سفرنامه هند، بخش دوم
نمایندگان انجمنهای اسلامی شهرهای مختلف، در اظهارات خویش به طور عام چند مسأله را مورد توجه قرار دادند؛ از جمله وضع…
*************************************************************************
پدیدآورنده: سید حسن شاهچراغی
دستهبندی: سفرنامه
«پونا»، اتحادیهی انجمنهای اسلامی هند
پس از چهل ساعت توقف در حیدرآباد، صبح جمعه بود که عازم بمبئی شدیم. مقصد، شرکت در اجلاسیهی سالانهی انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در هند بود که امسال در پونا تشکیل میشد.
در بمبئی، به جز دیدار روحانی مسجد ایرانیان و ملاقاتی در منزل او، برنامهی دیگری نداشتیم. با اتومبیل کنسولگری، عازم شهر دو میلیونی پونا شدیم که یکی از مراکز مهم و پردانشجوی ما در هند است. کپرهای فراوان بمبئی که در مسیر بود، رقّتبار و غمناک، دهها هزار انسان گرسنه، کثیف و بیلباس را در خود جای داده بود. بچهها در میان گلولای درهم میلولیدند و شاید هم در مقایسه با آن صدها هزار که داخل همین بمبئی جایی به جز پیادهروهای خیابان ندارند، شادمان بودند.
با گذشتن از یک جادهی سرسبز و خرّم و کشتزارهای پربرکت و کوههای پر از درخت و سبزه، به پونا رسیدیم. به یاری یک ایرانی که خود اظهار میکرد افسر شهربانی بوده و به تقاضای خویش بازنشسته شده و به هند آمده است، مستقیماً به محل اجلاس رفتیم. جلسهی عمومی در [سالن] امامیه تشکیل شده بود. «شجونی» هم از لیبی و سوریه آمده بود و هنوز عرقش از سخنرانی همان شب نخشکیده بود که ما رسیدیم.
سالن امامیه تقریباً پر بود از دانشجویان مسلمان ایرانی؛ با ورود ما، به منظور خیرمقدم و خوشآمدگویی، دستهجمعی سرودی را خواندند. سرود پر بود از احساس مکتبی و انقلابی. از برنامهی آن شب، فقط به یکی رسیدیم؛ بحثی ایدئولوژیکی در زمینهی خداشناسی، که به وسیلهی دانشجویی از اعضای اتحادیه طرح شد و بعد از توضیحاتِ محفوف به مطالب فلسفی و علمی، با اعتمادبهنفس به سؤالات حاضران پاسخ میگفت.
با پایان یافتن اجلاس عمومی، همگی به محل انجمن اسلامی پونا رفتیم. انجمن، هم خوابگاه دهها مهمانی بود که از سراسر شهرهای گستردهی هند آمده بودند و هم محل تشکیل جلسات فرهنگی و تشکیلاتی اتحادیه. شام و نهار را در حیاط انجمن تهیه میکردند و با نظم و ترتیب مناسبی، همگی را پذیرایی مینمودند.
هنوز شام را حاضر نکرده بودند که رادیو ایران، خبر رقتبار شهادت «آیتالله مدنی» را داد. مظلومیت و تقوا و معنویت آیتالله مدنی، دلها را ملتهب کرد و غم بر همهی چهرهها ظاهر شد. نگاه پرحسرتشان پر بود از اعتراض و خشم. بیچاره و صرفاً برای تسکین دل، فریاد میزدند که: «آقایان! ما حاضریم دست از درس و دانشگاهمان برداریم و برای حفاظت بزرگان به ایران بیاییم. شما را به خدا این دلهای رمیده را دیگر بیش از این، زخمدار و رنجیده نکنید. چگونه ما میتوانیم به این زودیها مدنی بسازیم؟»
حال و هوای خاصی پیدا کرده بودند. از من خواستند که برایشان صحبت کنم. صحبت کردن در آن فضا مشکل بود. من با قرآن و نهجالبلاغه سخنم را آغاز کردم. راستی آنجا که دل، سخت هیجانزده میشود و عقل را یارای مهار نیست، سخنی از خدا و یا معصوم چه آرامشبخش است. بیش از یک ساعت، صحبت من تحلیل بود و تفسیر و بیان آیات و روایات؛ به آنها گفتم:
«برادران و خواهران! ملت ایران راه خود را یافته است، امام و رهبر خود را نیز شناخته است و اسلام را به عنوان تنها راه نجات، دین و طریق زندگی [پذیرفته است]. انسجام امروز مردم در صحنههای اجتماعی، ایثار در جنگ، مقاومت بینظیر در برابر توطئهها، پیروزیهای روزافزون، تحمل گرانی و کمبود و عشق و شوق نسبت به خادمان و مسؤولان مملکتی، همه حاکی از تجلی یک روح بزرگ و شکستناپذیر در این مردم است. مهم این است که روشنفکران، عالمان و متفکران داخل و خارج، از این کاروان پرتلاش عقب نمانند. شما بیدار باشید که کاروان اسلامیانِ امروزِ ایران، سریع و پرتحرک است. کمی غفلت و سهلانگاری انسان را عقب میاندازد. شما نگران داخل ایران مباشید که در ایران اسلامی جز حماسه، شور شهادت، ایثار جان و خون و انجام وظیفه و مقاومت، چیز دیگری یافت نمیشود. مردم ایران از شما بهعنوان ذخیرههای علمی و فنی جامعهی پیچیدهی فردا، انتظار دارند که شایستگیها را هرچه زودتر در خود جمع کنید و به ایران بیایید. انتظار دارند که در کنار تحصیل و کسب علوم، پیامرسانان لایق و برجستهای برای انقلاب باشید.»
