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ عِتْرَتِهِ الْهَادِينَ الْمَهْدِيِّينَ الرَّاضِينَ الْمَرْضِيِّينَ الَّذِينَ «يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بهيَعْدِلُونَ»[۱۴] ..».[۱۵].
«نه، قسم بهخدا؛ تا اینکه پروردگار بداند، توانایی کم و زیاد را ندارم. من در حالی صبح کردهام که با ولایت علیبن ابیطالب علیهالسلام و عترت او که هدایتگرند و هدایت شدهاند و اهل رضا هستند و مورد رضایت پروردگار قرار گرفتهاند، بینیاز گشتهام. «همانانی که بهحق هدایت میکند و بهحق حکم میکنند».
سرانجام نیز این یار صدیق رسول اعظم صلیالله علیه و آله بهدستور خلیفۀ سوم بهربذه تبعید شد و در سرزمینی دورافتاده با تنگدستی و غربت روزگار گذرانید تا آنکه مظلومانه بهدیدار حضرت حق شتافت.
درسی که از یاران صدیق پیامبر صلواتالله علیه و آله بهعالمان و اندیشوران دین رسید و آنرا بهدرستی فراگرفتند. شخصیتهای بزرگی که بهگواهی تاریخ، اگر چه برخی از ایشان در فقر مطلق بهسر میبردهاند، اما با استمداد از صبر، بردباری و توکل بهخداوند، برکات و خدمات فراوانی از خود بهجای گذاردهاند که در تاریخ علم و معرفت همچون چراغی پر فروغ، روشنی میبخشد.
آنچه از فقر و سختی معیشت «ملا صالح مازندرانی رضوانالله علیه» بر سر زبانهاست، نمونهای از دشواریهای زندگی این اسوههای صبر و استقامت است؛ این مرد بزرگ از جمله عالمانی است که در خانوادهای فقیر در مازندران بهدنیا آمد و با مشقت فراوان روزگار گذرانید، تا جایی که پدرش بهاو گفت: دیگر نمیتوانم خرج تو را بدهم و باید برای امرار معاشت فکری کرده و راهی بیابی!. همین نیز باعث شد تا ملا صالح بهاصفهان و مدرسۀ علمیۀ این شهر عزیمت کند و مشغول فراگیری علوم دینی شود. از وی نقل شده، در بین مساکین، کسی فقیرتر از او نبود؛ حتی چراغی برای مطالعه نداشت و در پرتو نور چراغ دستشویی مدرسه، درسهایش را میخواند[۱۶]. البته در نهایت، صبر و جدیت در فراگیری علوم توسط وی باعث شد تا در بین کتب و آثار ارزشمندی که نوشت، جامعترین شرح بر کتاب کافی را بهیادگار بگذارد.
– بلای بدن
در روایت گرانبهای حضرت علی علیهالسلام، دومین مصداق بلا، بیماری و ناخوشی جسم معرفی شده است که دردناکتر از امتحان فقر و ناداری بهشمار میرود؛ زیرا انسان ثروتمند اگر چه دارای تمکن مالی است و از اینجهت مشکلی ندارد اما آن هنگام که بهسبب بیماری نمیتواند از دارایی خویش بهرهای گیرد، مال و ثروت برایش سود و فایدهای ندارد. وقتی نمیتواند، چیزی بخورد و بنوشد و از سرمایۀ خویش استفاده کند، حسرت و افسوس میخورد و رنج و غم را تحمل میکند. در نقطۀ مقابل اگر انسان، دارای تندرستی باشد ولی از وضع مالی مناسب برخوردار نباشد، از لقمۀ نان خشک و جوینی که دارد، لذت میبرد و با خیالی راحت و آسوده سر بهبالین میگذارد و زندگی فقیرانۀ خویش را بر دارایی همراه با درد و رنج ترجیح میدهد. واقعیتی عبرتآموز که حکایت ذیل گواه آن است.
