ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الدعا الی الاسلام

تذکر لسانی امیر المؤمنین و امام حسین (ع)

قیام سید الشهداء علیه ­السلام اگر چه دارای ابعاد مختلف و متعددی است؛ اما اگر مسأله­ ی امر به معروف و نهی از منکر را از مهم ‌ترین دلایل قیام ایشان برشماریم، سخنی به گزاف نگفته ‌ایم؛ زیرا در بسیاری از صحنه­ های حرکت جاودانه خویش بر این امر تأکید نموده­ و قیام­ خویش را به منظور امر به معروف و نهی از منکر دانسته اند…

******************************************************************************

پدید آورنده: سید علی شاهچراغی

دسته بندی خطبه

«تذکر لسانی امیر المؤمنین و امام حسین علیهما ­السلام»

سیره امیرالمؤمنین علیه ­السلام

پس از بیان مطالبی پیرامون سیره و روش نبی مکرم اسلام صلی ­الله علیه و آله در زمینه امر به معروف و نهی از منکر که با توجه به صفت «مُذکِّر» بودن آن وجود مقدس صلوات ­الله علیه وآله مطرح گردید، در این بخش به بیان سیره امیرالمؤمنین علیه ‌السلام و پاره ­ای از سخنان و تذکرات لسانی آن­ حضرت می­ پردازیم تا معلوم باشد، جانشین نبی مکرم اسلام – که درود خدا بر ایشان باد – نیز در سال­ های سخت و طاقت فرسای عمر خویش، لحظه ­ای از انجام وظیفه­ و احیاء اوامر الهی غافل نبوده­ و به ­آن اهتمام ­می­ ورزیده اند.

و در این راستا  کتاب ارزشمند نهج ‌البلاغه، بهترین منبعی است که می­ توان برخورد حضرت با انحرافات اشخاص و اجتماع را در لابلای خطبه ­ها، حکمت­ ها و نامه­ های آن جستجو نمود؛ آن­ گاه که در خطبه­ ی خویش و در قالب توصیه به تقوی، ضرورت پرهیز از دنیا ‌زدگی، هشدار نسبت به فرا رسیدن زمان مرگ و حوادث قیامت، مخاطب را مبهوت عظمت کلام خویش می ­سازد و یا آن زمان که با نوشتن نامه، دوست و دشمن را متوجه خطرات پیش رو­یشان می­ سازد و آنان را از وقوع در مهالک بر حذر می­ دارد و با بیان حکمت­ ها دل­ ها را آماده­ ی پذیرش حق می ­نماید؛ اندرزها و سخنان دل­ نشینی که بعد از گذشت قرن‌ ها قلب و جان آدمی را جلا می­ بخشد و متوجه خود می­ سازد.

تذکرات مکتوب امیرالمؤمنین علیه ­السلام

در نهج ‌البلاغه هفتاد ‌و نُه نامه وجود دارد که مشتمل بر سفارشات امام علیه ‌السلام به استانداران، کارگزاران، فرمانداران، خانواده، یاران و حتی دشمنان می ‌باشد و این‌ البته تنها بخشی از نامه ­های آن­ حضرت است که سید‌ رضی رحمه‌الله ‌علیه در این زمینه گردآوری کرده است. آن حضرت در این نامه ‌ها، تذکرات و هشدارهای درس ‌آموزی را مطرح ساخته ­اند که ضروری است به بخشی از این نامه ‌ها و موضوعات آن اشاره گردد.

اگر­چه خوانندگان عزیز می‌ توانند جهت آشنایی بیش ­تر با این نامه ­ها به نهج ‌البلاغه، به ویژه ترجمه نهج ‌البلاغه دانشمند ارجمند، مرحوم حجت ‌الاسلام والمسلمین شیخ محمد دشتی طاب ‌ثراه که زحمات فراوانی را برای آن متحمل شده و در باب عناوین و موضوعات نهج البلاغه ابتکار در خور تقدیری از خود به جای گذاشتند، مراجعه نمایند.

