۸-حلال و حرام/ «زبان»، تهمت و افترا

وقتی رسول خدا که دارای جایگاهی ممتاز و بی‌نظیر در بین مردم است، از قرار گرفتن در موضع تهمت و افترا اجتناب ورزیده و اصحاب خویش را توجیه می‌کنند، تکلیف دیگران…

************************************************************

پدیدآورنده: سید محمد شاهچراغی
دسته‌بندی: خطبه

حلال و حرام/ زبان، تهمت و افترا

 

تهمت، «گناهِ آشکار»

از روش‌هایی که انسان‌های فاسد و بدکردار در طول تاریخ برای پیش‌برد منافع و مطامع خود از آن استفاده کرده و به‌واسطه‌ی آن آبروی افراد بی‌شماری را ریخته و زندگی آنان را به نابودی کشانیده‌اند، تهمت، بهتان و افترا بوده است. عمل ناپسندی‌که هم از منظر کذب بودن، گناه کبیره است و هم از جهت نابود ساختن روابط انسان‌ها معصیتی بزرگ محسوب می‌شود. کاری که در آیات متعدد قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام درباره عواقب سوء و ناگوار آن مطالب فراوانی وارد شده است.

در سوره مبارکه نساء، تهمت‌زننده بر اساس تعبیر «یَرْمِ بِهِ بَریئاً» ‌همانند تیراندازی در نظر گرفته می‌شود که با سخن خود، تیر را به سوی کسی که خبر ندارد، پرتاب کرده است در حالی که این عمل، نزد همگان ناجوانمردانه و زشت است؛ همین نیز سبب شده تا در آیه‌ی شریفه با عنوان «گناه آشکار» از آن یاد شود؛

«وَ مَنْ یَكْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً»[۱]

«و كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس بي‌گناهى را متهم سازد، بار بهتان و گناهِ آشكارى بر دوش گرفته است.»

تعبیری که درباره این گناه در سوره مبارکه احزاب نیز آمده است؛

«وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً»[۲]

«‌و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب [عمل زشتی] شده باشند، آزار می‌رسانند، قطعاً تهمت و گناهی آشکار به گردن گرفته‌اند.‌»

بنابر آن‌چه از شأن نزول آیه‌ی بیست سوره نساء به ‌دست می‌آید، علت گرایش انسان به این عمل زشت و ناپسند نیز رسیدن به مطامع پست مادی و اجتماعی است. نکته‌ی قابل تأمل در این آیه‌ی شریفه وجود تعبیر سابق – گناه آشکار – است.

«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً»[۳]

«و اگر خواستید همسری به جای همسرِ [پیشین خود] ستانید، و به یکی از آنان مال فراوانی داده باشید، چیزی از آن‌را پس مگیرید. آیا می‌خواهید آن‌را به‌بهتان و گناهِ آشکار بگیرید؟»

در زمان جاهلیت هر گاه مردی تصمیم به ازدواج با زنی دیگر داشت، به همسر اول خویش تهمت می­زد تا او را مجبور به صلح نمودن مهریه‌ نماید و بدین‌طریق خود را از پرداخت آن آسوده سازد. شیوه‌‌ای که متاسفانه هنوز هم توسط گروهی از افراد به‌صورت ناجوانمردانه دنبال می‌شود و با وارد ساختن تهمت، زنان را مجبور به صلح در مهریه می‌کنند. این آیه شریفه که باید آن‌را از جمله آیات متعدد دفاع از حقوق زن در قرآن کریم دانست، به این امر مهم پرداخته و دستور می‌دهد تا مرد، حق همسر خویش را ادا نماید؛ زیرا اگر به‌وسیله‌ی تهمت و افترا مهریه را از چنگ همسر خود خارج سازد، حرامی بیّن و آشکار مرتکب شده‌ است.

زشتی و رذالت تهمت در روایات اهل بیت علیهم‌السلام تا بدان اندازه است که در زیارت امام هشتم حضرت ثامن‌الحجج علیه‌السلام خطاب به آن حضرت عرضه می‌شود:

«قَتَلَ اللَّهُ مَنْ‏ قَتَلَكَ‏ بِالْأَيْدِي‏ وَ الْأَلْسُن‏»[۴]

«خدا بکشد کسانی که تو را با دست و زبان‌شان کشتند.»

کشتن با زبان که در اصطلاح متداول از آن به «ترور شخصیت» تعبیر می‌گردد، حذف انسان از صحنه‌ی اجتماع به وسیله‌ی تهمت و شایعه‌پراکنی است؛ چنان‌که در تاریخ معاصر و دوران پر حادثه‌ی انقلاب اسلامی، جریان نفاق، شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی را مورد هجمه تهمت‌ها و بهتان‌های فروان قرار داد و کار را تا بدان‌جا پیش برد که در پایتخت کشور اسلامی، شعار مرگ بر بهشتی سر داده شد و در نهایت نیز این شخصیت بزرگوار ترور شد و به شهادت رسید.

