امیر غدیر/ فضائل و مناقب (بخش چهاردهم) [عبادت]
بیگمان موفقیت در میدانی چنین سخت و طاقتفرسا تنها از عهدۀ راسخان در علم بر میآید، زیرا انجام این عمل ارزنده از یکسو وابسته بهتسلیم در برابر رضایت الهی و تشخیص درست وظیفه است و از سوی دیگر…
**************************************************
پدیدآورنده: سید علی شاهچراغی
دستهبندی: خطبه
امیر غدیر/ فضائل و مناقب (بخش چهاردهم)
– جهاد در راه تأویل قرآن
از خصائص وجودی حضرت علی علیهالسلام که جلوههای تابناک آن در حیات سراسر عظمت مولای متقیان پدیدار گشته و زیبایی حق را فراروی بشریت قرار داده، جهاد و مبارزه در راه تأویل قرآن کریم است؛ طاعت بینظیری که هیچیک از مخلوقات الهی توفیق آنرا بهمانند علی علیهالسلام پیدا نکردهاند.
در زمانیکه فتنهها چون ابرهای سیاه و متراکم، فضای جامعۀ اسلامی را در بر گرفته و تفسیر بهرأیها و شعارهای فریبندۀ «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[۱]و «لا حُكْمَ إلَّا لله»[۲]و «لَا حَكَمَ إِلَّا اللَّه»[۳] فرجام تیره و تاری را پیش روی مسلمانان قرار داده بود، الگوی رهپویان حق با هدف بازگرداندن میراث پیامبر صلیالله علیه و آله بهجایگاه راستین خود و زدودن اعوجاجات و انحرافات، نبرد قهرمانانۀ خویش را شدت بخشید و آنرا تا پیکار با بیعتشکنان جمل، سرکشان صفین و تهیمغزان نهروان ادامه داد؛ مبارزۀ جانانهای که رسول خدا بشارت آنرا داده بود، زیرا ابوسعید خدری از اصحاب پیامبر أعظم صلواتالله علیه و آله میگوید:
«روزی رسول خدا در حالیکه بند کفش حضرت پاره بود، در بین اصحاب حاضر شد و آنرا بهعلی علیهالسلام سپرد تا بدوزد. سپس در جمع اصحاب نشست و ما نیز اطراف ایشان آرام و ساکت نشستیم، گویی پرندهای روی سرمان نشسته است. در این هنگام فرمود: «إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِيلِهِ»؛ همانا در میان شما کسی است که در راه تأویل قرآن نبرد میکند، همانطور که من برای تنزیل قرآن با مردم جنگیدم». ابوبکر عرضه داشت: آیا فردی که در راه تأویل قرآن میجنگد، من هستم؟ پیامبر فرمود: نه. عمر گفت: آیا آن شخص، من هستم؟ حضرت پاسخ داد: نه؛ او کسی است که مشغول دوختن کفش است. ابوسعید میگوید: با شنیدن این سخن، بهسوی علی علیهالسلام رفتیم تا بهاو بشارت دهیم، اما علی پس از شنیدن ماجرا واکنشی نشان نداد، حتی سر خود را بالا نیاورد، گویا این مطلب را قبلاً شنیده بود».[۴]
سخن گهربار امام محمد باقر علیهالسلام نیز در اینزمینه چنین است:
«خداوند متعال، حضرت محمد صلیالله علیه و آله را بر پنج شمشیر مبعوث کرد که سه شمشیر آن بیرون کشیده شده و شمشیری بسته است. شمشیر دیگری نیز در نیام است که خارج شدنش از آن بهدست غیر ماست، اگر چه حکمش بهدست ما است[۵]. اما شمشیر بسته، شمشیر مبارزه با اهل بغی و تأویل است، چنانکه خداوند متعال فرمود: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ»[۶]؛ «و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آندو را اصلاح دهيد، و اگر [باز] يكى از آندو بر ديگرى تعدّى كرد، با آن [طايفهاى] كه تعدّى مىكند بجنگيد تا بهفرمان خدا بازگردد». هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا فرمود: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ بَعْدِي عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى التَّنْزِيلِ؛ همانا از شما کسی است که پس از من بر تأویل قرآن میجنگد همانگونه که من بر تنزیل آن جنگیدم». از ایشان سؤال کردند: چه کسی در راه تأویل میجنگد؟ پیامبر جواب داد: «خَاصِفُ النَّعْل يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع)[۷]؛ کسی که کفش (من) را میدوزد، یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام» [۸].