  • نامه‌ ای سیاسی به اشعث ‌بن ‌قیس – عامل آذربایجان – و هشدار در مورد استفاده ناروا از بیت ‌المال.[۱]
  • نامه‌ ای به معاویه در افشای چهره او و بنی ‌امیه و نیز بیان فضائل اهل بیت علیهم ­السلام.[۲]
  • نامه ‌ای اخلاقی، سیاسی به عبدالله‌ بن‌ عباس، فرماندار بصره.[۳]
  • نامه ‌ای به زیاد ‌بن ‌ابیه و هشدار نسبت به خیانت در بیت ‌المال.[۴]
  • نامه‌ ای به محمد ‌بن ‌ابی ‌بکر – استاندار مصر- حاوی مسائل مربوط به اخلاق اجتماعی، اعتدال بین دنیا و آخرت، یاد مرگ و اخلاق.[۵]
  • نامه ‌ای به فرزندش امام حسن علیه ‌السلام پس از جنگ صفین، که حاوی نکات اخلاقی، تربیتی، اعتقادی، سیاسی، و علمی است. [۶] مطالب این نامه­ ارزشمند توسط یکی از فضلاء با عنوان زیبای «آن ‌چه یک جوان باید بداند» منتشر گردیده و در اختیار علاقه ­مندان قرار گرفته است که مطالعه ­ی آن مفید می باشد.
  • نامه ‌ای به قثم ‌بن‌ عباس – فرماندار مکه –  و تذکر به او جهت رسیدگی به امور حاجیان در مراسم حج و سفارش به رفع نیازهای حجاج. [۷]

نامه ‌ای که حضرت در آن، معاویه را شیطان معرفی می ‌کند و به زیاد ‌بن ‌ابیه هشدار می ­دهد: مبادا معاویه عقلت را بدزدد.[۸]

  • نامه به عثمان ‌بن ‌حنیف و توصیه به ساده ‌زیستی و ضرورت ساده ‌زیستی کارگزاران.[۹]
  • نامه ‌ای به فرمانداران شهرها درباره معنای نماز.[۱۰]
  • نامه ­ای خطاب به مالک اشتر نخعی که از طولانی ‌ترین نامه‌ ها و از نیکوترین آن‌ هاست و در بردارنده نکات مهم سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، نظامی و عبادی می ­باشد.[۱۱]
تذکرات لسانی امیرالمؤمنین علیه ­السلام

علی ­رغم تلاش معاندان و دشمنان، آن ­چه از تذکرات لسانی امیرالمؤمنین علیه ­السلام در کتب روایی و تاریخی ثبت گردیده است، بسیار زیاد و موضوعات مختلفی را شامل می ­گردد که بیان آن­ ها کاری گسترده را می­ طلبد. بدین خاطر بر آن شدیم تا در این بخش، تنها به بیان تذکرات آن حضرت به اهل بازار، فروشندگان و تجار اشاره ­نماییم تا جدیت و اهتمام حضرت، نسبت به رعایت صداقت در زمینه کسب و کار معلوم گردد؛ زیرا در نقل های متعددی آمده است که آن­ حضرت در دوران خلافت، روزها با به دست گرفتن تازیانه­، در بازار کوفه حرکت کرده و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر و تذکر به اهل بازار می­ نمودند که چند نمونه ­ی آن در ادامه می ­آید:

  • تذکر نسبت به حلال و حرام

امام باقر علیه ‌السلام می ­فرماید: امیرمؤمنان علیه ‌السلام در کوفه در جمع شما بود؛ صبحگاهان از دارالحکومه بیرون می ‌رفت و در بازار می ‌ایستاد و فریاد می ‌کرد: ای بازرگانان، از خداوند پروا کنید. آن‌ گاه که بازاریان صدای او را می ‌شنیدند، آن‌ چه در دست داشتند را رها کرده و به وی دل می‌ دادند و با گوش می‌ شنیدند. سپس می ‌فرمود: خیرخواهی پیشه ‌سازید؛ از آسان ‌گیری تبرک جویید؛ به خریداران نزدیک شوید و خود را به بردباری بیارایید. داد ستم ‌دیدگان بستانید؛ به ربا‌خواری نزدیک نشوید و وزن و ترازو را تمام کنید؛ اموال مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سر بر مدارید. آن ­گاه در بازارهای کوفه می‌ گشت، سپس بر ‌می ‌گشت و برای رسیدگی به کارهای مردم می ‌نشست.[۱۲]

