پیش نویس سخنرانی مسجد تاری خانه

ضرورت جنگ و مبارزه (پیش‌نویس)

مبارزه با مال و جان و زبان در راه خدا. این مبارزه اگر در راه هوای نفس باشد یا برای تظاهر و یا به خاطر استحصال سود و کسب موقعیت، فی سبیل‌الله نیست. وقتی فی سبیل‎‌الله نبود، ممکن است آثار دنیایی داشته باشد، اما ارزش خدایی ندارد….

************************************************************************

استعداد سرشار، تسلط بر موضوع، قدرت تحلیل، به‌کارگیری واژگان مناسب، صوت رسا، لحن دلنشین و از همه مهم‌تر، برآمدن سخن از ژرفای روح و جان شخصیت وارسته‌ای که عمر خویش را در راه نشر معارف اسلام و خدمت به انقلاب اسلامی سپری نمود، سخنرانی‌های شهید سید حسن شاهچراغی نماینده مردم دامغان در مجلس شورای اسلامی و سرپرست مؤسسه کیهان را برخوردار از امتیازاتی کرده که با وجود گذشت سال‌ها، دارای ‌تازگی و طراوت باشد.

آن‌چه در ادامه می‌آید، پیش‌نویس سخنرانی‌های این شهید بزرگوار در شب‌های قدر سال ۱۳۶۳ هجری شمسی است که با موضوع «ضرورت جنگ و مبارزه» در اجتماع مردم متدین دامغان در مسجد کهن تاری‌خانه ایراد شده و برای اولین بار در اختیار علاقه‌مندان معارف دین و انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد.

شایان ذکر است، سعی و تلاش مؤسسه بیت‌الهدی بر آن بوده تا در متن تنظیم شده، کمترین تغییر صورت پذیرد.


پدیدآورنده: سید حسن شاهچراغی
دسته‌بندی: دست‌نوشته

بسم الله الرحمن الرحیم

[مسجد تاری‌خانه]

۱. حضور مردم در کهن‌ترین مسجد کشور ما نشانه‌ رشد و احیاء مجدد اسلام با گذشت قرن‌ها بر آن است. این تنها خاصیت اسلام است که امروز علی‌رغم افول همه تمدن‌ها و مذاهب، راه ترقی و کمال را می‌پیماید. امروز اسلام قوی‌تر و محکم‌تر از همیشه‌‌ی خویش است. اسلام امروز پشت قدرت‌ها را شکسته است، لرزه بر اندام بزرگ‌ترین نیروها انداخته است و شیشه عمر جهان را به دست گرفته است.

شما مردم به عنوان حامیان، پاسداران، جنگ‌جویان فداکار و شهروندان نظام استوار اسلامی در اینجا جمع شده‌اید و من هم به عنوان نماینده‌ مجلس اسلام برای‌تان سخن می‌گویم. انتظار دشمنان این بود که امروز جز کتاب و اسم از اسلام باقی نمانده باشد و اکنون چنین نشده است.

تاری‌خانه یعنی خانه خدا، یعنی خدای‌خانه. ان‌شاءالله که در خانه خدا توفیق آن را داشته باشیم که سخن خدا بگوییم.

[نمایندگی مردم]

۲. من پس از نمایندگی دوره دوم، این اولین سخنرانی است که می‌کنم. بسیاری حرف‌های ناگفته دارم که لازم است روزی و جایی برای شما موکلین وفادار و مؤمن بگویم؛ حرف‌های ناگفته از خودم، از دوره‌ قبل مجلس، از شهر، از همکاری‌ها و از کارشکنی‌ها، از پیشرفت‌ها و شکست‌ها؛ ولی در این دو سه شب ترجیح می‌دهم که کمتر به میدان سیاست قدم گذاشته، بیش‌تر از معارف اسلام، مُنتها مناسب حال و هوای امروزمان سخن بگویم. به ویژه که در ماه مبارک و‌ آن هم بهترین شب‌هایش هستیم؛ ماه خدا در خانه خدا. در مهمانی کریمانه‌ الهی قرار داریم؛ مهمانی‌ای که با رحمت و برکت و مغفرت به ما روی آورده است و ماهی که ساعاتش، ایامش و لیالی‌اش بهترین ساعات و ایام و لیالی است.

«فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ‏ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيم‏»[۱]

 سزاوار نیست ماه برکت و رحمت و مغفرت بر ما بگذرد و ما در زمره شقاوت‌مندان در جا بزنیم. چه شقاوتی از این بالاتر که در مهمانی خدا بی‌بهره و بی‌سود و بی‌آمرزش به سر بریم.

۳. اظهار نظرها و تحلیل‌ها صرفا بر مبنای انجام وظیفه سیاسی و نمایندگی صورت می‌گیرد و ان‌شاءالله که در نیت ما قصد سوء و ضد جمهوری اسلامی و ضد انقلاب وجود ندارد. من به عنوان یک نماینده، طبق قانون اساسی حق دارم در زمینه مسائل کشور اظهارنظر کنم و گاه برای سخن خویش استناداتی داشته باشم.

