۹-حلال و حرام/ زبان و دروغ (بخش اول)
امر مهمی که باعث شده اهل بیت علیهمالسلام نهتنها مردم را از رو آوردن به دروغ بر حذر دارند، بلکه ایشان را از دوستی و ارتباط با دروغگویان منع نموده و از آنان بخواهند از مشورت، سفر کردن و اعتماد به فرد دروغگو پرهیز نمایند؛ زیرا کذّاب همچون سراب…
******************************************************************
پدیدآورنده: سید محمد شاهچراغی
دستهبندی: خطبه
حلال و حرام/ زبان و دروغ (بخش اول)
پیامبران الهی و امامان معصوم علیهمالسلام با تبیین زشتی و پلیدی دروغ، بر اجتناب از این صفت رذیله تأکید نمودهاند تا جاییکه برخی از مفسرین[۱] در توصیف خباثت کذب، آن را از مصادیق «قول زور» در آیهی شریفهی ذیل بر شمردهاند:
«وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»
«از سخن باطل و بىاساس بپرهيزيد.»
عمل ناشایستی که متأسفانه افراد فراوانی بدان مبادرت ورزیده و با این توجیه که مسألهی مهمی نیست و مصلحت، اقتضای آن را میکرده، نامهی عمل خویش را آکنده از گناه و معصیت میکنند.
اسماء بنت عمیس، همسر پیامبر صلیالله علیه و آله از رسول خدا در اینباره نقل میکند:
«كُنْتُ صَاحِبَةَ عَائِشَةَ الَّتِي هَيَّأْتُهَا وَ أَدْخَلْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعِي نِسْوَةٌ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْنَا عِنْدَهُ قُوتاً إِلَّا قَدَحاً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَهُ عَائِشَةَ قَالَتْ فَاسْتَحْيَتِ الْجَارِيَةُ فَقُلْتُ لَا تَرُدِّينَ يَدَ رَسُولِ اللَّهِ خُذِي مِنْهُ قَالَتْ فَأَخَذَتْهُ عَلَى حَيَاءٍ فَشَرِبَتْ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ نَاوِلِي صَوَاحِبَكِ فَقُلْنَ لَا نَشْتَهِيهِ فَقَالَ لَا تَجْمَعْنَ جُوعاً وَ كَذِباً قَالَتْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ قَالَتْ أَحَدُنَا لِشَيْءٍ يَشْتَهِيهِ لَا نَشْتَهِيهِ أَ يُعَدُّ ذَلِكَ كَذِباً قَالَ إِنَّ الْكَذِبَ لَيُكْتَبُ حَتَّى يُكْتَبَ الْكُذَيْبَةُ كُذَيْبَةً»[۲]
«من ساقدوش عايشه بودم و او را آماده كرده و به نزد رسول خدا صلىالله عليه و آله بردم. عدّهاى از زنان نيز با من بودند. قسم به پروردگار، نزد رسول خدا در آن موقع، خوراكى جز يك كاسه شير نبود. پیامبر مقدارى از آن نوشيده و سپس كاسه را به دست عايشه دادند. دختر [از گرفتن كاسه شير] شرم كرد. من گفتم: دست رسول خدا را رد نكن و ظرف را بگير. عايشه با شرم، كاسه را گرفت و مقدارى از آن نوشيد. سپس حضرت فرمودند: به بقيه زنان هم بده تا بنوشند. آنها گفتند: ميل نداريم. رسول خدا فرمود: گرسنگى و دروغ را با هم جمع نكنيد. اسماء مىگويد: عرض كردم: اى رسول خدا! اگر كسى از ما به چيزى ميل داشته باشد و بگويد ميل ندارم، آيا اين دروغ به شمار مىآيد؟ فرمودند: همانا دروغ نوشته مىشود؛ حتى دروغ كوچك «دروغ كوچك» نوشته مىشود.»