  • قصاب ­ها و خرما فروش ­ها

هم ­چنین در روایتی که بخشی از آن از امام حسین علیه ‌السلام نیز نقل شده، آمده است: به درستی که علی علیه ‌السلام در کوفه بر استر پیامبر‌ صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله ‌و‌ سلم – به نام شهباء – سوار ‌شد و به بازارها یکی، یکی سر زد تا وارد بازارچه گوشت ‌فروش ‌ها شد و با صدای بلند فرمود: ای گروه قصابان، نخاع را نبرید و در گرفتن جان حیوان تعجیل روا مدارید؛ بگذارید به آرامی روح از بدن حیوان خارج گردد؛ از دمیدن در گوشت به هنگام فروش بپرهیزید. به درستی که شنیدم پیامبر خدا از این کار نهی می‌ کرد؛ آن ‌گاه نزد خرما ‌فروشان آمد و فرمود: محصول بد را به همان اندازه آشکار سازید که خوب را آشکار می ‌سازید… .[۱۳]

  • ماهی فروشان و خیاط­ ها

گاهی در بازار ماهی ‌فروشان مشاهده می ­کردند که فروشنده ­ای ماهی‌ حرام را عرضه کرده است، بلا فاصله می ‌فرمودند: این‌ ها مسخ‌شدگان امت‌ های پیشین‌ هستند؛ از خرید و فروش و استفاده آن ‌ها اجتناب کنید.[۱۴]

وقتی به مقابل مغازه خیاطی می‌ رسید می ­فرمود: ای خیاط، در دوختن لباس مردم دقت کن؛ لباس را محکم بدوز و باقیمانده­ ی پارچه‌ را به صاحبانش برگردان که من از رسول خدا‌ صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله‌ در این ‌باره حدیث شنیدم.[۱۵]

  • لزوم پس گرفتن جنس

شخصی می­ گوید: علی علیه ­السلام را دیدم که نزد خرما‌ فروشان آمد، در حالی که کنیزکی نزد خرما فروشی می‌ گریست؛ پرسید: تو را چه شده است؟ کنیز گفت: این شخص، خرمایی را به یک درهم به من فروخت، ولی آقایم آن را قبول نکرد. اکنون آن را پس نمی ‌گیرد. علی علیه‌ السلام فرمود: ای دارنده خرما، خرمایت را بستان و درهمش را برگردان که او خدمتگزار است و اختیاری ندارد؛ اما خرما‌ فروش علی را کنار زد. مسلمانان به وی گفتند: می ‌دانی چه کسی را عقب راندی؟ گفت: نه. گفتند: امیرمؤمنان را. همین که متوجه خطایش شد خرمای کنیزک را به روی خرماها ریخت و درهم را به وی بازگرداند. سپس خطاب به علی علیه ‌السلام گفت: دوست دارم از من خشنود باشی. علی علیه ‌السلام فرمود: خشنودی من از تو وقتی است که حقوق مردم را کامل بپردازی.[۱۶]

  • اجتناب از قسم دروغ

ابی مطر که از اهالی بصره می ­باشد، می ‌گوید: من شب‌ ها در مسجد کوفه بیتوته می ­کردم و برای تخلّی به رحبه می ­رفتم و نانم را نیز از بقالی تهیه می‌ کردم. روزی برای رفتن به بازار از مسجد بیرون آمدم که ناگهان مردی خطاب به من گفت: لباست را بالا گیر که برای پاکیزگی، بهتر و با تقوای پروردگار سازگارتر است. سئوال کردم: این مرد کیست؟ گفتند: او امیرالمؤمنین علی ‌بن ‌ابی­ طالب علیه ­السلام است. به دنبالش حرکت کردم، در حالی که به سمت بازار اشتران می‌ رفت. وقتی بدان‌ جا رسید، در وسط بازار ایستاد و فرمود: ای گروه بازاریان، وای بر شما از قسم دروغ، زیرا قسم دروغ باعث از بین رفتن کالا و زوال برکت می ­گردد.[۱۷]