سپس در زمینهی این شهادتها تأکید کردم که: «مدنی، سید بزرگوار، تبعیدی و زندانیِ دوران اختناق، استاد بلندپایهی علم و اخلاق حوزهها، امام بیدار و بیدارگر میلیونها قهرمان آذربایجانی، عزیز بود؛ بهشتیِ مظلوم، متفکر و «یک ملت»، عزیز بود؛ رجایی، باهنر و قدوسی هم عزیز بودند؛ اما اسلام از همهی این عزیزان عزیزتر است. ملت ایران، امروز شایستگی این را یافته است که با خون این عزیزان، به اسلام عزت و شکوهمندی بدهد. چهباک که در مسلخِ عشق، بهترین و عزیزترینها هدیه شوند.»
پس از اتمام سخنرانی مفصل ما، نوبت به استراحت و خواب رسید. دانشجویان بیآلایش، هر کدام پتویی برداشته و در سالن انجمن و اتاقها دراز کشیدند؛ ما هم با یک پتو بر حصیری سرد، خشک و درشت آرمیدیم. یادم آمد از شبهای بسیار که نمایندگان در سرسرای مجلس میخوابیدند و عبادارها عبایشان را به روی خویش میکشیدند و ما بیعباها بیروپوش میماندیم. شکوه و لذتی ویژه در خود احساس میکردم. کجا رفتند آن سوداگران پر تبختر و متکبری که بر این زمینها و موکتها و حصیرها، حاضر نبودند راه بروند و از غرور و نخوت سر بر آسمان میساییدند، تا ببینند مسؤولان و هواداران و سازماندهان جمهوری اسلامی، دهها نفرشان بر گلیمی خسبیدهاند و تنها، غم و رنج محرومان و گرسنگان خوابشان را آشفته میسازد و بر دلهای آگاه و هوشیارشان شائبهی غفلت و خودسری و خودفراموشی راه نمییابد. از خدا خواستم که بر این توفیقاتمان بیفزاید و ما را به خود وا نگذارد.
صبح که از خواب برخاستیم، با برادران سپاه و جهاد مواجه شدیم که به دعوت اتحادیه به پونا آمده بودند. از سپاه، هیئتی چهارپنج نفره آمده بود به سرپرستی آقای «جزایری»، عضو شورای سپاه و سخنگوی سپاه پاسداران که من او را تنها از تلویزیون میشناختم. هیئت دو نفرهی جهاد هم متشکل بود از «قاسمیّه» و «رجببیکی»، اعضای دفتر مرکزی جهاد سازندگی.
با مذاکراتی که انجام شد، از شورای مدیریت اتحادیه خواستیم تا جلسهای به منظور آشنایی بیشتر ما با عملکرد انجمنهای اسلامی هند تشکیل شود. گرچه نظم همیشگی برنامهها دچار اخلالی مختصر میشد، اما مورد قبول واقع شد. من اصرار داشتم که در این جلسه لااقل به اختصار، شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حوزهی هر انجمنی، به وسیلهی نمایندهی آن انجمن مطرح شود و ضمناً فعالیتهای دانشجویان انجمن اسلامی. دوستان هم موافقت کردند، زیرا ما در مدت کوتاه دهپانزده روزهی خویش، فرصت سفر به همهی مناطق پهناور را نداشتیم و دانشجویان به عنوان نیروهای صادق، هوشیار و جستوجوگر، بهتر از هر کس میتوانستند ما را در جریان مسائل دیار خویش قرار دهند.
جلسه آغاز شد. ابتدا آقای جزایری در تحلیلی مفصل و مفید، مسائل ایران را از نقطهنظرهای سیاسی و نظامی و گاهی امنیتی، در ارتباط با ضد انقلاب و گروهکها مورد بحث قرار داد. مطالب برای ما هم که یک هفته بود ایران را ترک کرده بودیم، از زبان سخنگوی سپاه جالب و شنیدنی بود. او در ضمن سخنانش گفت: «ما الان معتقدیم که مجاهدین در خط امریکا هستند. شواهد و مدارک فراوانی هم داریم و دیگر این سادهاندیشی است که بگوییم حتی ناخودآگاه به دام امپریالیسم امریکا افتادهاند.
بنیصدر و «رجوی» دست به یک ریسک زدهاند. انسان وقتی ریسک را انتخاب میکند که بریده باشد. امریکا هم دوست داشت که در داخل انقلاب، یک حرکتی با پایگاه بنیصدری و رجویستی به وجود بیاید. گروهها امروز جبههای کار میکنند؛ همه در جبههی ضد ارتجاع جمع شدهاند و رهبری آن را رجوی و مجاهدین به عهده دارند. آنها از فرصتهای بسیاری سوءاستفاده کردند. آن روز که ما در کردستان میجنگیدیم، آنها کروکی خانهی ما را میکشیدند. حال که آنان به تروریسم پناه بردهاند، ما چارهای نداریم جز اینکه قوی و قدرتمند برخورد نماییم.»