بر این اساس بسیاری از تعارفات و تکلّفاتی که مردم به صورت عادت بر زبان جاری نموده و گمان گناه نیز درباره آن ندارند، از مصادیق کذب به شمار آمده و در پروندهی اعمال به عنوان معصیت نوشته میشود؛ امر مهمی که باعث شده اهل بیت علیهمالسلام نهتنها مردم را از رو آوردن به دروغ بر حذر دارند، بلکه ایشان را از دوستی و ارتباط با دروغگویان منع نموده و از آنان بخواهند از مشورت، سفر کردن و اعتماد به فرد دروغگو پرهیز نمایند؛ زیرا کذّاب همچون سراب که راه را بر آدمی مخفی ساخته و بیراهه را زیبا و نیکو جلوه میدهد، حقایق را میپوشاند و انسان را به نابودی و هلاکت میکشاند؛ حقیقتی که در بیانات امیر مؤمنان علیهالسلام اینگونه بر آن تأکید شده است:
«وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيب»[۳]
«بر حذر باش از دوستی با دروغگو، زیرا او چون سراب است، دور را بر تو نزدیک و نزدیک را بر تو دور جلوه خواهد داد.»
دروغهای شایع و رایج
در بین اقسام کذب که عواقب سنگین آن دامنگیر انسان میشود و عذاب الهی را نصیب شخص میسازد، برخی بهجهت فساد فراوان و نیز گستردگی و شیوع در بین مردم دارای وضعیت خطرناکتری هستند. بدینجهت در این بخش از مطالب به ذکر نکاتی پیرامون پنج نوع از اقسام دروغ که رواج زیادی دارد، اشاره میشود:
الف – خبر دروغ
یکی از سورههای قرآن کریم که آثار مهلک دروغ را در آن میتوان مورد بررسی و مطالعه قرار داد، سوره مبارکه یوسف است که نقشه و توطئهی برادران یوسف نسبت به آن حضرت را بیان نموده است. آنان با هدف شوم و پلید از بین بردن برادر خویش، نزد پدر آمده و از او خواستند تا اجازه دهد، یوسف را همراه خود به صحرا ببرند. حضرت یعقوب نیز که از حسادت فرزندانش نسبت به یوسف با خبر بود، به آنان فرمود:
«إِنِّي لَيَحْزُنُني أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ»[۴]
«اینکه او را ببرید، سخت مرا اندوهگین میکند و میترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»
اگر چه سرانجام در برابر اصرار فرزندان قبول کرد که یوسف را به آنان سپرده و همراهشان راهی صحرا نماید؛ ولی این دروغ، سرآغاز اعمال ناشایست دیگری گردید که مفاسد عظیمی را بهدنبال داشت.
دروغ، منشأ دروغهای دیگر
برادران یوسف پس از آنکه او را از پدر جدا ساختند، مجبور شدند بهمنظور مخفی ساختن عمل قبیح خود، دروغهای متعدد دیگری را بر زبان آورند:
«قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقينَ»[۵]
«گفتند: ای پدر! ما رفتیم تا مسابقه دهیم و یوسف را نزد کالای خود نهادیم. پس گرگ او را خورد؛ اما تو ما را باور نمیداری، هر چند راستگو باشیم.»
این آیهی شریفه بهخوبی نشان میدهد، وقتی کاری با دروغ آغاز شود، با دروغ دنبال خواهد شد و فرد کذّاب برای سرپوش گذاشتن بر دروغ اول خود مجبور میشود به دروغهای دیگر متوسل شود تا حدی که این گناه همچون پیلهای او را احاطه کرده و به هلاکت و نابودی کشاند. فرزندان یعقوب سلامالله علیه برای رهایی از سرزنش و عتاب پدر، متوسل به دروغ شده و گفتند: برای مسابقه رفته بودیم، در حالی که مسابقهای در کار نبود. همچنین کذب دیگری را مطرح نموده و اظهار داشتند: یوسف را در کنار متاع و منزلگاه قرار دادیم و در ادامه نیز دروغ بزرگتری را بر زبان جاری ساخته و گفتند: گرگ، یوسف را خورده است؛ در حالیکه چنین نبود.