نقل بعضی اخبار و بعضی آمارها باعث شده که عناصر کم‌اطلاعی فکر بکنند، این نقل اسرار است و این طرف و آن طرف بگویند که فلانی اسرار را می‌گوید. من به این نکته توجه دارم و آن‌چه باعث شده که شما چنین بیندیشید، عدم اطلاع شما از اسرار است و نیز اعتقاد بعضی‌ها به این‌که مردم نباید همه چیز را بدانند. ما اگر می‌خواهیم موفق باشیم، باید با مردم‌مان بی‌پرده باشیم، آنان را در امور دخیل بدانیم و البته این معنایش نقل اسرار نظامی نیست. مردم هم انتظار این را ندارند. ولی به هرحال، این انتظار از من هست، درباره دولت، وزرا، سیاست‌ها، توزیع، تورم، علل گرانی و اقتصاد سخن بگویم و آنان که هر سخن آگاهی‌بخش، بیدارگر و تحلیلی را مضرّ می‌دانند در فکر خودشان تجدیدنظر کنند. من قبل از انقلاب هم مطالب افشاگر و آگاهی‌بخشی را که مفید می‌دانستم، بی‌پرده و صریح می‌گفتم و اکنون که همه آن غل‌ها و بندها برداشته شده است، اگر نگویم خیانت کرده‌ام.

[اختلاف سلیقه‌ و ضرورت آن]

۴. در بیان مطالب چه بسا اختلاف سلیقه‌هایی مشاهده شود که با بعض شخصیت‌ها و بعض محافل باشد. اختلاف سلیقه امری است طبیعی و ضرور؛ «اختلاف امتی رحمة»[۲]در اختلاف سلیقه‌ها رشد است. خدای نکند روزی بیاید که همه مجبور شوند یک‌جور فکر کنند و یک‌جور سلیقه داشته باشند. هیچ نظامی نتوانسته است چنین کاری بکند. ولی اختلاف سلیقه به معنای اختلاف اصولی نیست، گرچه متأسفانه گاه عملکرد ما و گاه دامن زدن مغرضان، از هر چیزی اختلافی می‌سازد. چه عامل آن غرض مغرضان باشد و چه جهل دوستان انقلاب، نتیجه یکی است و برای این نظام و این انقلاب مضرّ است. در اینجا سزاوار است یک نکته را عرض کنم؛ مردم ان‌شاءالله هوشیارند و با این هوشیاری فرصتی برای دشمن پیدا نخواهد شد. بعضی سودشان صرفاً در اختلافات ماست. شخصیت‌شان در اختلافات رشد می‌کند. وقتی اختلاف بود، می‌روند با همه بی‌لیاقتی‌ها و بی‌مایگی‌ها که دارند زیر پرچم یک طرفِ اختلاف و با تملّق، خود را مقرّب می‌کنند و از این راه به جایی می‌رسند. وظیفه‌ ما این است که کلّیه نیروهای در خط انقلاب، در صحنه‌ی انقلاب بمانند. ملاک ارزش‌های واقعی آنان، درایت و لیاقت آنان باشد. وحدت ما، عشق ما به اتحاد، ‌فرصت را از فرصت‌طلبان می‌گیرد؛ عیب‌جویان و عیب‌سازان را رسوا می‌کند. ان‌شاءالله که سخن ما وحدت‌زا باشد و همه‌‌ی اجتماعات ما تجلی وحدت.

بنابراین ممکن است افرادی از تشکیل این جلسه سوءاستفاده کنند و این را نشانه‌ جدایی و مسائلی از این قبیل ببینند. قبلا باید بدانید که اعتقاد شخص من در این بود که این مجلس در مسجد جامع باشد. من در همه‌ی سال‌های دوره اول نمایندگی، شب‌های قدر در مسجد صحبت می‌کردم. قبل از نمایندگی هم چنین بود و قبل از انقلاب هم که اطلاع دارید. در اولین جمعه ماه مبارک هم اطلاع داده بودم، ولی معلوم شد، کسانی که برنامه‌ریزی کرده‌اند، از علاقه‌ من برای سخنرانی در مسجد خبر ندارند و آن برادر محترم هم در جریان برنامه‌ریزی نبوده است. البته وقت زیادی هم نیست. بعد از ایام قدر هم من فرصت نداشتم. بنابراین قرار شد که به اینجا بیاییم و وقت برنامه را زمانی انتخاب نماییم که مُنافی با برنامه اول و پایانی مسجد نباشد و ‌ان‌شاءالله که شما هم بعد از اینجا برای مراسم احیا به مسجد جامع خواهید رفت. (در اینجا از بانیان و هیئت امنای مسجد تاریخانه تشکر می‌کنم.)

[جنگ از منظر علی(ع)]

اما سخن اصلی من درباره جنگ است و بیش‌تر، جنگ در کلام علی علیه‌السلام؛ تا هم به مهم‌ترین و اصلی‌ترین مسئله‌مان رسیده باشیم و هم خوشه‌ای از خرمن علی در شب علی چیده باشیم. جنگ به عنوان یک واقعیت تلخ، همیشه گریبان‌گیر بشر و جوامع بشری بوده است و نیز، همیشه دامن‌گیر مذاهب حق و اسلام و رهبران اسلامی ما. ناگزیر بشر باید برای آن چاره‌ای می‌اندیشید. تاریخ جنگ،‌ فلسفه جنگ‌ها، جامعه‌شناسی جنگ‌ها و تأثیر جنگ، خود بحث‌های مفصلی دارد که مجالی برای طرح‌ آن نیست. در این بحث، بیشتر به جنگ در اسلام و تاریخ اسلامی و اندیشه‌های بالای امام علی [علیه‌السلام] می‌پردازیم تا وظیفه خویش را در جنگ سرنوشت‌سازی که گریبان‌گیرمان شده، بیابیم.