[مهدی] رجببیکی از طرف جهاد شروع به صحبت کرد. رجببیکی را من تا آن روز از نزدیک ندیده بودم و نمیشناختم؛ اما او اول صبح، خود را دامغانی معرفی کرد و اظهار کرد که مکرر شما را در دامغان، در محافل رسمی و غیر رسمی دیدهام و خوب میشناسم. باهوش و زبل بود؛ نسبت به مسائلی که مطرح کرد، فوقالعاده مسلط سخن میگفت. با اطمینان، توجه دانشجویان را به اهمیت برنامهریزی و تهیهی کادرهای سالم و قوی جلب کرده، اظهار میکرد: «قطعنظر از کوتاهمدت، ما باید در درازمدت دو کار را انجام دهیم؛ یک برنامهریزی و دوم کادرسازی. انقلاب باید از اتکا به چهرهها بیرون آید. شما دانشجویان میتوانید بنشینید و فکر کنید و برنامه بریزید؛ کادرها را با تزکیه و مکتب و منطبق بر نیازهای ایران پرورش دهید. ما بزرگترین ضربه را از نیروهای تحصیلکرده در خارج خوردهایم؛ آنها تغذیهشدهی مکتب نبودند و شما با حفظ معیارهای اسلامی و شرایط جامعهی کنونی ایران ساخته شوید. شما از هماکنون تحقیق و مطالعه را در زمینهی صنایع کوچک و بزرگ کشاورزی آغاز کنید. اطلاعات شما بهترین راهگشای ما خواهد بود.» سپس به تصمیم جهاد سازندگی، مبنی بر تشکیل شوراهای جهاد در سراسر دنیا با کمک دانشجویان اشاره کرد و آنان را به همکاری دعوت کرد.
من به عنوان یک همشهری او، وقتی صحبت میکرد احساس سرفرازی میکردم؛ آشنا به مکتب بود، پیچیدگی سیاسی داشت و از فرهنگ اسلامی در سخنان متین و جذاب خویش، هنرمندانه بهره میگرفت. در دل میگفتم بهجاست با کمک استاندار از او بخواهیم فرماندار دامغان بشود؛ گرچه لیاقتهای بیشتری دارد. دیگر او را ندیدم تا پس از سفر، از رادیو خبر شهادت او را به وسیلهی منافقین شنیدم.
منافقین حق دارند که اشغالگران سفارت امریکا و پیکارگران جهاد سازندگی و فرزندان صادق و بیریا و لایق ملت ایران را به رگبار گلوله ببندند؛ ماهیت نفاق، اقتضایی به جز این ندارد!
خدایا! مهدی را که آرزومند پیوستن به خیل شهیدان بود، با پیامبران و مُصلِحان و خاصّان محشور فرما و بشکن دستهایی را که اینچنین ناجوانمردانه و دزدانه، قلب تپندهی شریفترین و پاکترین فرزندان این ملت را میدرند.
(گزارش دانشجویان از انجمن اسلامی شهرهای مختلف)
اجلاس سالانهی انجمنهای اسلامی دانشجویان در هند، با شرکت نمایندگان سپاه پاسداران و جهاد سازندگی، که به دعوت اتحادیهي انجمنهای اسلامی دانشجویان به هند آمده بودند تشکیل شد. در این اجلاس، بعد از سخنرانی نمایندگان سپاه پاسداران و جهاد، نوبت به نمایندگان انجمنهای اسلامی شهرهای مختلف رسید که گزارشهای خود از نوع فعالیت انجمن، موقعیت محلی و سایر مسائل مربوط به حوزهی فعالیتشان را ارائه دهند.
با اتمام سخنان نمایندگان سپاه و جهاد، دانشجویان شروع به دادن گزارش کردند. در این گزارشها، سعی فراوان در اجمالگویی و اختصار شده بود؛ زیرا هم ما و هم نمایندگان سپاه، وقت زیادی برای ماندن در پونا نداشتیم. نمایندگان انجمنهای اسلامی شهرهای مختلف، در اظهارات خویش به طور عام چند مسأله را مورد توجه قرار دادند؛ از جمله وضع مسلمانان و گروههای اسلامی فعال، جغرافیای سیاسی منطقه و شهر مورد نظر، موقعیت انقلاب اسلامی ایران و فعالیتهای انجمنهای اسلامی دانشجویان. ما نیز در این نوشتار، بنا را بر اختصار میگذاریم و سعی میکنیم آنچه را که در شناخت هند و انقلاب اسلامی مفید و مؤثر باشد بیاوریم. اگر نقص و ضعفی در گزارش انجمنهای اسلامی دیده شد، این به خاطر وقت کم و سرعت در گزارشدادن بوده است.
انجمن اسلامی «بوپال»
بوپال شهری در مرکز استان «مادیا پرادش» است که یک میلیون جمعیت دارد. در این نقطه، نیمی از سکنهی آن مسلمان هستند و انجمن با چهار نفر کار خود را آغاز کرده است، ولی امروز جمع زیادی از دانشجویان ایرانی در بوپال به سر میبرند. گروههای فعال مسلمان بوپال، «جمعیت علما» و «جمعیت اسلامی» است که جمعیت اسلامی، از انقلاب اسلامی ایران حمایت میکند. دانشجویان حرکت اسلامی، معمولاً به صورت فعال در جریانات شرکت دارند و با دانشجویان انجمن نیز همکاری میکنند.
پنج یا شش نفر از دانشجویان، به عنوان هواداران مجاهدین فعالیت دارند که با فرار بنیصدر، شمشیر را از رو بسته، علیه انقلاب و جمهوری اسلامی تلاش میکنند. با هوشیاری برادران و خواهران انجمن اسلامی که حرکات مذبوحانهی این معدود افراد را زیر نظر دارند، هر نوع حرکت ضد انقلابی راکد مانده است.