آیۀالله جوادی آملی حفظهالله در تفسیر گرانسنگ تسنیم، دربارۀ معنا و مفهوم تأویل و تفاوت آن با تفسیر قرآن میگوید:
«تأويل در مقابل تفسير است. تفسير كه مربوط بهالفاظ و مفاهيم است گاهي بر اساس ظاهر است و گاهي با توجّه بهباطن، و هيچيك از اين دو، تأويلِ قرآن نيست. تأويل قرآن، بازگشتِ عيني و خارجي آن معارف است و الفاظ، مفاهيم و … در آنجا مطرح نيست؛ نظير سخن حضرت يوسف (عليهالسلام) پس از سجده كردن پدر و مادر (خاله) و يازده برادر كه فرمود: «يا أبَتِ هذا تَأويلُ رُؤياي مِن قَبلُ»[۹]؛ يعني آنچه من در عالم رؤيا ديدم كه يازده ستاره با شمس و قمر برايم سجده كردند، بازگشتِ عيني و خارجیِ آن، همين خضوع شما در برابر مقام من است»[۱۰].
علی علیهالسلام با تحمل همۀ سختیها و ناملایمات، در مبارزه با شبهات، انحرافات و تفاسیر باطل، آیات وحی را عینیت میبخشد و جامعۀ اسلامی را از تباهی و نابودی رها میسازد. همانگونه که رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود و بر آن قسم یاد کرد.
«وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ فِيكُمْ رَجُلًا يُقَاتِلُ النَّاسَ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ الْمُشْرِكِينَ عَلَى تَنْزِيلِهِ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[۱۱] فَيَكْبُرُ قَتْلُهُمْ عَلَى النَّاسِ حَتَّى يَطْعَنُوا عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ يَسْخَطُوا عَمَلَهُ كَمَا سَخِطَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ خَرْقَ السَّفِينَةِ وَ قَتْلَ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةَ الْجِدَارِ وَ كَانَ خَرْقُ السَّفِينَةِ وَ قَتْلُ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةُ الْجِدَارِ لِلَّهِ رِضًا وَ سَخِطَ ذَلِكَ مُوسَى ع»[۱۲].
«قسم بهخداوندی که جان من در دست اوست، همانا در میان شما مردی است که برای تأویل قرآن مبارزه خواهد کرد، چنانکه من برای تنزیل قرآن با مشرکین جنگیدم. در آن زمان دشمنانش بهیگانگی خداوند متعال شهادت میدهند «در حالی که بسیاری از آنان بهخدا ایمان نیاورده و از مشرکانند». از اینرو کشتن مشرکان بر مردم سخت میشود تا آنجا که بر ولیّ خدا طعنه میزنند و عملش را نادرست میپندارند، چنانکه موسیبن عمران علیهالسلام، سوراخ کردن کشتی، قتل نوجوان و اصلاح دیوار را مذموم میپنداشت در حالیکه خداوند نسبت بهآنها راضی بود و همان برای موسی علیهالسلام ناپسند شمرده میشد».
بیگمان موفقیت در میدانی چنین سخت و طاقتفرسا تنها از عهدۀ راسخان در علم[۱۳] بر میآید، زیرا انجام این عمل ارزنده از یکسو وابسته بهتسلیم در برابر رضایت الهی و تشخیص درست وظیفه است و از سوی دیگر بار سنگین آگاهی بخشی و هدایت مؤمنان در فضای غبارآلود فتنه بر دوش مجاهد عرصۀ تأویل نهاده شده تا شک و سستی و تردید را از دلها بزداید و مؤمنان را در مسیر حق، ثابتقدم نگه دارد و همزمان، فریبخوردگان و گرفتاران وساوس شیطانی را بهوادی ایمن رهنمون شود. کاری که امیرالمؤمنین علیهالسلام با شایستگی کامل بدان مبادرت ورزید و موفق شد تا پیکار جمل، صفین و نهروان را بهعرصۀ تبیین، تأویل و نشر آیات الهی مبدّل سازد.