امام علی علیه‌السلام به عنوان سرباز بیدار و فداکاری که در اکثر قریب به اتفاق غزوات و سَرَیات پیامبر درگیر بوده و به عنوان شخصیت اسلامی‌ای که در حمله‌ بزرگ مسلمانان به ایران مورد مشورت عمر قرار گرفته است و به عنوان رهبری که پنج سال حکومتش تقریبا به‌تمامه در حال جنگ بوده است، از هرکس بهتر و شایسته‌تر درباره جنگ وظیفه و سرنوشت و وظیفه در جنگ‌ها می‌تواند سخن بگوید و سیره او بهتر از هر کس می‌تواند ملاک عمل باشد. گرچه علی به عنوان یک زاهد عارف از هر اهل عرفانی قوی‌تر سخن می‌گوید و به عنوان یک عالم به جهان‌بینی و جهان‌شناسی از هر فیلسوفی محکم‌تر اظهار عقیده می‌کند؛ در جایگاه یک حاکم، عدالتی بی‌نظیر اعمال می‌کند و در جای یک فرمانده و یک رزمنده، درس استقامت و مقاومت او برای همیشه تِز جنگ می‌تواند باشد.

امشب به عنوان مقدمه‌ی‌ صحبت به جملاتی از وصیت‌نامه امام [علیه‌السلام] می‌پردازم که در آخرین ساعات زندگی‌اش خطاب به فرزندان خود حسن و حسین [علیهماالسلام] بیان می‌کند. امام در این وصیت‌نامه به تقوی سفارش می‌کند؛ به نماز و روزه، به توجه به خدا و به همسایگان و ایتام؛ و نیز به جهاد و جنگ علیه دشمنان و هشدار دادن به آن‌ها و هم‌چنین به دوستی و هم‌بستگی و پرهیز از اختلاف و جدایی.

«وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِی اَلْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ»[۳]

مبارزه با مال و جان و زبان در راه خدا. این مبارزه اگر در راه هوای نفس باشد یا برای تظاهر و یا به خاطر استحصال سود و کسب موقعیت، فی سبیل‌الله نیست. وقتی فی سبیل‎‌الله نبود، ممکن است آثار دنیایی داشته باشد، اما ارزش خدایی ندارد.

«وَ عَلَیکُم بِالتَّوَاصُلِ وَ اَلتَّبَاذُلِ»[۴]

رمز توفیقات و پیروزی شما در دوستی شماست، در هم‌بستگی شماست.

«وَ إِیّاکُمْ وَ اَلتَّدَابُرَ وَ اَلتَّقَاطُعَ»[۵]

مرگ و نیستی شما در پشت به هم کردن و قطع کردن است.

[وحدت در برابر دشمن]

برادران و خواهران! همان‌طور که امام فرمود، ما از امریکا و دشمنان بزرگ عصر و توطئه در خلیج هراسی نداریم. امید دشمنان به اختلافات ماست. در تاریخ اسلام هم، اگر شکوهی و عظمتی است از وحدت مسلمین نشأت دارد و اگر شکستی است از اختلاف و جدایی نیروهاست. آن روز که در پناه پیامبر [صلی‌الله علیه و آله] همه اصحاب و یاران با هم بودند کِی قدرتی در برابر اسلام می‌توانست عرض وجود نماید؟ ولی همین‌ که اختلاف ریشه‌دار سقیفه روی خصلت‌ها به وجود آمد، قدرت معاویه پی‌ریزی شد و آن ضربه‌ها بر اسلام وارد شد. تا علی [علیه‌السلام] و عمر و ابوبکر و عثمان در کنار پیامبر بودند، چه قدرتی بود و همین ‌که جدا شدند آن بر سر اسلام آمد که می‌بینیم. تا وقتی طلحه و زبیر در کنار علی بودند، قدرت اسلام بود و همین‌که داعیه‌دار شدند، شکست و خون‌ریزی و جنگ پیش آمد. چرا حکومت اسلامی به دست دشمنان اسلام افتاد؟ در سال چهل و پنجاه هجرت؛ برای این ‌که علی و عایشه دیگر در برابر هم بودند. طلحه و زبیر شمشیر برای علی کشیده بودند و خر مُقدّسان بی‌شعور و ناآگاه هر روز به طرفی می‌افتادند؛ یک روز مرید علی می‌شدند، یک روز مخالفت می‌کردند و آخر بزرگ‌ترین ضربه را وارد کردند.

«لاَ تَتْرُکُوا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّنَهیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَیُوَلّیَ عَلیکُم شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُستَجابُ لَکُمْ»[۶]

سخن حق را بگویید، از منکرات جلوگیری کنید که … همان عناصر فاسد خواهند آمد و بر شما سلطه پیدا خواهند کرد و آن‌گاه دیگر راهی برای اجابت دعای‌تان هم نمی‌ماند.

علی [علیه‌السلام] آن مظهر حق را کشتند و او در این آخرین لحظات، انسانی‌ترین منشور بین‌المللی را عرضه می‌کند. فرق علی با کنوانسیون وین و سازمان ملل در عمل علی است. او اهل عمل بود؛ نشانه‌اش فرزندان یتیم کوفه بودند که فردا صف کشیده بودند. علی در حالی که عالی‌ترین منشور بشری و انسانی و الهی را صادر می‌کرد بدن و چشمانش بی‌رمق می‌شد. حسن و حسین و زینب [علیهم‌السلام] شاهد این بی‌رمق شدن و خاموشی بودند. این تنها فرزندان او نبودند که بی‌سرپرست و بی‌پناه می‌شدند. شب سختی بود. برای یاران و دوستان، قابل تحمل نبود. شب در تهیه و تدارک شست‌وشوی علی گذشت. اوایل صبح بود که به امام حسن [علیه‌السلام] خبر دادند جمعی از ایتام کوفه جلو منزل اجتماع کرده‌اند. امام بیرون آمد، دید جمع زیادی از بچه‌های یتیم کوفه با ظرف‌های شیر و چشمان اشک‌بار جمع شده‌اند و می‌گفتند سه روز است که کسی برای ما غذا نمی‌آورد و حالا متوجه شده‌ایم که آن آقایی که شب‌ها به ما می‌رسیده و کمک می‌کرده علی بوده است.