در این شهر، یک حوزهی علمیهی عربی وجود دارد که خوب کار میکند و مناسب است که روحانیون و علمای مذهبی ما نیز به اینجا سفر کنند. اخیراً با تماس با یک نشریهی هندی، دو صفحه از آن را در اختیار گرفتهایم و مواضع خود را در آنجا مینویسیم. روزنامههایی نیز در این شهر هستند که در ارتباط با روزنامههای وابستهی هندی، تلاشهای منافقانهای علیه انقلاب دارند. اخیراً روزنامهای به نام «آفتاب» که بیشتر، ناشر افکار دولت هند است و به زبان اردو چاپ میشود، دست به نوشتن یک دروغ تاریخی و مضحک زد مبنی بر اینکه امام، هندی است و از ایالت «پنجاب» به «شوروی» رفته و سپس به «بحرین» و ایران سفر کرده است. این باعث تحریک احساسات مسلمانان منصف شد و دانشجویان نیز، حساسیت فوقالعادهای در این رابطه از خود نشان دادند.
مشکل دانشجویان انجمن اسلامی، کمبود وسایل تبلیغاتی مثل فیلم و پروژکتور است. بهجاست با توجه به تعداد زیاد مسلمانان، تبلیغات بیشتری در این شهر و اطراف آن داشته باشیم.
انجمن اسلامی دانشجویان «ایندور»
شهر ایندور در صد و شصت مایلی بوپال قرار داشته و دو میلیون جمعیت دارد. جوّ حاکم بر شهر، دست «RSS» است. RSS به گروهی فاشیست و متعصب اطلاق میشود که معتقدند هند، خاص هندوها است و مسلمانان باید از هند بیرون رانده شوند. این گروه به طور مکرر، دست به تحریکاتی علیه مسلمین میزند و گاه این تحریکات، باعث کشتارهای دستهجمعی مسلمانان شده است. کشتار «جمشیدپور» که صفحهی خونرنگی از تاریخ مظلومیت مسلمین است، به وسیلهی همین گروه صورت گرفت و خون تعداد زیادی از مسلمانان (هشتصد مسلمان) بر زمین ریخته شد.
مسلمانان بیش از صد هزار نفرند و جمع فراوانی از آنان، هوادار انقلاباند. انجمن اسلامی ما فعالیت خود را محصور به ایندور نکرده و به شهرهای اطراف نیز گسترش داده است. تظاهرات روز قدس، جمعی در حدود ده هزار نفر را به خیابانها کشانید. شعارهای آن راهپیمایی مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل و درود بر امام بود. راهپیمایی که بیشتر با فعالیتِ فقط پنج دانشجوی عضو انجمن صورت گرفت، با شکوه تمام از «مسجد جامع» آغاز شد و به فرمانداری ختم گردید. قطعنامه به وسیلهي قاضی شرع مسلمانان قرائت گردید و به فرماندار تقدیم شد.
مسلمانان پرشور ایندور، وقتی خبر کشتار مسلمین در مرادآباد را شنیدند، به شکلی حماسی به خیابانها ریختند و حتی با پلیس درگیر شدند. مسجد شیعیان که قاطبهی آن هوادار انقلاباند، فاقد یک روحانی است. جالب است که بدانید روحانی قبلی را به جرم مخالفت با امام خمینی از مسجد بیرون کردهاند.
ما با جمعیت کمی که داریم، در تابستان این سال نمایشگاهی در سه محل مهم و مرکزی ترتیب دادیم. استقبال شایانی از این نمایشگاهها شد و شش روز مداوم، مردم از ساعت ده صبح تا دوازده شب، مشتاقانه به دیدار از آن میپرداختند. کمبود مالی برای تبلیغات باعث شد که حتی نتوانیم عکس به مقدار کافی، در اختیار روزنامههای خواستار آن بگذاریم تا بدین وسیله، صدای انقلاب را به گوش مشتاقان ایندور و اطراف برسانیم.
مثل هر جا، ما نیز درگیر عناصر فاسد و ضد انقلاب هستیم. اخیراً ژاندارمی که مدعی است شیرازی میباشد، به شهر ایندور آمده و طبق ظواهر امر، با زد و بند توانسته از وزارت خارجه و سفارت هم کمک بگیرد. این فرد اعلامیهای را به روزنامهها داده و در آن، مطلب زنندهای را مطرح کرده است به این مضمون: «من یک دانشجوی ایرانی هستم و میخواهم ازدواج بکنم؛ با هر کسی که باشد و هر دینی که دارا باشد.» حرکات زشت و سبکی دارد و گویا بنایش بر تضعیف جمهوری اسلامی است.
انجمن اسلامی دانشجویان «علیگر»
علیگر از شهرهای مهم و تاریخی مسلماننشین هند است و دانشگاه اسلامیاش شهرت جهانی دارد. دانشگاه اسلامی علیگر هجده هزار دانشجو دارد و امروز بر سر نام آن، بین مسلمانان و غیر مسلمانان مشاجراتی وجود دارد. گویا بنای حاکمیت بر این است که به هر شکل اسلامزدایی شود و مسلمانان قدرت سیاسی و معنوی پیدا نکنند.
جمعیت اسلامی دانشجویان حرکت اسلامی، گروهی فعال و پرتحرکاند و انقلاب اسلامی را سخت مورد عنایت قرار میدهند. دانشجویان سعیشان بر این است که هستههای متدیّن و مؤمنی از هندیان به وجود آید و در این راه، تلاشهایی نیز شده است. با دانشجویان جمعیت اسلامی که اعضای فراوانی در هند دارند، رابطهی نزدیک داریم و آنها نیز در نشریات خویش، از انقلاب اسلامی به خوبی یاد میکنند.
دانشجویان انجمن اسلامی، فعالانه جلوی حرکت فریبخوردگان گروهکها را گرفتهاند و گرچه آنها از طرف مقامات مارکسیست دانشگاه و پلیس آن حمایت میشوند، اما شورای اسلامی برادران و خواهران فرصت هرگونه عملی را از آنان گرفته است.