آشکار شدن دروغ
نکتهی مهمی که از این ماجرای عبرتآموز فهمیده میشود، این است که امکان مخفی ساختن دروغ وجود ندارد و زمان زیادی نمیگذرد که کار زشت دروغگو بر ملا میشود؛ زیرا شخص کاذب، دستاویزی به واقعیت نداشته و همین امر، اشتباه، فراموشی و خطاهای بعدی او را در پی خواهد داشت؛ زیرا برادران یوسف به نشانهی صداقت خویش، پیراهن سالم او را آغشته به خون کرده و برای پدر آوردند اما به اینمطلب فکر نکردند که اگر گرگ به یوسف حمله کرده باشد، باید لباسش پاره و آسیب دیده باشد؛ مسألهای که باعث شده، قرآن کریم از آن به عنوان «دم کذب» و دروغین تعبیر نماید.
«وَ جاؤُ عَلي قَميصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ»[۶]
«و پیراهنش را [آغشته] به خونی دروغین آوردند.»
ب – قَسَم دروغ
در سیره اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام تمسک به قَسَم و بهجا آوردن آن در موارد صدق نیز پسندیده و مطلوب به شمار نمیرود، چه رسد به دروغ که گناهی عظیم و مهلک است. در اینزمینه ابابصیر میگوید:
«حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: أَنَّ أَبَاهُ كَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ مِنَ الْخَوَارِجِ- أَظُنُّهُ قَالَ: مِنْ بَنِي حَنِيفَةَ – فَقَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّ عِنْدَكَ امْرَأَةً تَبَرَّأُ مِنْ جَدِّكَ، فَقُضِيَ لِأَبِي أَنَّهُ طَلَّقَهَا، فَادَّعَتْ عَلَيْهِ صَدَاقَهَا، فَجَاءَتْ بِهِ إِلى أَمِيرِ الْمَدِينَةِ تَسْتَعْدِيهِ، فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ: يَا عَلِيُّ، إِمَّا أَنْ تَحْلِفَ، وَ إِمَّا أَنْ تُعْطِيَهَا. فَقَالَ لِي: قُمْ يَا بُنَيَ، فَأَعْطِهَا أَرْبَعَمِائَةِ دِينَارٍ. فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَهْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَ لَسْتَ مُحِقّاً؟ قَالَ: بَلى يَا بُنَيَ، وَ لكِنِّي أَجْلَلْتُ اللَّهَ أَنْ أَحْلِفَ بِهِ يَمِينَ صَبْر[۷]»[۸]
«امام باقر علیهالسلام بهمن فرمود که پدرشان – امام سجاد علیهالسلام – همسری داشت كه از خوارج بود. – راوی میگوید: به گمانم فرمودند: از بنیحنیفه بود. – پس یكی از غلامان به ایشان عرضه داشت: یابن رسولالله! در خانه شما زنی است كه از جدّتان علیبن ابیطالب بیزاری میجوید!. [امام باقر علیهالسلام فرمودند:] پدرم این زن را طلاق داد؛ اما او نزد حاکم رفته و شكایت نمود كه علیبن الحسین مهریهام را نمیدهد. امیر مدینه به پدرم گفت: ای علیبن الحسین! یا باید سوگند بخوری كه صداق او را دادهای و یا اینکه مهریهاش را بدهی. پدرم به من فرمود: پسرم! برخیز و برای این زن چهار صد دینار بیاور. گفتم: پدرجان! فدایت شوم، مگر شما به حق نیستید؟! فرمود: بله؛ اما من، پروردگار را بزرگتر از آن میدانم كه برای اینکار به او قسم بخورم.»
وقتی امام معصوم علیهالسلام حاضر میشود، مهریه را برای بار دوم پرداخت نماید؛ اما سوگند جلاله بر زبان جاری نسازد، تکلیف پیروان و شیعیان کاملا روشن است؛ لکن افسوس که برخی با تمسک به قَسم و شهادت دروغ، با هدف تحصیل پول و متاعی ناچیز، حق دیگران را پایمال کرده و در برابر مظلومی که در طلب حق خویش به محکمه پناه برده، سد ایجاد میکنند.