[جنگ و دفع فساد]

«وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[۷]

«جهاد کنید در راه خدا و بدانید که خدا (به گفتار و کردار خلق) شنوا و دانا است.»

گفتیم، جنگ یک واقعیت در تاریخ انسان بوده است و یک واقعیت در زندگی پیامبران و مصلحان. قرآن، علی‌رغم چهره کریه جنگ و خرابی‌ها و ویرانی‌هایی که از جنگ نصیب انسان می‌شود، در دو جا و بلکه بیش‌تر سعی می‌کند، جنگ را به عنوان عاملی برای رفع و دفع فساد و ظلم و ستم، مفید و مؤثر معرفی کند؛ ابتدا در سوره بقره آیه‌ی دویست و پنجاه‌ و یک و نیز در سوره حج آیه‌ی چهل.

«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»[۸]

«و اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر برنمی‌انگیخت فساد روی زمین را فرا می‌گرفت، و لیکن خدا، خداوندِ فضل و کرم بر همه اهل عالم است.»

در سوره بقره می‌گوید: اگر نبود مقاومت و ایستادگی برخی از مؤمنان در برابر عوامل فساد و تباهی، زمین به فساد کشیده می‌شد؛ و در سوره حج می‌فرماید:

«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ»[۹]

«و اگر خدا بعضی را به وسیله بعضی دیگر دفع نکرده بود، دِیرها و کلیساها و کنشت‌ها و مسجدهایی که نام خدا به فراوانی در آن برده می شود ویران می‌گردید و خدا هر کس را که یاریش کند، یاری می‌کند و خدا توانا و پیروزمند است.»

جنگ عادلانه‌ی‌ انسان‌های خداپرست، باعث شده است که مساجد مسلمین و صومعه مسیحیان و کنیسه یهودیان از دستبرد ستمگران در امان باشد.

قرآن در این دو آیه به یک قاعده عمومی برای حفظ ارزش‌های الهی و نجات جامعه بشری از فساد می‌پردازد. برای روشن شدن مطلب خوب است، همان‌طور که قرآن سخن می‌گوید، ما هم صحبت کنیم؛ آیه‌ [دویست و پنجاه و یک] سوره بقره به دنبال ذکر داستان طالوت و جالوت و جنگ بین این دو آمده است. ابتدا از جنگی که پیش آمد، صحبت به میان می‌آید و سپس به اصل مورد نظر پرداخته می‌گردد.

داستان، مربوط به قوم اسرائیل پس از موسی است؛ وقتی که قدرتِ به‌دست‌آمده توسط موسی را از دست داده‌اند و تفرّق و اختلاف در میان‌شان به اوج رسیده است. پیامبری به نام شموئیل می‌آید تا آنان را علیه دشمن تحریک کند، مؤثر نمی‌افتد. مردم خواستار پادشاه می‌شوند، طالوت را برای‌شان معرفی می‌کند. می‌گویند او از خاندان پیامبران و شاهان نیست، ما از او مهم‌تریم. در پاسخ‌شان گفته می‌شود:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»[۱۰]

«خداوند او را برگزیده و در دانش و توانایی و قوّت جسم فزونی بخشیده است.»

برای تقویت روحیه‌شان و اطمینان بیش‌تر، تابوت بنی‌اسرائیل را به سوی‌شان می‌فرستد تا جمع زیادی، لشکر طالوت را تشکیل می‌دهند و آماده رفتن برای جنگ با جالوت می‌شوند. طالوت آزمایش می‌کند قوم را با آشامیدن آب نهر؛ اکثریت رفوزه می‌شوند و قلیلی باقی می‌مانند. به راه ادامه‌ می‌دهد. وقتی به جالوت رسیدند، این‌ها هم ترسیدند و کمیِ جمعیت خویش را بهانه قرار دادند که شموئیل به آن‌ها گفت:

«كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ»[۱۱]

«چه بسیار گروه‌های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه‌های عظیمی پیروز شدند و خداوند، با صابران است.»

آن جمع کمِ آماده‌ی فداکاری، وقتی به جالوت رسیدند، گفتند:

«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»[۱۲]

«پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما.»

 با این روحیه لشکر جالوت را شکست دادند و داوود، جالوت را کشت و بنی‌اسرائیل پیروز شدند.

«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ»[۱۳]

«پس به یاری خدا کافران را شکست دادند و داوود امیر آنها جالوت را کشت و خدایش پادشاهی و فرزانگی عطا فرمود و از آنچه می‌خواست، بدو بیاموخت.»