مراقبت در سخن و پرهیز از تهمت

قرار گرفتن تهمت در جمع معاصی کبیره و ناهنجاری شدید آن، سبب شده تا اسلام نسبت به مراقبت در گفتار و پرهیز از افترا دستورات ویژه‌ای را مطرح ساخته و به مسلمانان سفارش نماید، هر حرف و سخنی را باور نکرده و هر شنیده‌ای را بدون تأمل، تفکر و توجه به عواقب آن نقل نکنند.

خداوند جلّ و أعلی در آیات یازدهم تا شانزدهم سوره مبارکه نور به بیان وظایف انسان در این زمینه می‌پردازد و ضمن تبیین گناه تهمت و افترا، به مؤمنان سفارش می‌کند که با عدم پذیرش، عدم انتشار و نیز عدم ساده پنداشتن تهمت، در برابر این گناه بزرگ موضع گرفته و به‌مقابله با آن برآیند؛

«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَیْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ»[۵]

«به خاطر بياوريد زمانى را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد، و با دهان خود سخنى مى‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مى‏پنداشتيد در حالى كه نزد خدا بزرگ است.»

در دین مبین اسلام که حرمت مؤمن، بالاتر از حرمت کعبه[۶] و آبروی او همانند خون و مالش[۷] می‌باشد، به‌منظور مقابله با شیوع تهمت و افترا، قوانین و قواعد سختی وضع گردیده، تا کسی جرأت نکرده و به خود اجازه ندهد با آبروی دیگران بازی کند؛ به‌عنوان نمونه برای اثبات فحشا، احتیاج به چهار شاهد عادل است که هم‌زمان در نزد قاضی حاضر شوند و شهادت‌شان به‌طور دقیق، مطابق با هم بوده و با یکدیگر تفاوتی نداشته باشد و نیز شروط و قیود دیگری که باید مراعات شود؛ در غیر این‌صورت، نه‌تنها جرم، ثابت نمی‌شود، بلکه هر کسی که برای شهادت حاضر شده، حدّ شرعی و شلاق می‌خورد، زیرا انسانی را متهم به انجام گناهی بزرگ کرده، در حالی‌که توان اثبات آن را نداشته است.

بدین ‌منظور و برای در امان ماندن از فرجام گناه تهمت، امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در بیانی راه‌گشا می‌فرمایند:

«لَيْسَ‏ بَيْنَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْبَاطِلِ‏ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ فَسُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِ هَذَا فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ وَ وَضَعَهَا بَيْنَ أُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ ثُمَّ قَالَ الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ»[۸]

«بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست، یکی از حاضران پرسید: چگونه بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت فاصله نیست؟ امام علیه‌السلام انگشتان دستش را کنار هم گذاشته و بین گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن‌است که بگویی دیدم.»

زیرا غالب شنیده‌های انسان یا به‌طور کامل و یا بخشی از آن، بهره‌ای از حقیقت ندارد؛ پس انسان تا یقین به حقانیت مسأله‌ای نداشته باشد، حق بازگویی و قضاوت در مورد آن را نیز نخواهد داشت.

دفاع در برابر تهمت

دستور دیگری که دین اسلام در باب تهمت و افترا بیان نموده و باید نسبت به‌آن توجه داشت، وظیفه‌‌ دفاع از خود در برابر تهمت است. انسان مسلمان وظیفه دارد تا در برابر اتهامات ناروایی که به او زده می‌شود، دفاع کند و نسبت به حفظ آبرو و حرمت خویش بی‌تفاوت نباشد؛ همان‌گونه که حضرت یوسف علیه‌السلام در برابر تهمت وارده به خود ایستاد تا آن‌را مردود ساخت؛ زیرا آن‌گاه که پادشاه مصر، خواب هفت گاو لاغر و هفت گاو فربه را دید و کسی از عهده‌ی تعبیر آن بر نیامد، مردی که از زندان آزاد شده بود، به یاد حضرت یوسف علیه‌السلام افتاد و او را برای تعبیر خواب معرفی نمود. پادشاه نیز تعبیر را از حضرت یوسف علیه‌السلام جویا شد و ایشان پیغام داد که هفت سال پر نعمت می‌آید و در ورای آن هفت سال قحطی؛ پس در این سال‌های پر نعمت، آذوقه ذخیره کنید تا در سال قحطی دچار مشکل نگردید. وقتی پادشاه تعبیر حضرت یوسف را دریافت کرد و پس از سال‌ها ماندن در زندان، تصمیم به آزادی ایشان گرفت، فرستاده‌ای را راهی زندان کرد. قرآن در این‌باره می‌فرماید:

«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُوني‏ بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلي‏ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي‏ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِکَيْدِهِنَّ عَليمٌ»[۹]

«و پادشاه گفت: او را نزد من آورید. پس هنگامی که آن فرستاده نزد وی آمد، [یوسف] گفت: «نزد آقای خویش برگرد و از او بپرس، حال آن زنانی که دست‌های خود را بریدند چگونه است؟ زیرا پروردگار من به نیرنگ آنان آگاه است.»