دانشجویان تایلندی هم که رنج دیکتاتوری وابسته به امریکا را تحمل کردهاند، با احساس ویژهای به ما نزدیک شدهاند و به طور سازمانیافته با هم کار میکنیم.
انجمنهای اسلامی دانشجویان بمبئی
مسلمانان بمبئی بیش از یک میلیون میباشند و شیعیان آن، جمعی در حدود دویست هزار نفر را تشکیل میدهند. مسلمانان وهابی و ششامامی هم در اینجا وجود دارند. شیعیان از سه گروه ایرانیان، هندیها و خوجهها تشکیل میشوند. خوجهها مسلمانان هندیالأصلی هستند که از مذهب هندو به اسلام گراییدهاند و ششامامیشدهاند و سپس اثنیعشری.
گروههای سازمانیافتهی اسلامی، مثل همهی شهرهای هند در اینجا کار میکنند و بسیاری از آنها دوست دارند که به کنسولگری ایران نزدیک شوند.
شهر بمبئی پر است از روزنامهها و مطبوعات به زبانهای انگلیسی، اردو و هندی و تعداد زیادی از آنها با زد و بند و سازش با این و آن، علیه انقلاب قلم میزنند. نمایندهی انجمن بمبئی، گلهي فراوانی از کنسولگری داشت و آن را متهم میکرد که قادر به حل مسائل داخلی خود نبوده، تا برسد به مسائل مسلمانان و ایرانیان!
در بمبئی موقوفات فراوانی است و زیر نظر «شیخ حسن کرمانی»، نمایندهي مجلس شورای اسلامی میباشد. ما میتوانیم با کوشش بسیار و تألیف قلوب، بسیاری از شخصیتها را که زمینهی علاقهمندی به ایران و انقلاب اسلامی دارند، به مبلّغان پر جوشوخروش انقلاب تبدیل نماییم.
دانشجویان ایرانی مقیم بمبئی، بیشتر در رشتههای فوقلیسانس و دکترا تحصیل میکنند و جمع زیادی نیستند. اهمیت بمبئی، به خاطر مرکزیت آن برای اتحادیهی سراسری انجمنهای اسلامی دانشجویان میباشد.
انجمن اسلامی دانشجویان «کشمیر»
استان کشمیر، شمالیترین استان هند است؛ منطقهی مهم استراتژیکی و حساسی که همیشه مطمح نظر ابرقدرتها بوده است. کشمیریان در ابتدا مسلمان نبودهاند و امروز، آنچنان پایبند به اسلام و اسلامیتاند که «ایران صغیر»ش میخوانند.
اسلام کشمیر، از ایران است و از طریق شیعهی بزرگواری به نام «سید علی همدانی» در آنجا رواج یافته است. صنایع قالیبافی و هنرهای دستی و کشاورزی (درخت چنار) معروف کشمیر نیز، ارمغان ایران است. تا صد سال پیش، تنها زبانی که بدان تکلم میکردهاند فارسی بوده است و جالبتوجه این است که هماکنون «چیف مینستر»، نخست وزیر ایالتی آن، به فارسی مینویسد.
نود درصد از شیعیان کشمیر، مقلدین استوار و محکم امام هستند و طلاب فراوانی از معاودین عراقی و یا تحصیلکردههای قم، در میان مردم وجود دارند. جمعی حدود چهارصد نفر از همین طلاب هندی که از عراق اخراج شدهاند، اینک در شهری به نام «کارگیل» جمع شدهاند و برای تحصیل، احتیاج به یاری و کمک دارند.
وقتی هیأت دانشجویی ما به کارگیل میرفت، مردم مسلمان و پاکباخته دستهدسته به استقبال ما میآمدند و گل نثارمان میکردند و «الله اکبر، خمینی رهبر» سر میدادند. پیرمردی سی و پنج کیلومتر راه را با سختی آمده بود تا ما را ملاقات نماید.
در حالی که وضع اقتصادی اکثریت مسلمانان کشمیر، وضعی بدتر از فقرای بلوچستان و سیستان ماست، بیش از یک میلیون روپیه به جنگزدگان کمک کردهاند. تأسفبار است که رادیو تلویزیون ایران حتی خبر این کمک و ایثار را اعلام نکرد. ما نمیدانیم چرا برای استخدام پزشک و کارشناس، از پزشکان مسلمان و متعهد کشمیر که ایران را وطن اصلی خود میدانند، بهره گرفته نمیشود؟ فقر چنان بیداد میکند که حتی همهی شیعیان کشمیر یک حمام ندارند؛ با این حال، پیرزنی که تنها یک بز داشته، آن را میفروشد و برای کمک به جنگزدگان ایران میفرستد.
سال گذشته بود که «جمعیت طلبه» که یک جمعیت انقلابی دانشجویی است، رسماً اعلام کرد که ما در اینجا انقلابی به سبک انقلاب اسلامی ایران را خواستاریم.
عراق به لحاظ زمینههای فرهنگی کشمیر، فعالیت وسیعی را آغاز کرده است و خود را به شیخ عبدالله، نخستوزیر محلی نزدیک میکند. شیخ عبدالله در سال گذشته به عراق رفته و سخنانی علیه ایران، از ایشان نقل شده است. وزیر اوقاف عراق نیز با پول بسیار به کشمیر آمده و بنا را بر خریدن چهرههای مسلمان و مشهور میگذارد، ولی توفیق چندانی به دست نمیآورد.