حسین­ بن علی (ع)، شهید امر به معروف و نهی از منکر

قیام سید الشهداء علیه ­السلام اگر چه دارای ابعاد مختلف و متعددی است؛ اما اگر مسأله­ ی امر به معروف و نهی از منکر را از مهم ‌ترین دلایل قیام ایشان برشماریم، سخنی به گزاف نگفته ‌ایم؛ زیرا در بسیاری از صحنه­ های حرکت جاودانه خویش بر این امر تأکید نموده­ و قیام­ خویش را به منظور امر به معروف و نهی از منکر دانسته اند.

آن حضرت در سخنانی که در صحرای منا، قبل از سال ۶۱، در جمع مسلمانان ایراد کرده بودند، می ­فرماید:

«فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ‏ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِم»[۱۸]

«خدا امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان تکلیف واجب از جانب خود، شروع  کرده است، زیرا می دانسته که اگر این فرضیه ادا شود و برپا گردد، همه ­ی فرایض ـ آسان و دشوار آن ـ برپا شوند، چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه ردّ مظالم و مخالفت با ظالم»

هم ­چنین هنگام وداع با قبر پیامبر صلی ‌الله‌ علیه‌ وآله‌ و در آستانه شروع قیام حماسی خویش می ‌فرماید:

«اللَّهمَّ إنَ‏ هذا قبرُ نبيِّك‏ مُحمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وأنا ابنُ بنتِ نَبيِّكَ، وَقد حضَرني مِنَ الأمرِ ما قَد عَلِمتَ، اللَّهمَّ إنِّي أُحِبُ‏ المَعروفَ، وأُنكِرُ المنكَرَ»[۱۹]

«خدایا این قبر پیامبرت محمد صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ و من، پسر دختر محمد صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله‌ هستم و می ­دانی که چه به من رسیده است؛ خدایا من معروف را دوست و منکر را ناپسند می ‌دارم»

هم­ چنین در وصیت‌ نامه معروف ­شان به برادرش محمد‌ حنفیه می ­نویسد:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ … وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ‏ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»[۲۰]

«به نام خداوند بخشنده مهربان. این وصیت حسین ‌بن ‌علی(علیه ‌السلام) به برادرش محمد معروف به حنفیه است. حسین گواهی می ‌‌دهد که خدایی جز الله نیست و شریکی ندارد. محمد بنده و فرستاده اوست و حق را از نزد حق آورد …. من از سرمستی و طغیان و ستم و فساد نشوریده‌ ام، بلکه برای پی‌ جویی اصلاح در امّت جدّم بیرون آمده ‌ام و می ‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم محمد صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و پدرم علی ‌بن ‌ابیطالب علیه ‌السلام رفتار کنم»

و این فریاد رسا و جاودانه را در مسیر کربلا بر زبان جاری ساختند:

«أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَ‏ الْبَاطِلَ‏ لَا يُتَنَاهَى‏ عَنْهُ‏ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»[۲۱]

«آیا نمی‌‌ بینید به حق عمل نمی ‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌ شود (‌در چنین وضعیتی) مؤمن باید در راه حق و اشتیاق دیدار خدا باشد. من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم ‌کاران را جز ملامت نمی ‌بینم»

هم ­چنین در روز دوم محرم، آن هنگام که برای یاران خویش و لشکریان حُر سخنرانی می­ کند، می ­فرماید:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌ علیه‌ وآله قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»[۲۲]