سپس برای نتیجه‌گیری می‌گوید:

«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ…»[۱۴]

«و اگر خدا بعضی را به وسیله بعضی دیگر دفع نکرده بود …»

قرآن، داستان را پس از امر به قتال فی سبیل‌الله می‌آورد. در ضمن داستان به آزمایش‌ها، کمیِ جمعیت و ترس از دشمن، اثر اتّکال به خدا و … اشاره می‌شود که هرکدام درس‌آموز است و در پایان می‌گوید، اصولاً جامعه وقتی تحرّک دارد که تأثیر متقابل وجود داشته باشد؛ وقتی به کمال می‌رسد که با دست توانای مؤمنان، ریشه‌های فساد از بین برود. پیروزی بنی‌اسرائیل زمانی به دست می‌آید که لااقل، جمعیت کمی در برابر جالوت و جالوت‌ها بایستند. [و] مشابه همین را در سوره حج می‌فرماید. (البته تفاسیر بسیاری شده و بعضی خواسته‌اند تنازع بقاء داروین و یا انتخاب اصلح را از این آیات دربیاورند که به نظر من کار چندان مفیدی نیست و مشکل هم می‌توان چنین تفسیرهایی کرد. قرآن بیش از آن که کتاب تاریخ، فلسفه تاریخ و یا طبیعی باشد، کتاب عبرت، اخلاق و زندگی است و در حال و هوای اصلاح جامعه باید آن را تفسیر کرد.)

[زندگی سراسر جنگ معصومین (ع)]

آنچه ذکر شد، صرفاً نمونه‌ای بود از زندگی یک قوم و قبیله و یک پیامبر که در قرآن آمده است؛ و الّا سراسر داستان پیامبران و زندگی پیامبر ما نیز چنین است. آنان در پی جا انداختن حکم خدا و اندیشه خدایی بوده‌اند و طبیعی بوده که مزاحمت‌هایی در برابرشان صورت بگیرد. اگر بنا بود تسلیم آن جریانات مخالف شوند از روز اول، فاتحه دعوت‌شان خوانده می‌شد. به همین دلیل است که زندگی نوح، ابراهیم، موسی و عیسی [علیهم‌السلام] همه‌اش جنگ است؛ جنگ با فرعون، نمرود و یا جنگ با رباخواران، محتکران و سوداندوزان. زندگی پیامبر [صلی‌الله علیه و‌ آله] همراه است با حدود صد جنگ و غزوه؛ جنگ با قدرت روم، جنگ با مسیحیان نجران و جنگ با یهودیان بنی‌قریظه و جنگ با جهّال و کینه‌توزان طائف و مکه.

زندگی علی [علیه‌السلام] که بیش‌تر بنا بود بر سخن او تکیه داشته باشیم، همه‌اش جنگ است. این جنگ‌ها نشانه حقانیت اوست. روزی با معاویه در جنگ‌های طولانی و کشنده؛ روزی با یاران زیرک و زرنگ پیامبر مثل طلحه و زبیر و حتی همسر پیامبر و روزی با خوارج. در تمام این مراحل، جنگ با مسلمانان است؛ با داعیه‌داران کتاب خدا و سنت رسول خدا [صلی‌الله علیه و‌ آله]. ائمه دیگر هم همین‌اند؛ امام حسن، امام حسین و بقیه. شما اگر بخواهید مستقل باشید و مستقل بیندیشید، این جنگ را دارید.

فرق پیامبر و علی و مؤمنین در جنگ، با دیگران، در این است که این‌ها می‌دانند چه می‌کنند. برای چه هدف و ایده‌ای می‌جنگند.

«حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْیافِهمْ»[۱۵]

«بصیرت‌ها و اندیشه‌های روشن و حساب‌شده خود را بر شمشیرهای خود حمل می‌کردند.»

[جنگ با خوارج]

تنها مشکل علی را در برخورد با خوارج مورد دقت قرار دهید؛ درس‌ها و قصه‌ها در آن خفته است؛ مردمی مسلمان که امتیازشان در متنسّک و متعبد بودن‌شان است و روحیه مبارز و فداکار هم دارند، یعنی در اعتقاد خود محکم و پابرجایند و بر پیشانی‌شان علامت سجود نقش بسته است. آن‌قدر در این زمینه محکم بودند که علی [علیه‌السلام] می‌فرماید:

«وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي»[۱۶]

 این را افتخار خود می‌داند که دست به قلع‌وقمع آنان زده است. کشتن آن‌ها فقط مخصوص بی‌دینان است، اما او می‌گوید: چشم این فتنه را من درآوردم و بعد تحلیل می‌کند که مقدس‌مآبی بی‌منطق و جزمی‌اندیشی بی‌حساب و اصولاً جمود فکری سمّ مهلک است. میکروبش مثل میکروب هاری می‌ماند؛ هرجا که وارد شود آن‌جا را آلوده می‌کند، به جمود می‌کشاند و هیچ‌گاه هم از بین نمی‌رود. این میکروب را که با زیبایی‌هایی هم آلایش یافته باید از بین برد.

امام علی می‌فرماید: خصوصیت خوارج در این است که در گذشته نه جزء مهاجرین بوده‌اند که از خانه و زندگی خود بگذرند و نه جزء انصار که در روز حادثه فداکاری کنند و از مال و جان خود بگذرند؛ مشتی آدم‌های بی‌فرهنگ که باید فرهنگ اسلام را فرابگیرند؛

«مِمَّنْ یَنبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یؤَدَّبَ، وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّی عَلَیهِ، وَ یُؤخَذَ عَلَى یَدَیهِ »[۱۷]

این آدم‌ها در جمود فکری و کوته‌بینی خود، چون هنر شمشیر کشیدن بر دشمن اصلی و بزرگ را ندارند، شمشیر فضیلت را بر روی صاحبان فضیلت می‌کشند و بازار تکفیر و تفسیق [در بین آنان رونق دارد] و نسبت بی‌دینی را به هر مسلمانی می‌دهند. اهل عبادت بودند، اما عبادت‌شان عین جهالت بود. علی به عنوان اسلام‌شناس درجه اول که مبلّغ حریّت فکر و آزاداندیشی است، چاره‌ای جز این نداشت که آنان را بکوبد، از بین ببرد و به این کار هم افتخار کند. جالب است، امام می‌فرماید: معمولا این نادانان وسیله سوءاستفاده شیطان‌ها قرار می‌گیرند.

«ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ»[۱۸]

شما تیرهای دست شیطان هستید. من در اینجا جهت روشنی ذهن برادران و خواهران بر یک صفت خوارج تکیه می‌کنم تا عبرت ما باشد. خوارج مردمی تنگ‌نظر و کوته‌دید بودند، اسلام و مسلمانی را در چهاردیواری اندیشه‌های خود محدود می‌کردند و هرکس خلاف آن‌ها می‌کرد را برخطا و گناه می‌دانستند. تنگ‌نظری خودشان را عقیده دینی می‌شمرند و همیشه خدا را بر کرسی غضب می‌نشانند. این خشک‌مغزان، غیرِ خود را منحرف می‌دانند و دیگر حاضر به رابطه، سلام و رفت‌وآمد با غیر هم نیستند. این کوته‌بینی و تحجر و عمیق نبودن، روز حادثه فاجعه می‌آفریند. آن روز معاویه، قرآن را بر سر نیزه کرد و همه‌شان را فریب داد، چون ظاهربین بودند، متظاهر بودند، ریاکار بودند و شما برادران متوجه باشید که به این درد مبتلا نشوید.

[عافیت‌طلبی و ترس از جنگ]

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

نهج‌البلاغه چنان‌که کتاب سیاست است، کتاب اخلاق و کتاب جنگ است. هم در خطبه‌ها به جنگ اشاره دارد و هم در نامه‌ها. البته ذکر همه موارد به طول می‌انجامد. فقط مواردی از کل را می‌آوریم تا در فرصت امروز هم در حدّ مجال، با فرهنگ نهج‌البلاغه آشنا شویم.

آن‌چه که افراد ضعیف را از جنگ بازمی‌دارد ترس از مرگ است؛ ترس از رها کردن زندگی و آن‌چه که برای خود جمع کرده‌اند. امام [علیه‌السلام] با بیان زیبایی انسان را در این اندیشه به تزلزل می‌اندازد و نیز متوجه عواقب ننگین این طرز تفکر می‌کند. استدلالش هم ساده و همه‌کس‌فهم است؛ مرگ دست شما نیست. هرگاه که وقتش برسد می‌آید. شما توان پیش‌گیری آن را ندارید، پس چه بهتر که این مرگ، مرگی با انتخاب خویش باشد؛ انتخابی و افتخارآمیز؛ مرگ در میدان‌های کارزار و جنگ؛

در خطبه یکصد ‌و بیست ‌و دو:

«إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ (با شتاب طلب‌کننده است) لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. (مقاوم از جنگ نمی‌تواند بگریزد و فراری هم آن را نمی تواند به عجز آورد) إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ، وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ»[۱۹]

و [در خطبه] یکصد و بیست و چهار:

«وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا [تَسْلَمُونَ] مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ. إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ (خشم خدا) وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ (هیچ چیز مانع از مرگش نخواهد بود)»[۲۰]

و یا [به‌خیال این‌که] عافیت‌طلبی باعث صلح‌طلبی می‌گردد. طرفدار صلح است، به هر قیمتی که تمام شود، حتی با فراموشی نام خدا و کتاب خدا. امروز در اروپا به ظاهر امنیت و صلح و رفاه برقرار است، اما به قیمت مردن مذهب و دفن معنویات و غارت همه‌ ملل جهان. امام [علیه‌السلام] ضمن این‌که با این اندیشه‌ سخت برخورد می‌کند، رزمندگان را به استقامت بیشتر و مقاومت محکم‌تر می‌خواند و می‌گوید عمود حق و حقیقت را وقتی درک خواهید کرد که با شتاب به سوی دشمن حمله برید و فرصت فکر کردن به او ندهید؛

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَة وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ (این شیوه دورکننده‌تر است شمشیرها را از سرهایتان) … وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِفَعَاوِدُوا الْكَرَّ وَ اسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ، وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً (تا به آسانی به سوی مرگ بروید) … فَصَمْداً صَمْداً حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ»[۲۱]

در جاهایی سعی می‌کند، ماهیت دشمنان خود را بیان کند و مردم را از فریبِ ظاهر خوردن نجات دهد. در مورد معاویه و عمروعاص می‌فرماید:

«فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه»[۲۲]

[تهاجم همه‌جانبه بر ضدِ انقلاب اسلامی]

بیان این موارد و مقدماتی که دیشب عرض شد، همه برای توجه بیش‌تر دادن به مسئله‌ اصلی خودمان است؛ مسئله‌ جنگ تحمیلی. اسلام و قرآن تکلیف ما را به خوبی روشن کرده است. سیره‌ امامان و به خصوص علی‌بن ابیطالب هم بر این تکلیف صحّه می‌گذارد. جنگ ما آن سادگی جنگ‌های گذشته را ندارد. اگر آن روز بین خوارج و قاسطین هماهنگی نبود، امروز بین دشمنان داخل و خارج هماهنگی کامل است. شرق و غرب متحدند. هدف شکست اسلام است؛ لااقل جلوگیری از قدرت اسلام. برای این کار سازمان‌های بین‌المللی با قدرت امریکا و غرب و قدرت شرقی روسیه هماهنگ عمل می‌کنند. لطایف‌الحیل به کار می‌گیرند تا لااقل اگر ما را به شکست نرساندند در مواضع کمتر و پایین‌تری نگه‌مان دارند. همین روزها حمله به نفت‌کش‌ها شروع شد. آخرین حربه صدام جنگ خلیج است؛ کشانیدن قدرت‌های بزرگ به منطقه. شورای خلیج هم سیاسی و نظامی فعال شد. ناوگان‌ها هم راه افتادند و کشتی‌هایی را اسکورت کردند. هواپیماهاشان هم شروع کردند. مجاهدین هم در داخل برای چند روز بار عام دادند که طرفداران هر غلطی دل‌شان می‌خواهد بکنند. فکر می‌کنید همه‌ این‌ها برای چه بود؟ برای یک چیز و آن، این که ما از نیروهای آماده‌مان در مرزها استفاده نکرده حمله‌ای نداشته باشیم. آن‌‌ها با این کارشان فقط می‌خواهند ما را بچّه‌ترس کنند، وحشت‌زده‌مان کنند. از سرنوشت حمله خبر ندارند. امکانات ما برای‌شان قابل پیش‌بینی نیست. به روحیه عراقی‌ها اعتماد چندانی نمی‌توان کرد.