توطئهي حسابشده و جدیدی این روزها آثارش در کشمیر دیده میشود که باید با دقت و ظرافت با آن مقابله شود؛ تقویمی منتشر شده با عکسهایی از امام خمینی و آیةالله خویی، که زیر عکس امام نوشته است آیةالله خمینی و زیر عکس آقای خویی نوشته است آیةاللهالعظمی خویی؛ همچنین جزوات و رسالههایی منتشر شده است که معلوم نیست با چه قصد و نظری دست به این اعمال زده میشود.
افراد انجمن اسلامی بسیار کماند و اصولاً دانشجوی زیادی در کشمیر نیست، ولی بهجاست هیأتها و افراد مختلف به کشمیر بیایند و حسابشده و با برنامه، کار تبلیغاتی انجام دهند. در شرایطی که نمایندهی «صدامحسین»، نام کالجی را با پول به «صدامکالج» تبدیل میکند، سزاوار است ما از وجود روحانیون و جوانان محصل علوم دینیِ آنجا، استفادهی کامل بنماییم.
روحانیون حتی بودجهی کافی برای گذراندن زندگی فقیرانه و ابتدایی خویش ندارند و هشت ماه است که طلاب مدرسه شهریهي خود را نگرفتهاند؛ در حالی که بالاترین حقوق دویست تومان است.)
انجمن اسلامی دانشجویان «چندیگر»
«چنديگر» مركز دو استان پنجاب و «هاريانا» است و جمعيتي حدود يك ميليون و سيصد هزار دارد. مسلمانان به ده هزار نفر نمیرسند و مکتب شایع در میان بومیان، سیکیسم است. ما ایرانیها، چون سیکها را ـ همان عمامهداران هیکلمند و درشت و بلندقد ـ فراوان دیدهایم، خیال میکردیم اکثر هندیها همینها هستند، ولی بعد معلوم شد که سیکها جمعیت بسیار محدودی در برابر صدها میلیون هندیاند؛ گرچه در جامعهی طبقاتی هند، جای بلند و بالایی دارند و برخلاف اکثریت، زندگی اشرافی و ثروتمندانهشان معروف خاص و عام است.
دانشگاه چندیگر شهرت فراوانی دارد و حداقل چهار هزار دانشجوی خارجی در این مرکز به تحصیل اشتغال دارند. اگر کمی امکان تبلیغاتی به ما داده شود، میتوانیم با نیروی محدود انسانی خویش، کاری بزرگ و سازنده در جهت شناسایی انقلاب انجام دهیم؛ چه آنکه دانشگاه هست و دانشجو و ذهن روشن و بیدار برای پذیرش حق.
چندی قبل، در روزنامهای علیه ایران و رهبری انقلاب مطالب نادرستی آمده بود. دانشجویان به دفاع پرداختند و از صاحبان روزنامه دعوت به بحث آزاد کردند. جلسهی بحث آزاد در محل دانشگاه تشکیل گردید و با استقبال پرشکوه استادان، دانشجویان و سایر مردم روبهرو شد. وقتی از نمایندهی عراق هم دعوت به عمل آمد تا در این بحث شرکت نماید، به بهانهی عدم تأمین و ترس از جان، خودداری نمود.
برادران دانشجو با اعتماد به نفس و قدرت در بحث شرکت کردند. افشاگریها و توضیحات، تأثیر بسیار ارزندهای داشت؛ به نحوی که به طور مکرر مورد تشویق مردم قرار گرفتند و خواستار تکرار و تجدید این جلسات بودند.
روزنامهی دیگری به نام «تریبون»، نامهای از یک سیک پنجابی با عکس او را به چاپ میرساند که مدعی است من برادر امام خمینی هستم و مطالب مضحک و دروغی دیگر، که قبلا نیز به وسیلهی سازمان سیا به طور مکرر مطرح شده بود و رسوایی آن هم عالمگیر گردیده بود. دانشجویان، این پیامرسانان بیمزد و منّت و صادق، با افشاگری و اعلامیه و تظاهرات، تهاجمی جدی و قاطع را علیه آنان میآغازند و با کمک سفارت جمهوری اسلامی، جلوی این توطئه را سد مینمایند. در چندیگر، گروههای ضد انقلاب کاری از پیش نبردهاند و چنانکه انتظار میرفت، در محیط هند و استضعاف و فقر و تبعیض و مردمی شیفتهی نجات و قسط و عدالت، حنایشان تاکنون رنگی نداشته است.
انجمن «پونا»
پونا با دو میلیون جمعیت و صد و سی هزار مسلمان و صد و سی مسجد، یکی از مراکز فعال دانشجویان اسلامی و انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی است. دانشجویان مسلمان، چه قبل از انقلاب و چه بعد، پیوسته در حراست از انقلاب کوشیدهاند و جهت عدم انحراف از مسیر صحیح ایدئولوژیکی، با روحانیان در تماس بودهاند. گروهی از این برادران، پس از انقلاب صرفاً برای ادای دِین خویش به نهضت اسلامی، به ایران آمدند و در سپاه، اشتغال به خدمت پیدا کردند.
بچههای پونا با اشغال کنسولگری بمبئی، اولین اقدام را برای اشغال نمایندگیهای خارجی انجام دادند. جزوات «نور» و «نهضت زنان مسلمان» که در سراسر کشور پخش میشود، نتیجهی زحمات و کوششهای این برادران و خواهران است و کار ایدئولوژیکی بسیار خوبی روی اعضا و وابستگان انجمن صورت گرفته است.
انجمن اسلامی دانشجویان همواره دست به تهیه و چاپ روزنامه، گاهنامه و مجله به زبانهای محلی زده و در نماز جمعه و اجتماعات اسلامی پخش نموده است. روزنامه «الشهید» در چهار صفحه برای محلیها چاپ میشود که تأثیر زیادی داشته است و هر روزه اخبار رادیو ایران در بولتنی چاپشده، در قطارها و ایستگاهها و اماکن عمومی منتشر میگردد.