روایت ارزشمند ذیل نیز از امام صادق علیهالسلام درباره ضرورت پرهیز از سوگند در کتاب شریف کافی نقل شده است:
«لَا تَحْلِفُوا بِاللَّهِ صَادِقِينَ وَ لَا كَاذِبِينَ؛ فَإِنَّهُ عَزَّوَجَلّ يَقُولُ: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُم.»[۹]»[۱۰]
«به نام خدا قسم نخورید، چه راست و چه دروغ؛ زیرا خداوند عز وجل میفرماید: و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید.»
انسان نباید برای رسیدن به منافع و مطامع پست خویش از قسم، بهویژه سوگند دروغ بهره برد؛ چون سود و منفعتی که با دروغ و کذب به دست میآید، در برابر سرمایهی گرانبهایی که از دست رفته، ارزش نداشته و چیزی جز جهنم نصیب انسان نمیکند.
در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسلام درباره اجتناب از قسم دروغ بهویژه آنهنگام که با نام جلاله همراه شود، آمده است:
«مَرَّ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُ رَحِمَهُ اللَّهُ بِمَقَابِرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَوَقَفَ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ فَنِعْمَ دَارُ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ يَا أَهْلَ الْجُمَعِ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ الْيَوْمَ الْجُمُعَةُ قَالَ ثُمَّ انْصَرَفَ فَلَمَّا أَنْ أَخَذَ مَضْجَعَهُ أَتَاهُ آتٍ فِي مَنَامِهِ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّكَ أَتَيْتَنَا فَسَلَّمْتَ عَلَيْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ قُلْتَ لَنَا يَا أَهْلَ الدِّيَارِ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ الْيَوْمَ الْجُمُعَةُ وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ مَا يَقُولُ الطَّيْرُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ قَالَ فَقَالَ يَقُولُ سُبُّوحٌ وَ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَكَ مَا عَرَفَ عَظَمَتَكَ مَنْ حَلَفَ بِاسْمِكَ كَاذِبا»[۱۱]
«سلمان فارسی که رحمت خدا بر او باد در روز جمعه از قبرستانی عبور میکرد. پس توقف نموده و گفت: سلام بر شما ای کسانی که در اینجا سکونت دارید؛ چه خوب خانه و کاشانهای دارید ای اهل ایمان. ای کسانی که در اینجا جمع شدهاید، آیا میدانید امروز جمعه است؟(روزی بزرگ و مبارک) سپس از آنجا بازگشت. پس هنگامیکه در بستر به استراحت پرداخت، کسی را در خواب مشاهده نمود که به او میگوید: ای بندهی خدا، تو امروز به دیدار ما آمدی، پس بر ما سلام کردی و ما نیز در پاسخ به تو سلام گفتیم و از ما پرسیدی ای اهل دیار! آیا میدانید، امروز جمعه است؟ آری، همانا ما میدانیم که پرندگان در روز جمعه چه میگویند. آنان میگویند: سبوح قدوس رب الملائکه و الروح، رحمتت بر غضبت سبقت گرفت و آنکه با نام تو قَسم دروغ میگوید، حق و عظمت تو را نشناخته است.»
در این روایت که بر مشروعیت حضور انسان در قبرستان، اهمیت خاص روز جمعه و توجه اموات به بزرگی آن، دریافت سلام و هدایای انسان توسط اموات و پاسخ آنان و نیز تسبیح و تقدیس خداوند متعال توسط موجودات عالم دلالت دارد، بر پرهیز و اجتناب از قَسم دروغ، اینگونه تأکید شده که اگر کسی عظمت الهی را بشناسد و جایگاه رفیع پروردگار را دریابد، هرگز به خود اجازه نمیدهد از نام آن ذات بیمانند و قدرت بیهمتا برای رسیدن به مطامع و منافع خویش استفاده نماید؛ بلکه هرچه غیر خداست را بیاثر دانسته و نجات و آسودگی را در صداقت و راستی و فضاحت را در دروغ و کذب میداند، همانگونه که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«الصِّدْقُ نَجَاحٌ الْكَذِبُ فَضَّاح»[۱۲]
«صدق و راستی سبب رستگاری و دروغ، مایهی رسوایی است.»