· استناد بهقرآن در جمل
تأملی هر چند گذرا در حوادث جمل که بهدنبال بیعتشکنی طلحه و زبیر و فتنهانگیزی عایشه رخ داد، گویای تلاش بیوقفۀ آنحضرت، جهت تبیین آیات الهی و تأویل قرآن کریم است. بخشی از سخنان ایشان خطاب بهاصحاب جمل، قبل از نواخته شدن شیپور جنگ چنین است:
«ای اهل بصره! آیا تاکنون در احکام من کوچکترین ظلمی دیدهاید؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: آیا در تقسیمها ستمی روا داشتهام؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: آیا تاکنون بهخاطر دنیاپرستی، خود و خاندان خویش را بر شما مقدم کردهام که اینگونه بر من کینه میورزید و بیعت را میشکنید؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: آیا حدود خدا را تنها دربارۀ شما اجرا کرده و نسبت بهدیگران معطل گذاردهام؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: پس چرا بیعتم را میشکنید و بیعت دیگران را نمیشکنید؟! من بینی و چشم این کار را زدهام[۱۴] و راهی جز کفر یا شمشیر نیافتم». سپس رو بهاصحاب خویش کرده و گفت: «خداوند متعال در کتابش میفرماید: «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون»[۱۵]؛ «و اگر سوگندهاشان را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست، باشد که [از پیمانشکنی] باز ایستند»؛ سپس فرمود: «وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ اصْطَفَى مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِالنُّبُوَّةِ، إِنَّهُمْ لَأَصْحَابُ هَذِهِ الْآيَةِ، وَ مَا قُوتِلُوا مُذْ نَزَلَتْ؛ قسم بهآنکه دانه را شکافت و جان را آفرید و محمد صلیالله علیه و آله را بهنبوت برگزید، همانا سپاه جمل، اصحاب این آیهاند و از آن روزى كه نازل شده تاكنون (غير از اين مردم با هيچ قومى بهعنوان کسانی که آیه شامل حالشان باشد) جنگ نشده است»[۱۶].
بدینجهت امام صادق علیهالسلام در پاسخ سؤال گروهی از اهالی بصره دربارۀ طلحه و زبیر، با اشاره بهسخن مولای متقیان علیهالسلام و استناد بهآیۀ شریفۀ سورۀ توبه، از آندو بهعنوان «ائمۀالکفر» یاد میکند.[۱۷]
· استناد بهقرآن در صفین
شعلههای آتش جنگ صفین، هر چند در سال سیوهفتم هجری زبانه کشید و سبب رویارویی امیرالمؤمنین علیهالسلام و معاویه شد، اما ریشههای آنرا بهمانند پیکار جمل، باید در آغازین روزهای خلافت حضرت علی علیهالسلام و تمرد معاویه از بیعت و اطاعت آنحضرت جستجو کرد. از اینرو مولای متقیان با نوشتن نامههای متعدد و فرستادن آن برای معاویه، اقدام به روشنگری و تبیین حقیقت میکند که شایسته است بهبخشهایی از این نامهها و همچنین وقایع صفین که با استنادات قرآنی همراه گردیده، اشاره شود.