انجمن با تماس با یک روزنامهی معروف و کثیرالانتشار توانسته است هر روزه با مقالهای، این نشریه را تغذیه نماید و در مقابله با گروهکها از روش بحث آزاد استفاده شده است. قدرت کلام و تأثیر بیان برادران چنان بوده است که مخالفین بعد از شرکت در دو جلسه بحث، به هیچ وجه حاضر به تجدید آن نشدهاند.
یکی از برادران انجمن هماکنون دوازده روز است که صرفاً بهخاطر جلوگیری از حرکات منافقان و مقابله با ضد انقلاب، به شکل غیرقانونی در زندان به سر میبرد؛ زندانی که نه غذا دارد و نه بهداشت و نه توجیه قضایی، جز همکاری پلیس و منافقان در پونا!
انجمن «داروار»
انجمن اسلامی با تعداد سیچهل نفر دانشجو، در شهر دانشگاهی داروار که بیش از دویست هزار نفر جمعیت ندارد و فقط به دانشگاهش معروف است، فعالیت میکند. مسلمانان که بیش از یکسوم جمعیت شهر را دارا هستند، مثل بسیاری از مسلمانان دیگر شبهقاره، رشد و آگاهی لازم اسلامی را ندارند و بیشتر به اعمال خشک مذهبی پایبند میباشند. «جماعت اسلامی» تشکیلات قوی ندارد، ولی دانشجویان این جماعت، امام را به عنوان رهبر پذیرفتهاند و رابطهی کاری و تبلیغی با ما دارند.
«بهاییان» که با بهرهگیری از فقر کشندهی هند و صرف پولها و امکانات بسیار و برنامهریزی طویلالمده و جذب بهاییان دنیا، به خصوص ایران بعد از انقلاب، توانستهاند در حدّ نه چندان مُعتنیبهای خود را مطرح کنند، داروار را یکی از مراکز تلاش خود قرار دادهاند. شاید هیچجای دنیا زمینهای مناسب برای جذب این گروه منحرف و حزب پوشالی نباشد، اما هند به لحاظ شرایط ویژهی خود و زمینههای خاصی که گذشت، میتواند بالقوه برای آنان امیدوارکننده باشد؛ زیرا کافیست که شما با یک پیراهن و شلوار و یا چند وعده غذا، خانوادهی گرسنه و مستمندی را جذب دین و مذهب خود بنمایی؛ «من لا معاش له لا معاد له»؛ تا چه رسد به بهاییانی که میلیونها پولشان صرف یک روستا یا شهر میشود؛ مدرسه میسازند، غذا میدهند، پرورشگاه و ورزشگاه ایجاد میکنند و عمری را صرف یک کار برنامهریزیشده و هدفدار مینمایند.
در داروار، گروهی ایرانیِ الواط وجود دارند که ننگ ایرانیان شریف شدهاند و هواداران معدود منافقین هم، به وسیلهي کمونیستهای پیکار و اقلیت، اسکورت میشوند تا رنجی نبینند و به خواست ارباب امریکایی و وابسته به غرب خود، خدمت به خلق نمایند!
بهجاست وزارت علوم و آموزش عالی، برای اعزام دانشجو به هند، دانشگاههای پیشرفته و مشهور این شهر دانشگاهی را مورد نظر قرار دهد و از امکانات علمی و فنی این دانشگاهها بهرهبرداری بیشتری شود.
انجمن «بلگام»
بلگام در جنوب شرقی هند واقع است و چهارصد هزار نفر جمعیت دارد که پنجاه هزار نفر آن مسلماناند. انجمن در شهر نظامی بلگام با جماعت اسلامی و «جمعیت مبلّغین» همکاری میکند. این دو گروه همیشه نسبت به امام و انقلاب، نظر مساعد داشتهاند.
بزرگترین گروه مزاحم انجمن اسلامی در فعالیتهای اجتماعی، بهاییان میباشند که به صورت سازمانیافته و تشکیلاتی عمل میکنند. ما با تماس مداوم و شرکت در مساجد و محافل مردمی و تشویق مردم به شعائر دینی، توانستهایم عملیات و حرکات بهاییان را خنثی کنیم؛ بهطوریکه مردم اخیراً شعار مرگ بر بهائیزم را یکی از شعارهای خود کردهاند.
در سطح روزنامههای محلی، توفیق دستیافتن و نفوذ داشتهایم و توانستهایم به شکل مطلوبی سخن انقلاب را منتشر نماییم؛ ولی هشدار میدهیم که وجود دانشجویان مسلمان در این شهر لازم و ضروری است، در حالی که تعداد دانشجویان با رفتن به ایران و عدم جایگزینی، روز به روز رو به کاهش است.
انجمن «رانچی»
ایالت «بیهار» به ترور و خونریزی چنان شهرت دارد که «تگزاسِ» هِندَش میخوانند. این ایالت مدت زیادی نیست که تمدن یافته و با ظهور تمدن جدید و صنعت پیشرفتهی ذوب آهن که شهرت جهانی دارد، جنون جنگ و قتل و غارت با امکانات و وسایل مدرنتر، آن را ملتهب ساخته است. روزی نیست که یک قتل در آن اتفاق نیفتد.