حمله به شهرها دقیقا دلیلش همین است. نامه دبیر کل سازمان ملل هم همین است. از جواب‌های آقای خامنه‌ای و از اظهارات آقای هاشمی، به سرعت، وسایل ارتباطی‌شان برداشت می‌کند که ایران یک آتش‌بس نسبی را قبول دارد تا ما را در تهاجم‌مان سست کنند. خوب که مسائل را زیر نظر می‌گیریم، می‌بینیم، همه برای یک چیز است؛ برای سکوت و سکون ما؛ برای کوتاه آمدن ما. و ما هم از جوّ سیاسی و همه‌ مسائل اعتقادی و اندیشه‌ای‌مان یک چیز می‌فهمیم و آن چیست: جنگ جنگ تا پیروزی.

ما راهی جز این نداریم. چاره‌ای جز جنگ نداریم. ما در عالم سیاست گول خواهیم خورد. در عالم بازی‌های اقتصادی متضرر خواهیم شد. فقط اراده‌ محکم و تصمیم به شکست صدام راه حل مسائل ماست. غیرت ملی و دینی ما فقط به همین بستگی دارد. انگیزه برای جنگ و فداکاری هم در مردم‌مان، در اوجش الحمدلله وجود دارد. صدام باید بداند که همه‌‌ ما با هم اختلاف‌نظر داشته باشیم، در جنگ وحدت‌نظر داریم. اگر نسبت به همه‌ امور کنار باشیم، در جنگ دخیلیم. جنگ تعلّق به گروه و قشر خاصی ندارد. همه‌ مردم شهید داده‌اند و شهید می‌دهند.

امشب شب بیست‌وسوم است. شما شنوندگان نباید خدای‌ناکرده جنگ را فراموش کنید. هرکس که می‌تواند، چیزی بلد است. جنگ هم سازنده است. جنگ انسان را مصمم می‌کند. جنگ آدم را شجاع می‌کند؛ و این ننگ است برای ما،‌ میدانی این‌گونه برای رزم ایجاد شده باشد و ما توفیق شرکت در آن را نیافته باشیم. دوستان، برادران بی‌ریا بروید به مراکز بسیج سپاه پاسداران و ثبت‌نام کنید. بگذارید از شهر ما جمع بیشتری در جبهه حضور داشته باشند. جبهه‌ها را پر کنید. ذخیره‌ها را تقویت کنید و از مال‌تان و جان‌تان مایه بگذارید که خداوند برکت خواهد داد.

از خداوند بخواهیم، هرچه را که به جنگ لطمه می‌زند و مردم مقاوم ما را در جنگ شُل می‌کند از جامعه‌ ما دور سازد.

«رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ»[۲۳]

[مظلوم تاریخ]

شب بیست‌وچهارم[۲۴]

«يَا عَلِيُ‏ أَنْتَ‏ الْمَظْلُومُ‏ بَعْدِي‏ وَيْلٌ لِمَنْ قَاتَلَكَ وَ طُوبَى لِمَنْ قَاتَلَ مَعَك‏»[۲۵]

امشب را به خاطر بزرگ‌داشت یک مظلوم گردهم آمده‌ایم. من دوست دارم سخنم را از مظلومی آغاز کنم که محافل خودمان را به نام او برقرار کردیم و بهشتی در ادامه‌ راه او و با عشق به او به شهادت رسید. آن مظلوم تاریخ که نخلستان‌های خلوت کناره‌ فرات و چاه‌های خالی حاشیه‌ کوفه و محراب و منبر رسول خدا [صلی‌الله علیه و ‌آله] و درب و چوب خانه گلینش حکایت از مظلومیت سخت و طاقت‌فرسای او دارند، علی [علیه‌السلام] است. پیامبر خطاب به او، او را مظلوم می‌خواند. چه مظلومی بالاتر از او که ولایتش را همه‌ آن‌‌ها که با چشم باز دیده بودند، منکر شدند و ریسمان بر گردنش آویختند و جلو چشمانش همسرش را به باد کتک گرفتند. وقتی از این مطلب در مسجد صحبت می‌شد، تاریخ می‌گوید، علی نیز با صدای بلند گریست. علی هم در پایان بسیاری از صحبت‌های خود می‌فرمود:

«مَا زِلْتُ‏ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ‏ اللَّه‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه‏»[۲۶]

او هم خود را مظلوم می‌داند؛ و دوست و یار وفادارش ابوذر که هرگاه بر سر قبر او رفته‌ام به مظلومیت او و همسرش گریسته‌ام هم علی را مظلوم می‌داند؛ تا علی را می‌دید، می‌گفت:

«الشَّيْخُ‏ الْمَظْلُومُ‏ الْمُضْطَهَدُ حَقُّه‏»[۲۷]

«علی [علیه‌السلام] شیخ مظلوم است و کسی که حقش پایمال شده است.»