«هیزمشکنی در خانۀ مرد ثروتمندی مشغول کار شده بود. او هر روز بههنگام غذا و مشاهدۀ ظرف ناهار و شام، با خود میگفت: وقتی برای من که کارگری ساده هستم، چنین غذاهای خوشمزهای میآورند، پس غذای ارباب چگونه است؟! تا اینکه یک روز از کسی که برایش غذا میآورد، پرسید: شما برای ارباب چه غذاهایی آماده میکنید؟ آنشخص گفت: اگر صاحبخانه یک لقمه از غذایی که برای تو میآوریم، بخورد، میمیرد؛ چون تنها غذایی که طبیب برایش تجویز کرده، پرزهای شکمبۀ گوسفند است که برایش آماده میکنیم».
– بلای قلب
امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از ذکر دو بلای سخت و دردناک، بهبلای سوم که شدیدترین بلایا محسوب میشود، اشاره میکند؛ بیماری و دردی که خداوند در آیات متعدد قرآن کریم با تعبیر «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» از آن یاد کرده است و دربارۀ آن هشدار داده است؛ اگر چه متأسفانه کمتر کسی بهخطرات مهلک آن آگاه است و در صدد بهبودی و درمانش برمیآید.
بیماری قلب برخلاف امراض جسمانی که همواره محدود بهدنیا است و با وقوع مرگ – این واقعۀ حتمی و معیّن – پایان میپذیرد، نهتنها زندگی دنیا را نابود میکند و فرصت بهرهگیری از آن را از انسان سلب میکند، بلکه همیشه با او باقی خواهد ماند و آدمی را بهدرکات جهنم وارد میسازد.
«خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين»[۱۷]
«چنین کس در دنیا و آخرت زیانکار است و این (نفاق و دورویی) خسارتی آشکار است».
کسی که با عادت بهگناه، روح و روان خود را آلوده میسازد و قلبش را بهمرض و قساوت مبتلا میکند، چنانکه در حدیث پیامبر صلواتالله علیه و آله با ذکر برخی از مهمترین مصادیق، مورد تأکید قرار گرفته است؛
«ثَلَاثٌ يُقَسِّينَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّيْدِ وَ إِتْيَانُ بَابِ السُّلْطَان»[۱۸]
«سه چیز است که قلب را میمیراند، گوش دادن بهلهو و طلب صید و تقاضا از حاکمان».
و نیز امیرالمؤمنین علیهالسلام با اشاره بهجدال و خصومت، بهعنوان عامل مهم بیماری قلب بر آن تأکید میفرماید:
«إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ»[۱۹]
«از جدال و دشمنی بپرهیزید؛ چرا که ایندو قلبها را نسبت بهبرادارن دینی دچار بیماری میکند و نفاق را میرویاند».
توانایی درک حقیقت و تشخیص راه از بیراهه را از انسان سلب میکند تا شخص با انجام اشتباهات پیاپی، بهنقشهای که شیطان مهیا کرده است، قدم بگذارد و مطیع او باشد؛ همانطور که در روایت زیبای امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است:
«مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبه فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَه»[۲۰]
«کسی که علاقۀ شدیدی بهچیزی داشته باشد، چشمش کور و قلبش بیمار میشود و با چشمی معیوب و گوشی سنگین در پی شنیدن و دیدن بر میآید، در حالیکه شهوات، عقلش را زائل و دنیا قلبش را میرانده است».
نعمات سهگانه
مولای متقیان علیهالسلام پس از برشمردن بلایای سهگانه، بهسه نعمت شاخص نیز اشاره میفرماید که هر یک در نقطۀ مقابل بلایای مطرح شده قرار دارد.
– نعمت مال
در کلام سیدالأوصیاء علیهالسلام نعمت بزرگی که در برابر بلای فقر و تنگدستی قرار دارد، برخورداری و گشایش مالی است. این نعمت دارای چنان مرتبهای از اهمیت و ارزش است که حتی از نشانههای سعادت انسان دانسته شده است.
«مِنْ سَعادَهِ الرَّجُل سِعَهُ مَنْزِلِه»[۲۱]
«از سعادت انسان است که خانهاش وسیع باشد».