الف – برتری بنی هاشم
دوقطبی سازی در جامعه و ایجاد تفرقه بین مسلمانان، از برنامههای همیشگی و اهداف پلید معاویه بوده است که موارد فراوانی از آن در گفتار و رفتار این حاکم شیّاد بهچشم میخورد. او در نامهای بهامیر مؤمنان علیهالسلام با هدف توهین و لطمهزدن بهجایگاه حضرت، در مقام تمجید مهاجرین و برخی از صحابۀ پیامبر صلیالله علیه و آله قلمفرسایی میکند؛ لکن امیرالمؤمنین با تصریح بهاین مطلب که وی را شایستۀ پاسخ نمیداند، پارهای از ویژگیهای ارزندۀ خاندان بنیهاشم را بهمنظور بیان نعمات الهی در حق این خاندان مکرّم مطرح میکند[۱۸]، سپس با استناد بهآیات ششم سورۀ احزاب و شصتوهشتم سورۀ مبارکۀ آلعمران، بنیهاشم و خویشتن را سزاوارتر از بنیامیه بهقرابت و خلافت رسولالله صلیالله علیه و آله معرفی کرده و میفرماید:
«چگونه مقامی همچون مقام ما را داشته باشید در حالیکه پیامبر از ما و ابوجهلِ دروغگو از شما، أسداللّه از ما و أسدِ سوگندهای جاهلی (از مشرکان بدنام) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما و کودکان آتش از شما[۱۹]، بهترین زنان جهان از ما و حمّالة الحَطَب از شما است، … اسلام ما بهگوش همه رسیده و شرافت ما در دوران جاهلیت قابل انکار نیست و کتاب خدا آنچه از (حقوق و برتری) ما پراکنده شده را جمع کرده و آن گفتار خدای پاک است: «وَ اُولُوا الأرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْض فى كِتابِ اللّهِ»[۲۰]؛ «بهحکم کتاب خدا بعضی از خویشان بهبعضی دیگر سزاوارترند» و نیز سخن خدای بزرگ است: «اِنَّ اَوْلَى النّاسِ بِاِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِىُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنينَ»[۲۱]؛ «سزاوارترين مردم بهابراهيم، آنها هستند كه از او پيروى كردند و (در زمان و عصر او بهمكتبش وفادار بودند. همچنين) اين پيامبر و كسانى كه (بهاو) ايمان آوردهاند (از همه سزاوارترند) و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است». پس ما از طرفی بهسبب خویشی و از جهت دیگر بهعلّت پیروی کردن، بهخلافت سزاوارتریم. زمانیکه مهاجران در سقیفه بهقرابت و نسبت خود با رسول خدا صلّیاللّه علیه وآله بر انصار استدلال کردند، پیروز شدند. اگر این قرابت، دلیل برتری است پس حق با ماست نه با شما و اگر دلیلی دیگر دارد، انصار بر ادعای خویش باقی هستند»[۲۲].
ب- ویژگی ناصحان
از آنجا که معاویه با دستاویز قرار دادن قتل عثمان و متهم کردن علی علیهالسلام بهانجام آن، از پذیرش خلافت حضرت امتناع میورزید، امیرالمؤمنین در بخشی از نامۀ ذکر شده بهخیرخواهیاش جهت اصلاح وضع موجود اشاره میکند و با استناد بهآیۀ هشتادوهشتم سورۀ مبارکۀ هود مینویسد:
«وَ ما كُنْتُ لِأعْتَذِرَ مِنْ اَنّى كُنْتُ اَنْقِمُ عَلَيْهِ اَحْداثاً، فَاِنْ كانَ الذَّنْبُ اِلَيْهِ اِرْشادى وَ هِدايَتى لَهُ، فَرُبَّ مَلُوم لا ذَنْبَ لَهُ، قَدْ يَسْتَفيدُ الظِّنَةَ الْمُتَنَصِّحُ، «وَ ما اَرَدْتُ اِلاَّ الإصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ، وَ ما تَوْفيقى اِلاّ بِاللّهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنيبُ»[۲۳].»[۲۴]
«در مقام آن نیستم که از عیب گرفتنم بر بدعتهای او (عثمان) عذرخواهی کنم. اگر ارشاد و راهنمایی وی توسط من گناه است، چه بسا کسی که سرزنش شود، اما او را گناهی نیست؛ (بلکه) گهگاه انسانی بر اثر اصرار در خیرخواهی مورد اتهام قرار می گیرد، «من تا توانستم جز اصلاح را نخواستم، توفیقی ندارم جز از جانب خدا، بهاو توکل کردم و بهاو باز میگردم».