این پیامبر الهی با تمام سختی و دشواری محیط زندان و در شرایط حساس و مغتنم پیش‌آمده، فرستاده‌ی پادشاه را باز می‌گرداند تا چرایی گرفتار شدن خویش که چیزی جز نیرنگ زنان مصر نبود را برای همگان روشن سازد و از اتهام قصد سوء مبرا گردد؛ زیرا اگر این کار را نمی‌کرد و موقعیتی که پادشاه برایش در نظر گرفته بود را می‌پذیرفت، بدنامی بر دامن او تا ابد باقی می‌ماند. آن حضرت، با صبر و بردباری خویش، زنان مصر هم‌چون زلیخا را وادار به اعتراف کرد تا پرده از نیرنگ خود بردارند.

این ماجرای درس‌آموز به‌درستی وظیفه و تکلیف دفاع از خویشتن را نمایان و اهمیت آن را روشن می‌سازد، چون انسانی‌که به تهمت آلوده شده، اگر عمل نیکو و خیری هم انجام دهد، دیگران به او با همان نگاه اتهام و بدنامی برخورد می‌کنند که ثمری جز بی‌تأثیر شدن کار نیکش نخواهد داشت.

اجتناب از موضع تهمت

همان‌گونه که اسلام، تهمت را عملی ناپسند می‌داند و تکلیف دفاع از خویشتن را بر عهده‌ی انسان گذاشته، قرار گرفتن در موقعیت و موضع تهمت را نیز ممنوع دانسته و از آن نهی می‌نماید تا مبادا ترویج این عمل زشت و دامن‌زدن به فضای شبهه و تردید را موجب شود. در این زمینه امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در فرازی از وصیت جاودانه‌ی خویش به امام مجتبی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«وَ إِيَّاكَ‏ وَ مَوَاطِنَ‏ التُّهَمَة»[۱۰]

«بر حذر باش از مکان‌های تهمت.»

این امر تا بدان اندازه مهم و حیاتی است که امام صادق علیه‌السلام در جایی که احتمال می‌دهد حضور پسر و مادر در یک مکان، باعث ایجاد شبهه برای دیگران می‌شود، دستور پرهیز از آن را می‌دهند تا مبادا تهمتی را در پی داشته باشد؛

«اتَّقُوا مَوَاقِفَ الرِّيَبِ وَ لَا يَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ‏ مَعَ‏ أُمِّهِ‏ فِي‏ الطَّرِيقِ‏ فَإِنَّهُ لَيْسَ كُلُّ أَحَدٍ يَعْرِفُهَا»[۱۱]

«از جایگاه‏‌های مشكوك بپرهیزید و كسی از شما با مادر خود در راه نایستد؛ زیرا همه كس، نسبت مادر را با او نمی‏‌شناسد.»

ماجرایی که در کتب عامه به‌نقل از صفیه همسر حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله آمده نیز بسیار عبرت‌آموز است:

«رسول خدا صلی‌الله علیه و آله شبی در مسجد معتکف بودند که به زیارت‌شان رفتم. هنگام بازگشت، چند قدمی با من همراهی کردند، در این هنگام دو تن از انصار، متوجه ما شدند. ناگهان حضرت به سوی آنان رفت و فرمود: او صفیه دختر حیی است. آن دو صحابی عرضه داشتند: سبحان‌الله (از آن‌که ما به شما بدگمان شویم.)»

اما پیامبر صلوات‌الله علیه و آله فرمودند:

«إنّ الشيطان يجري‏ من‏ الإنسان‏ مجرى الدم و إني خشيت أن يقذف في قلوبكما شيئا»[۱۲]

«همانا شیطان در انسان جاری می‌شود به مانند جریان خون؛ پس ترسیدم که در قلب‌هاتان چیزی قرار گرفته باشد.»

وقتی رسول خدا که دارای جایگاهی ممتاز و بی‌نظیر در بین مردم است، از قرار گرفتن در موضع تهمت و افترا اجتناب ورزیده و اصحاب خویش را توجیه می‌کنند، تکلیف دیگران روشن است که چگونه با مراعات جانب احتیاط و پرهیز از موضع تهمت، زمینه ایجاد افترا را از بین ببرند؛ زیرا حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«مَنْ‏ وَقَفَ‏ نَفْسَهُ‏ مَوْقِفَ‏ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّن‏»[۱۳]

«کسی که خود را در موضع تهمت قرار دهد، نباید کسی را که به او گمان بد برد، سرزنش نماید.»

[۱]. نساء/۱۱۲

[۲]. احزاب، آیه۵۸

[۳]. نساء، آیه۲۰

[۴]. کامل الزیارات، ص۳۱۳

[۵]. نور/۱۵

[۶]. بحارالأنوار، ج۶۴، ص۷۱

[۷]. تحف‌العقول، النص، ص۵۷

[۸]. بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۹۷

[۹]. یوسف، آیه۵۰

[۱۰]. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۷

[۱۱]. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۷

[۱۲]. سبل ‌الهدى و الرشاد، الصالحي الدمشقي، ج‏۱۱، ص۲۱۶

[۱۳]. بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۸۷

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.