البته کاملاً روشن است، مال و ثروت، خانۀ بزرگ، وسیلۀ نقلیه و دیگر امکانات مادی، زمانی نشانۀ خوشبختی شمرده میشود که از راه حلال و مشروع بهدست آمده باشد و در مسیر صحیح هزینه شود؛ زیرا در غیر اینصورت، آتشی سوزاننده خواهد بود که زندگی و نسل انسان را تباه میکند. بر ایناساس خانۀ وسیعی که خیرات و نیکیها در آن جریان داشته باشد و محل رفت و آمد میهمانان، برگزاری جلسات دینی و کمک بهنیازمندان باشد، خانهای پر برکت است که رشد و کمال افراد خانواده را رقم میزند؛ و همینگونه است در موارد دیگر.
– نعمت بدن سالم
دومین نعمت الهی که نسبت بهگشایش مالی، دارای ارزش بیشتری است و در رتبۀ بالاتر قرار میگیرد، بدن سالم است. نعمت پر بهایی که خداوند متعال در آیۀ ۱۹۵ سورۀ بقره اینچنین بر آن تأکید میکند و آدمی را از هر اقدامی که سبب ضرر و هلاکتش شود، بر حذر میدارد.
«وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة»[۲۲]
«و خود را با دست خود بههلاکت نیندازید».
سرمایۀ ارزندهای که در سخنان ائمۀ هدی علیهمالسلام با تعابیر مختلف از آن یاد شده است. چنانکه امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید:
«اَلْعافيةُ اَهْنَأُ النِّعَم»[۲۳]
«سلامتی گواراترين نعمتهاست».
ایشان در بیانی دیگر، از این نعمت ارزشمند به«زیباترین لباس» تعبیر کرده است:
«لا لباس أجمل من السّلامة»[۲۴]
«هيچ لباسى زيباتر از سلامتى نيست».
و آنرا نگهدارندهترین نگاهبان برمیشمارد:
«لا وِقايَة أمْنَع مِنَ السَّلامَة»[۲۵]
«هيچ نگاهبانى، نگهدارندهتر از سلامتى نيست».
– نعمت تقوای قلب
فراز پایانی روایت سراسر حکمت امیرالمؤمنین علیهالسلام بهتبیین أعظم نعمات الهی، اختصاص یافته که تقوای قلب است؛ بالاترین نعمتی که باید با شناخت چگونگی محافظت از آن، در راه سلامتیاش کوشید.
اما اینکه چگونه میتوان از دل محافظت کرد و بههنگام آلودگی بهگناه، آن را معالجه کرد؟ سؤالی است که باید در مباحث مربوط بهپرهیزکاری و تقوا در جستجوی پاسخ آن بود؛ چرا که بهتصریح متون دینی و سفارش بزرگان مذهب، زدودن زنگار معصیت، تنها با پرهیزکاری و تقوا ممکن خواهد بود.
[۲]. صافات/۸۳-۸۴
[۳]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۳۰۹
[۴]. شعرا، ۸۸-۸۹
[۵]. فضائل الشيعة، ص۲۳
[۶]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۶۷، ص۳۲۲
[۷]. منتهی الآمال، ج۱، ص۶۹۹
[۸]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص۵۴۵
[۹]. تحف العقول، النص، ص۲۰۳
[۱۰] .امالی (للطوسی)، ص۱۴۶، ح۲۴۰
[۱۲] .بحار الانوار، ج۶۹، ص۴۷
[۱۳]. أعیان الشیعه، ج۱، ص۳۴۶
[۱۴]. اعراف، ۱۵۹ – اعراف، ۱۸۱
[۱۵]. رجال الكشي، النص، ص۲۷
[۱۶]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص۱۵۳؛ خاطرات از زبان حجتالاسلام محسن قرائتی، ص۵۵
[۱۸]. مكارم الأخلاق، ص۴۴
[۱۹]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص۳۰۰
[۲۰]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص۱۶۰
[۲۱] .المحاسن، ج۲، ص۶۱۰
[۲۲] .بقره/۹۵
[۲۳]. عیون المواعظ و الحکم، ص۳۱
[۲۴] .عیون الحکم و المواعظ، ص۵۳۷
[۲۵] .عیون الواعظ و الحکم، ص۵۳۲
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!