ج- حرمت ماه حرام
تصمیم معاویه بهآغاز جنگ در ماه حرام، امیرالمؤمنین علیهالسلام را وادار به حرکت سپاه بهسمت میدان نبرد کرد، اگر چه بهفرماندۀ سپاه، جناب مالک اشتر توصیه نمود، منتظر حملۀ دشمن بماند و شروعکنندۀ جنگ نباشد[۲۵]. همچنین پس از حملۀ دشمن و شدتگرفتن نبرد، با تلاوت آیۀ صدونودوچهارم سورۀ بقره، دلیل مقابله با لشکر کفر در ماه حرام را بیان میکند تا شبههای در اذهان باقی نماند.
«الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»[۲۶]
«ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان، احترام آنرا شكستند و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله بهمثل كنيد.) و تمام حرامها (قابلِ) قصاص است. و هر كس بهشما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد (و زيادهروى نکنید) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است»[۲۷].
عمار یاسر، صحابی ارجمند و بامعرفت خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام در این شرایط بسیار پیچیده و مخوف، پس از نقل سخن ماندگار پیامبر أعظم صلیالله علیه و آله دربارۀ مجاهدت علی علیهالسلام در راه تأویل قرآن، از ضرورت پایمردی در دفاع از حق میگوید:
«من در برابر این پرچم (پرچم شرک) سهبار همراه رسول خدا جنگیدهام[۲۸] و اینک چهارمین نبرد است. بهخدا قسم اگر ما را بزنند و تا نخلستانهای منطقۀ هَجَر[۲۹] عقب برانند، میدانیم که ما بر حق هستیم و آنان بر باطل»[۳۰].
د- تسلیم در برابر آیات وحی
خدعه و نیرنگ عمرو بن عاص کارگر افتاد و کوفیان را که در آستانۀ فتح و ظفر بودند، بهدست برداشتن از قرآن ناطق کشاند تا فرجام کارشان را بهمذاکره و حکمیت گره زنند. علی علیهالسلام در این واقعۀ تلخ با قبول خواستۀ مسلمانان بر این مطلب تأکید میکند که قبول حکمیت بهمعنای پذیرش صلاحیت معاویه برای مذاکره نبوده و نیست بلکه بهخاطر تسلیم در برابر قرآن است تا اینچنین در کارزار سرنوشتساز صفین، بر میزان بودن قرآن در تصمیم و اقدام مسلمانان تأکید ورزیده باشد.
«وَ قَدْ دَعَوْتَنا اِلى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ اَهْلِهِ، وَ لَسْنا اِيّاكَ اَجَبْنا وَ لكِنّا اَجَبْنَا الْقُرْآنَ فى حُكْمِهِ»[۳۱].
«تو ما را بهقبول حکم قرآن فرا خواندی در حالیکه اهل آن نیستی؛ و ما نیز دعوت تو را اجابت نکردیم، بلکه حکم قرآن را پذیرفتیم».
· استناد بهقرآن در نهروان
با پایان یافتن ماجرای حکمیت و پیبردن کوفیان بهنیرنگ و خدعۀ عمرو بن عاص، بسیاری از آنان نهتنها در مقام عذرخواهی و جبران اشتباه برنیامدند، بلکه با تمسک بهظواهر قرآن و برداشتهای سوء از کتاب الهی، سر بهشورش و مخالفت با امیرالمؤمنین علیهالسلام گذارده و در فتنۀ جدیدی دمیدند که ثمری جز اختلاف و ریختن خون بیگناهان نداشت؛ این گروه کجاندیش اهل اسلام را بهاتهام تکفیر بهقتل میرساندند و از تعرض بهاهل ذمّه اجتناب میورزیدند[۳۲]. خطر بزرگی که امیرالمؤمنین علیهالسلام را مجبور به اقدام و خاموش کردن فتنۀ آنان کرد تا جنگ نهروان پایانی باشد بر این جهالت و انحراف پلید.