حاکمیت با گروه فاشیست و خودخواه RSS است و هر روز به بهانهای واهی، جنگی سخت بین مسلمین و افراد متعصب این فرقه واقع میشود. خونینترینِ این درگیریها، جنگ معروف جمشیدپور است که منجر به شهادت سه هزار مسلمان میشود. بارها کلیهی تابلوها و آثار مسلمین که به اردو و فارسی و عربی بوده، به آتش کشیده شده است و تنها در یک روز، چهل و هشت روستای مسلماننشین قتلعام میشوند. حکومت «جاناتا پارتی» برای کنترل این جوّ شقاق و وحشت، خوردن مشروبات الکلی را در این ایالت ممنوع میسازد، گرچه توفیق چندانی پیدا نمیکند.
انجمن فعالیتش را با عناصر محدود آغاز میکند و بهحق، تلاش در این جوّ خطرناک و فاصلهی فراوان رانچی، مرکز انجمن و مرکز ایالت بیهار، با دهلی و بمبئی و سایر مراکز دانشجویی، کار سادهای نیست؛ بهویژه که بهاییان و عناصر ضد انقلاب، با استفاده از این فضای تار و غبارآلود فرصت عمل خوبی دارند و از مزاحمت دریغ نمیکنند.
در عین حال، برادران و خواهران انجمن سعی خود را دارند و با انجمنها و گروههای اسلامی رابطه برقرار کردهاند. «جمعیت طب» و جماعت اسلامی با ما احساس نزدیکی مینمایند و ما نیز برای پخش اعلامیه و مجلات، از مساجد استفاده میکنیم. خوشبختانه توانستهایم با یاری چند شیعهمذهب مسلمان که در دادگستری و مراکز دیگر صاحب نفوذ هستند، زمینهی کار بیشتری ایجاد نماییم و لااقل جلوی بسیاری از توطئهها و کوششهای ضد انقلابی را سدّ کنیم.
انجمن «بنگلور»
قبلاً در بخش اول این گزارش، از سفر به بنگلور، مرکز استان کارناتاکا، سخن به میان آمد و به طور اجمال، یادی از انجمن فعال و جدی و صادق آن شد. گفتیم که این انجمن، محور بسیاری از فعالیتهای سراسر هند بوده است و سردمداران آن، چهرههای ارزندهای چون شهید جواد سرافراز و علی توسلی و هاشمی از شهیدان بودهاند و برادرانی دیگر، که اکنون هر کدام مسئولیتی را پذیرایند و به خدمت اشتغال دارند؛ چون برادرِ همراه، منوچهر متکی نمایندهی مجلس، مهدی آخوندزاده کاردار ایران در هند و محسن نبوی مدیر تولید رادیو.
نمایندهي انجمن در گزارش خود گفت: [نشریهی] کوثر ابتدا از ما بود که هماکنون ارگان اتحادیهی سراسری است و اینک مجلهای را به نام توسل، متّخَذ از نام پاک و جاوید شهید توسلی، منتشر میسازیم به سه زبان انگلیسی، اردو و فارسی. گروه جهاد ما روی صنایع کوچک و کشاورزی هند تحقیقی انجام داده که به همراه یک فیلم به ایران فرستاده شده است و برای بالا رفتن معلومات فنی افراد، کلاسهای برق و امثال آن ترتیب داده است.
گروه «ترویج اسلام» که پس از ملاقات با امام تشکیل شد، در سه بخش شناسایی ضد انقلاب، صدور انقلاب و تبلیغات کار میکند. تاکنون کلیهی تلاشهای عراقیها و عناصر مزدور ایرانی و بهاییان بیثمر مانده است و این، نتیجهی پیگیری مستمر و هوشیاری مداوم انجمن اسلامی دانشجویان است.
انجمن «دهلی»
انجمن اسلامی دانشجویان در دهلی، از ابتدای انقلاب پیوسته درگیر مسائل و مشکلات سفارت ایران، دفتر صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خانهی فرهنگ ایران بوده است. متأسفانه بعد از انقلاب، چون بدنهی پوسیدهی اداری دستنخورده باقی مانده بود، انجمن آن تحرک و شور انقلابی لازم را که انتظار داشت از این مراکز نمیدید و با آمدن شخصی به نام «تفضّلی» به عنوان سفیر، که گویا از کارمندان شرکت نفت بوده است، با دشواریهای جدیدی نیز روبرو شد.
انجمن در دهلی، مرکزی است برای تجمع و هماهنگی فعالیتها در شمال هند و زمینهساز تظاهرات و راهپیمایی در ایام مناسب. انجمن امیدوار است که از این به بعد بتواند در کنار سفارت و نهادهای دیگر و به یاری مسلمانان دهلی و علاقه و عشقی که در آنان نسبت به انقلاب وجود دارد، فعالیت بیشتری از خود نشان بدهد.
ناگفته نماند که بعضی از انجمنها فرصت نکردند تا گزارش کار بدهند و بنا شد بعد از جلسه، آن را بنویسند و در اختیار ما بگذارند، ولی امکانپذیر نگردید.
پس از نماز جماعت، نهار را در جمع دانشجویان و برادران سپاه و جهاد صرف کردیم و بلافاصله راهی بمبئی شدیم. شجونی هم با ما آمد. سخت شیفتهی صفا و زیبایی سرزمینهای بین راه شده بود و یک لحظه دست از مطایبه و مزاح و تعریف برنمیداشت؛ میگفت: «ای کاش دولت ترتیبی میداد تا در این بهشت زیبا، مردم تمیزتر و با سلیقهتر عمل کنند و ای کاش کنترلی باشد که همه با حفظ بهداشت و نظم و انضباط، از این همه نعمت بالسّویه بهره ببرند. حیف که اینجا مملکت تُفکارها شده است؛ هر کس هرجا که بخواهد آب دهان میاندازد، استحمام میکند، میخوابد، زباله میریزد و… .»
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!