اینچنین انسانی یقین دارد که دروغ سمّ مهلک و کشندهای است، که تنومندترین درختان ایمان را خشکانیده و زیباترین نشانههای بندگی را نابود میسازد، چنانکه امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
«إِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَان»
«همانا دروغ خراب کنندهی ایمان است.»
تذکر این مطلب نیز ضروری است که خداوند متعال، اگر سوگند را با شرایط خاص، فصلالخطاب نزاع و دعوا در محاکم قرار داده است، بهخاطر احترام والای آن است و اینکه همگان بدانند، جایگاه جاری ساختن سوگند در کوچه، خیابان و بازار نیست.
قَسم دروغ و فریب بزرگ
خداوند متعال پس از خلقت آدم و حوّا و جایدادن ایشان در بهشت، بهرهگیری از نعمات را برای آنان مجاز نمود، مگر استفاده از یک درخت:
«وَ يا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمينَ»[۱۳]
«و ای آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر و از هر جا که خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد.»
اما از آنجا که حرص و طمع، انسان را رها نمیسازد – بویژه آنهنگام که از چیزی منع شود – با دروغ شیطان، تحریک و وسوسهی آدم و حوّا شکل گرفت و با وعدهی رسیدن به خلود و جاودانگی دنبال گردید:
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَيْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدينَ»[۱۴]
«پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهاشان بر ایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [برای] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.»
آدم و حوّا نیز اگر چه در ابتدا سخن شیطان را قبول نکرده و او را پس زدند، اما برای آن که اعتمادشان را جلب نماید، با بر زبان آوردن سوگند دروغ، بر این امر تأکید ورزید که من خیرخواه شما هستم؛
«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَکُما لَمِنَ النَّاصِحينَ»[۱۵]
«و برای آن دو سوگند یاد کرد که من قطعاً از خیرخواهان شما هستم.»
آدم و حوّا که تا آنروز با دروغ مواجه نشده بودند و فکر نمیکردند، مخلوق الهی، سوگند دروغ بخورد، حرف شیطان را باور کرده و سعادت را در گرو خوردن میوه درخت دانستند:
«فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبينٌ»[۱۶]
«پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید، پس چون آن دو از [میوه] آن درختِ [ممنوع] چشیدند، برهنگیهاشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [های درختانِ] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است.»
بدینگونه اولین سوگند دروغ توسط شیطان و در پی آن، خروج از بهشت و هبوط به زمین برای آدم و حوّا رقم خورد.
قَسم دروغ و عذاب جهنم
واژهی «غَمس» که بهمعنای فرو رفتن در آب و یا فرو رفتن در چیزی و غرق شدن در آن است،[۱۷]در برخی روایات بر کسی اطلاق شده که سوگند دروغ میخورد؛ زیرا چنین انسانی در دنیا خود را در دریای گناه فرو برده و در آخرت نیز غرق در آتش و عذاب الهی خواهد بود.