«پیامبر خدا در زمان حیاتش فرمود: هر کس فرمانروایی ستم ‌کار را ببیند که حرمت‌ های الهی را زیر پا می‌ گذارد و پیمان خدا را می ‌شکند و با سنت پیامبر‌ خدا مخالفت می ‌کند و در میان مردم به گناه و تجاوز عمل می ‌کند؛ و با کردار و گفتار بر او نیاشوبد، حق خداست که او را در همان جایی داخل کند که آن فرمانروای ظالم را جای می ‌دهد»

تذکر به افراد مختلف

همان طور که از مطالب قبل به دست می ­آید انجام امر به معروف و نهی از منکر، هم ­چنین سفارش و تبیین جایگاه این دو واجب الهی از فرازهای مهم زندگانی درخشان حضرت ابا‌عبدالله الحسین علیه ‌السلام است که در این خصوص، به بیان چند نمونه­ اکتفا می­ گردد:

  • وقتی مروان ‌­بن حکم، به ولید – حاکم مدینه – اشاره نمود که حسین را‌ به سبب عدم بیعت با یزید گردن زده و به قتل برسان؛ امام حسین علیه ‌السلام رو به مروان کرده و فرمودند: وای بر تو ای پسر زن کبود چشم! تو به گردن زدن من فرمان می ­دهی، نادرست گفتی و سستی کردی؛ سپس به ولید گفتند:

«نحْنُ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ يَزِيدُ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ قَاتِلُ النَّفْسِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ لِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَة»

«ما اهل بیت نبوت و معدن رسالتیم و یزید فاسق، شراب‌ خوار و قاتل مردم است و مانند ما با مانند او بیعت نمی ‌کند. اما ما و شما منتظر می ‌مانیم تا ببینیم کدام‌ یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم»[۲۳]

  • روزی در محضر امام علیه­ السلام کسی غیبت کرد، حضرت به او تذکر داده و فرمودند: غیبت نکن؛ زیرا غیبت، غذای سگ‌ های جهنم است.[۲۴]
  • مردی خطاب به حضرت، سخن خود را این ­چنین آغاز نمود: حالت چطور است؟ خدایت سلامت بدارد. آن حضرت فرمود: اول سلام، قبل از هر کلام. خداوند سلامتت دهد. سپس فرمود: به هیچ‌ کس اجازه سخن ندهید تا این‌ که سلام کند.[۲۵]
  • وقتی حضرت در مسیر مکه به کوفه به خیمه عبیدالله بن حر جعفی برخورد کردند، کسی را فرستادند و از او یاری خواستند؛ اما حر در جواب فرستاده حضرت گفت: به خداى سوگند كه من از كوفه بيرون نيامدم، جز اينكه خوش نداشتم كه با آمدن حسين عليه السّلام به كوفه، در آنجا باشم و چشمم به چشم آن حضرت بيفتد. به خداى سوگند كه اينك نيز بر آن هستم كه نه، من او را ببينم و نه او مرا. وقتی سخن حر را به امام رساندند، امام به سوی عبید­الله رفته و او را دعوت نمودند، اما عبیدالله­ نپذیرفت، در این هنگام امام علیه ­السلام فرمودند:

«فَإِنْ لَمْ تَنْصُرْنَا فَاتَّقِ اللَّهَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يُقَاتِلُنَا فَوَ اللَّهِ لَا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا هَلَك»

«حال که ما را یاری نمی ‌دهی، از خدا بترس و پروا کن که با ما بجنگی. به خدا سوگند کسی نیست که فریاد ما را بشنود و به یاری ما نیاید، جز آن ‌که هلاک ‌شود»[۲۶]

  • امام حسین علیه ‌السلام در روز عاشورا خطاب به لشکر دشمن فرمودند: ای مردم، گفته ‌ام را بشنوید و عجله نکنید تا شما را بر آن‌چه لازم است اندرز بدهم و عذرم را از آمدنم به سوی شما بگویم، اگر عذرم را بپذیرید و گفته‌ ام را تصدیق کنید و با من انصاف دهید، خوش ‌بخت می ‌شوید و راهی بر من ندارید… اگر سخنان مرا قبول ندارید، هنوز از اصحاب پیامبر‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله‌ مثل جابر ‌بن‌ عبدالله انصاری و ابا‌سعید خدری و سهل ‌بن‌ سعد ساعدی و زید ‌بن ‌ارقم و انس ‌بن‌ مالک هستند، از ایشان بپرسید.