آنحضرت در این نبرد نیز ابتدا راه روشنگری و هدایت را برمیگزیند و پس از تقسیم خوارج بهحاضران و غایبان صفین، خطاب بهایشان میفرماید:
«آیا زمانیکه با حیله، فریبکاری، مکر و خدعه، قرآنها را بر نیزه کردند، فریاد نزدید که اینان برادران ما و اهل دعوت اسلامی هستند و رو بهقرآن کرده، خواهان آرامشند و رأی ما این است که خواستۀ آنان را قبول کنیم و از این وضعیت نجاتشان دهیم؟ اما من بهشما گفتم: ظاهر این برنامه، ایمان و باطنش دشمنی با خداست، ابتدایش رحمت و سرانجامش ندامت است، پس بر موقعیت خویش پابرجا باشید و راهتان را ادامه دهید و برای جنگ، دندان بههم بفشارید و بهفریادِ فریادکننده توجه نکنید که اگر جوابش را دهند گمراه کند، و اگر رهایش سازند خوار و بیاعتبار شود. اما وضع چنان شد که شد، و دیدم که بهحکمیت تن دادید»[۳۳].
سپس بهتبیین علت جنگ با خوارج پرداخت و دلیل آنرا وجود شبهات و تأویل باطل کتاب الهی معرفی کرد:
«إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي اَلْإِسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ اَلزَّيْغِ وَ اَلاِعْوِجَاجِ وَ اَلشُّبْهَةِ وَ اَلتَّأْوِيلِ»[۳۴]
«امروز را در حالی صبح کردیم که با برادران اسلامی خود بهخاطر لغزش، ناراستی، شبهه و تأویل میجنگیم».
از اینرو وقتی عبداللهبن عباس را برای گفتگو با آنان میفرستد، روش استدلال و در نظر داشتن موقعیت مکانی و زمانی آنرا متذکر میشود و از وی میخواهد که در مناظره با خوارج، از قرآن بهره نگیرد، چرا که این گروه متحجر با استفادۀ نابهجا و تأویل نادرست آیات الهی، گفتگو را بهانحراف میکشانند.
«لاتُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَاِنَّ الْقُرْآنَ حَمّالٌ ذُووُجُوه، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ، وَ لكِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَاِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْها مَحيصاً»[۳۵]
«با آنان با قرآن بهمناظره برنخیز، چرا که قرآن، تحمل معانی گوناگون را دارد، تو چیزی از قرآن میگویی و آنان چیز دیگر؛ بلکه بر طبق سنّت پیامبر صلیالله علیه و آله با آنان احتجاج کن که در برابرش چارهای جز پذیرش ندارند».
پیامد این روشنگریها، اگر چه توبه و نجات هشت هزار نفر از نهروانیان بود[۳۶] اما بخشی از آنان همچنان بر لجاجت و عناد خویش استوار ماندند تا امیرالمؤمنین علیهالسلام در بیان ذیل، فرجام سوء آنان را بر اساس آیات سورۀ کهف مشخص سازد و عاقبت این گروه پست و لجوج، مایۀ عبرت آیندگان باشد.
«هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»[۳۷]
«بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ [آنان] کسانی هستند که سعیشان در زندگی دنیا بههدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام می دهند» [۳۸].
– شهادت در راه قرآن
سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهل هجری، شمشیر آمیخته با زهر و شرنگ ابن ملجم از بازماندگان نهروان، بر فرق مطهر قرآن ناطق، فرود آمد و تقدیر الهی بر آن قرار گرفت تا انتظار دیرینۀ مولای متقیان علیهآلافالتحیۀ و الثناء پس از سالها مجاهدت در راه تفسیر، تأویل، نشر و عمل بهکتاب الهی، در شب نزول قرآن، بهدست پستترین مردمان، پایان یابد و شهادت آن امام همام، چون زندگانی سراسر خیر و برکتش، تأویل آیهای دیگر از آیات قرآن کریم را رقم زند و حقانیت کتاب الهی را بیش از پیش آشکار سازد.
امام صادق علیهالسلام در اینباره از جناب محمدبن حنفیه نقل میکند که حضرت علی علیهالسلام فرمود:
«كُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أَنَا وَ عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ وَ ابْنُ عَمِّي عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ عَلَى أَمْرٍ وَفَيْنَا بِهِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَتَقَدَّمَنِي أَصْحَابِي وَ خُلِّفْتُ بَعْدَهُمْ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِينَا «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ» حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَيْدَةُ «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» فَأَنَا الْمُنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِيلًا»[۳۹].»[۴۰]
«من با خداوند و رسولش صلیالله علیه و آله پیمان بستم. من و عمويم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمويم عبيده بر امری عهد بستیم و همه وفادار ماندیم برای خدا و پیامبرش، اما دوستانم پيش افتادند و من بهخواست خدا این راه را ادامه دادم. پس پروردگار متعال دربارۀ ما این آيۀ شريفه را نازل فرمود: «در ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند، صادقانه ايستادهاند. بعضى پيمان خود را بهآخر بردند (و در راه الهی شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند».