در اینباره از امام صادق علیهالسلام روایتی نقل شده که در آن ضمن تبیین انواع قَسم، به این نوع از سوگند اشاره شده است:
«الْأَيْمَانُ ثَلَاثٌ: يَمِينٌ لَيْسَ فِيهَا كَفَّارَةٌ، وَ يَمِينٌ فِيهَا كَفَّارَةٌ، وَ يَمِينٌ غَمُوسٌ تُوجِبُ النَّارَ؛ فَالْيَمِينُ الَّتِي لَيْسَ فِيهَا كَفَّارَةٌ، الرَّجُلُ يَحْلِفُ عَلى بَابِ بِرٍّ أَنْ لَايَفْعَلَهُ فَكَفَّارَتُهُ أَنْ يَفْعَلَهُ وَ الْيَمِينُ الَّتِي تَجِبُ فِيهَا الْكَفَّارَةُ، الرَّجُلُ يَحْلِفُ عَلى بَابِ مَعْصِيَةٍ أَنْ لَايَفْعَلَهُ فَيَفْعَلُهُ فَتَجِبُ عَلَيْهِ الْكَفَّارَةُ وَ الْيَمِينُ الْغَمُوسُ الَّتِي تُوجِبُ النَّارَ، الرَّجُلُ يَحْلِفُ عَلى حَقِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ عَلى حَبْسِ مَالِهِ»[۱۸]
«قَسمها بر سه قِسمند: سوگندی که در آن کفارهای نیست، سوگندی که در آن کفاره است و یمین غَموس که آتش را بر انسان واجب میسازد. اما سوگندی که در آن کفاره نیست، مردی قَسم بخورد که امر خیری را انجام دهد، پس کفارهاش انجام آن است. قَسمی که کفاره را واجب میسازد، وقتی است که مردی قَسم بخورد بر امر گناهی که مرتکب آن نشود، لکن انجام دهد؛ و یمین غَموس که موجب آتش دوزخ میشود این است که انسان برای نپرداختن مال مسلمانی قَسم دروغ بخورد.»
کسی که برای انجام خرید و فروش اجناس خویش از خوردن قَسم پرهیز نداشته و جلب رضایت مشتری را هر چند با نیرنگ و فریب بر رضایت الهی مقدم میدارد، باید در انتظار عذاب سخت و دردناک قیامت باشد؛ زیرا اگر سوگندش راست باشد، بیجا بوده و اگر دروغ باشد، از گناهان کبیرهای است که عواقب شرعی و اخروی سختی را بر جای میگذارد؛ تا حدی که رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله در اینزمینه نسبت به تجار امت خویش از واژه «ویل» که نشانهی عذاب سخت و خوارکننده است، استفاده میکنند.
«وَيْلٌ لِتُجَّارِ أُمَّتِي مِنْ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ وَيْلٌ لِصُنَّاعِ أُمَّتِي مِنَ الْيَوْمَ وَ غَداً»[۱۹]
«وای بر تجار امت من از سوگندِ «نه، به خدا» و «آری، به خدا»؛ و وای بر صنعتگران امّتم از امروز و فردا کردن.»
در کتاب قاموس قرآن در معنای این واژه آمده است:
«طبرسى فرموده: «ويل» لفظى است هر كه در مهلكه واقع شود آنرا بهكار برد و آن در اصل عذاب و هلاك است. راغب از اصمعى نقل كرده، ويل بهمعنى قبح است و گاهى در تحسّر و تأسف بهكار رود، ولى ويح در ترحم استعمال ميشود. جوهرى گويد: آن، كلمه عذاب است، گويند: ويله، ويلك، ويلی. نگارنده گويد: در هر حال كلمهای است، حكايت از بدبختى و عذاب دارد.»[۲۰]
[۱]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۷، ص۱۳۱
[۲]. بحار الانوار، ج۶۹، ص۲۵۸
[۳]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۷۵
[۴]. یوسف/۱۳
[۵]. یوسف/۱۷
[۶]. یوسف/۱۸
[۷]. «یمین صبر» سوگندی است که برای ترک دعوا و تزاع خورده میشود.
[۸]. کافی (دارالحدیث)، ج۱۴، ص۷۰۹
[۹]. بقره/۲۲۴
[۱۰]. کافی (دارالحدیث)، ج۱۴، ص۷۰۷
[۱۱]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۶، ص۶۰
[۱۲]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۱۸
[۱۳]. اعراف/۱۹
[۱۴]. اعراف/۲۰
[۱۵]. اعراف/۲۱
[۱۶]. اعراف/۲۲
[۱۷]. معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۹۴
[۱۸]. کافی (دارالحدیث)، ج۱۴، ص۷۱۹
[۱۹]. وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۲۰
[۲۰]. قاموس قرآن، ج۷، ص۲۵۷
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!