اما هرچه سخن ­گفتند، نه تنها کسی گوش نکرد، بلکه با ایجاد همهمه و سر و صدا اجازه­ ی سخن را به حضرت نمی ­دادند؛ امام خطاب به آنان فرمود:

«لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ‏»

«نه، به خدا سوگند به دست خود ذلیلانه خود را به آن ‌ها نخواهم سپرد و همچون بندگان بی ‌اختیار قرار نمی ‌گیرم. بندگان خدا! به پروردگار خود و شما پناه بردم از آن که مرا برانید، به پروردگار خود و شما از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد، پناه می ‌برم»

«لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين»[۲۷]

«شیطان بر شما مسلط شده و ذکر و یاد خدای بزرگ را از یادتان برده است. بر شما و آن ‌چه می‌ خواهید هلاک باد که ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌ گردیم. این‌ ها گروهی هستند که پس از ایمان آوردن، کافر شدند. از رحمت خدا دور باشند گروه ستمگران»

و همین مجاهدات و نثار جان در راه احیاء امر به معروف و نهی از منکر است که موجب گردیده است در زیارت‌ نامه‌ های وارده، خطاب به سیدالشهداء عرضه ‌بداریم:

«أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتَ فِي‏ اللَّهِ‏ حَقَ‏ جِهَادِهِ‏ حَتَّى اسْتُبِيحَ حَرَمُكَ وَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً»[۲۸]

«شهادت می­ دهم که همانا تو نماز را به ­پاداشتی و زکات را انجام دادی و امر به معروف و نهی از منکر نمودی و در راه خدا جهاد کردی، بالاترین جهاد را، تا آن­جا که حَرمت مباح شمرده شد و مظلومانه کشته شدی»

 

[۱]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص۳۶۶

[۲]. همان، ص۳۶۷

[۳]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۳۳، ص۴۹۲

[۴]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۳۳، ص۴۸۹

[۵]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۳۳، ص۵۹۳

[۶]. نهج­ البلاغه(صبحی صالح)، ص ۳۹۱

[۷]. فقه­ القرآن، ج۱، ص۳۲۷

[۸]. نهج­ البلاغه(صبحی صالح)، ص ۴۱۵

[۹]. همان، ص۴۱۶

[۱۰]. همان، ص۴۲۶

[۱۱]. همان، ص۴۵۲

[۱۲]. کافی(ط – اسلامیه)، ج ۵، ص۱۵۱

[۱۳]. جامع ­الاحادیث الشیعه(للبروجردی)، ج۲۳، ص ۲۹۲

[۱۴]. بحارالانوار، ج۶۲، ص ۲۰۹

[۱۵]. مجموعه ورام، ج۱، ص۴۹

[۱۶]. کشف الغمه فی معرفۀ الائمه، ج۱، ص ۱۶۴

[۱۷]. الغارات(ط – قدیمه) ج۱، ص ۶۵

[۱۸]. تحف العقول؛ النص؛ ص۲۳۷

[۱۹]. مکاتیب الائمه علیهم السلام، ج۳ ، ص۱۱۱

[۲۰]. بحار الأنوار(ط – بيروت)، ج‏۴۴، ص۳۲۹

[۲۱]. تحف­العقول، النص، ص۲۴۵

[۲۲]. بحار الأنوار(ط – بيروت)، ج‏۴۴، ص۳۸۲

[۲۳]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۵

[۲۴]. تحف العقول، النص، ص۲۴۵

[۲۵]. همان، ص۲۴۶

[۲۶]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص۳۷۹

[۲۷]. الارشاد، ج۲، ص۹۸

[۲۸]. زادالمعاد، ص۵۲۰

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.