[۱]. نهج الحق و كشف الصدق، ص۲۷۳
[۲]. الغارات، ج۱، ص۲۰
[۳]. وقعة صفين، النص، ص۵۱۸
[۴]. بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۹۶
[۵]. در روایتی از امام صادق علیهالسلام، شمشیر پنجم، شمشیر قصاص معرفی شده که در دست اولیاء مقتول قرار دارد، اما حکمش در اختیار خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام است. وسائلالشیعه، ج۲۹، ص۵۶
[۶]. حجرات، ۹
[۷]. بر طبق آنچه در کتب شیعه و اهل سنت آمده است در این حدیث ارزشمند، تصریح بهنام علی علیهالسلام، توسط پیامبرأعظم صلواتالله علیه و آله صورت گرفته است.
[۸]. بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۹۳
[۹]. یوسف، ۱۰۰
[۱۰]. تسنيم، جلد۹، ص۳۴۳
[۱۱]. یوسف، ۱۰۶
[۱۲]. تفسیر فرات الکوفی، ص۲۰۱ – کنز العمال (موسسه الرساله)، ج۱۱، ص۶۱۳، ح۳۲۹۶۹
[۱۳]. عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قوله تعالي: … «وما يَعلَمُ تَأويلَهُ إلاَّ اللهُ و الرَّاسِخُون فِي العِلم» قال: أميرالمؤمنين(عليهالسلام) و الأئمّة (عليهمالسلام)؛ الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص۴۱۵
[۱۴]. اشاره به اینکه بر جوانب کار احاطه دارم.
[۱۵]. توبه، ۱۲
[۱۶]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۴۱
[۱۷]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۴۱
[۱۸]. «غَيْرَ مُخْبِر لَكَ، وَلكِنْ بِنِعْمَةِ اللّهِ اُحَدِّثُ»؛ «گر چه منظورم آگاه کردن تو نیست بلکه برای یادآوری نعمتهای حق میگویم»؛ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۸۶
[۱۹]. گفته شده، مقصود، فرزندان مروانبن حکم هستند که پیامبر صلیالله علیه و آله از جهنمی بودن آنها خبر داد، در حالیکه هنوز در سن خردسالی بودند و در بزرگسانی از دین خارج شدند. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۶۸۱
[۲۰]. احزاب، ۶
[۲۱]. آل عمران، ۶۸
[۲۲]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۸۶ – ۳۸۷، نامۀ ۲۸
[۲۳]. هود، ۸۸
[۲۴]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۸۸ – ۳۸۹، نامۀ ۲۸
[۲۵]. وقعة صفین (مکتبه آیت الله مرعشی نجفی)، ص۱۵۳
[۲۶]. بقره، ۱۹۴
[۲۷]. کشف الغمّه (ط-القدیمه)، ج۱، ص۲۴۷
[۲۸]. در غزوات بدر، أحد و حنین.
[۲۹]. منطقهای در منتهیالیه شرقی حجاز.
[۳۰]. بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۹۳
[۳۱]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۲۳، نامۀ ۴۸
[۳۲]. وقعه النهروان او الخوارج (علی بن الحسین الهاشمی- موسسه المفید للطباعه و النشر و التوزیع)، ص۵۳
[۳۳]. نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص۱۷۹
[۳۴]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۱۷۹
[۳۵]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۴۶۵
[۳۶]. کشف الغمه (ط- القدیمه)، ج۱، ص۲۶۶
[۳۷]. کهف، ۱۰۳ – ۱۰۴
[۳۸]. کشف الغمه (ط- القدیمه)، ج۱، ص۲۶۶
[۳۹]. احزاب، ۲۳
[۴۰]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۳۵، ص۴۱۰
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!