نیمه‌شب فقط چند نفر این حاکم اسلامی را تشییع کردند. قبرش تا مدت‌ها مخفی بود و از همه مظلومیت‌ها سخت‌تر این‌که بر منبری که سال‌ها برای قداست آن جنگیده بود و زخم برداشته بود، سال‌های سال مورد لعن قرار می‌گرفت. این مظلومیت سختی است. وقتی در اندیشه این مقدمه برای مظلومیت بودم، دیدم تاریخ امامان ما و اهل بیت، تاریخ حماسه‌های مظلومیت است. مظلومیت رسول الله [صلی‌الله علیه و ‌آله] مظلومیت فاطمه [سلام‌الله علیها] حسن و حسین و زین‌العابدین [علیهم‌السلام] و…؛ و امروز هم جز مظلومیت در چهره مقدس امام و نظام اسلامی چیز دیگری را نمی‌بینم.

[یادی از بهشتی مظلوم]

آیةالله بهشتی در زندگیش مظلوم بود و من اعتقاد دارم با همه تجلیل‌ها و تکریم‌ها که از بهشتی می‌شود، پس از مرگش هم مظلوم است همان‌طور که آقای کروبی سلّمه‌الله گفته‌اند، اما لااقل در هنگام شهادتش و مراسم کفن و دفنش مظلوم نبود؛ ولی جدّ بزرگوارش علی چه در حیات و چه در مرگ و چه پس از مرگش مظلوم بود. بهشتی مظلوم بود. سایر شهدا هم مظلوم‌اند. کدام‌شان و چه کسی‌شان سزاوار آن آتش و دود خشم کینه‌توزانه منافقان سیه‌دل بودند؟ حقانی با دوازده سال زندان و شکنجه مظلوم نبود؟ محمد منتظری مظلوم نبود؟

جهت سازندگی بیش‌تر برای جوانان عزیز و الگو دادن به برادران و خواهران جستجوگر، امشب به شمّه‌ای از شخصیت شهید بهشتی و شهید منتظری می‌پردازم؛

بهشتی را در طول چند سالی که از آلمان آمده بود و مسؤولیت برنامه‌هایی را در مدرسه منتظریه قم که بنیان آن را خود او گذاشته بود، به عهده داشت، با چند مشخصه یافته‌ام که برای‌تان مسلّم درس‌آموز است؛ به جامعیّت، خود‌سازی و خود‌پردازی، تعبّد، نظم و پشتکار، تشکیلاتی عمل کردن، سعه صدر و قدرت جذب و مظلومیتی که از آن سخن گفته شد.

و محمد منتظری را به زهد قبل از انقلاب و دوران مبارزه سخت با شاه و تهوّر، انترناسیونالیزم و اعتقاد به گسترش جبهه آزادی‌بخش اسلامی در جهان و مبارزه پیگیر با وابستگان به امریکا و لیبرال‌ها و مظلومیت.

آیةالله منتظری هم چنین است. سوز آقای منتظری و عشق آقای منتظری به انقلاب را پس از امام، از که می‌بینیم؟

یک لحظه غم جبهه، سوز بچه‌های جهاد سازندگی و علاقه به نجات همه فریب‌خوردگان او را رها نمی‌کند.

 

[۱]. امالی صدوق، النص، ص۹۳

[۲]. وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۱

[۳]. نهج‌البلاغه، نامه۴۷

[۴]. نهج‌البلاغه، نامه۴۷

[۵]. نهج‌البلاغه، نامه۴۷

[۶]. نهج‌البلاغه، نامه۴۷

[۷]. بقره/ ۲۴۴

[۸]. بقره/ ۲۵۱

[۹]. حج/ ۴۰

[۱۰]. بقره/ ۲۴۷

[۱۱]. بقره/ ۲۴۹

[۱۲]. بقره/ ۲۵۰

[۱۳]. بقره/ ۲۵۱

[۱۴]. بقره/ ۲۵۱

[۱۵]. نهج‌البلاغه، خطبه۱۵۰

[۱۶]. نهج‌البلاغه، خطبه۹۳

[۱۷]. نهج‌البلاغه، خطبه۲۳۸

[۱۸]. نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۷

[۱۹]. نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۳

[۲۰]. نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۴

[۲۱]. نهج‌البلاغه، خطبه۶۶

[۲۲]. نهج‌البلاغه، نامه۱۶

[۲۳]. اعراف/ ۸۹

[۲۴]. شهید شاهچراغی در این قسمت از متن،  جامعیت، خودسازی و خودپردازی، تعبد، نظم و پشتکار (مدرسه حقانی)، تشکیلاتی بودن، اهمیت به نیروی دیگران دادن، سعه‌صدر و قدرت جذب و مظلومیت را به‌عنوان ویژگی‌های شهید بهشتی و زهد و خودسازی، انترناسیونالیست بودن، مبارزه با لیبرال‌ها و سردمداری این مبارزه و سابقه‌ی طولانی انقلابی بودن و تهور در انقلاب را امتیازات شهید محمد منتظری دانسته تا در ادامه به آن‌ها اشاره نماید.

[۲۵]. بحارالانوار، ج ۳۸، ص۱۳۹

[۲۶]. بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۱۹

[۲۷]. بحار الانوار، ج۲۸، ص۳۷۴

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.