جاذبه و دافعهی شهید مطهری
به اختصار باید گفت که به حق، مطهری سمبل شایستهای بود از یک مؤمن راستین و فداکار که در منزل جذب، واله و شیدا به پیش تاخت تا آنجا که…
***************************************************************
هر طالب معرفت و صاحب اندیشه در روزگار ما، ناگزیر است به رجوع – هرچند اجمالی – به آثار و کتابهای متفکر اسلامی، علامه مبرّز، شهید مرتضی مطهری رضوانالله علیه. شهید شاهچراغی رحمةالله علیه که پیش و نیز پس از انقلاب، در مکتب اسلامی و انقلابی استاد، درسها آموخته و دغدغهمند، گوشهای از دریافت خود را قلمی کرده، در عبارات پایانی نوشتار، شناخت خویش از استاد مکتب علوی را در قالب جملهای اینگونه به نمایش میگذارد: «مطهری به شایستگی توانسته بود، جاذبه و دافعه علی را تجربه کند و الگویی از یک مسلمان کامل، حساس، زیرک و با جاذبه و دافعهای قوی باشد.»
بهشت الهی، پاداش استاد و شاگرد بادا.
………………………………………………..
«جاذبه و دافعهی شهید مطهری»
۶۱/۲/۷
سخن از شخصیت ذوابعادی که صادقانه راهی را در پیش میگیرد و بهغایةالقصوی آن نائل میشود و لحظهلحظهی حیاتش، حکایتگر هدفداری و جهتمندیِ عاشقانهی اوست، آسان نیست و لااقل حقیری پرتقصیر را سزاوار نیست؛ [فردی] که بر آستانهی راه هم پای ننهاده و هنوز آغاز کوچهی اول را در این مسیر الهی درک نکرده است.
چه بسا گفتار و نوشتاری ناقص و بیمایه، روح بزرگ شهید را بیازارد و خدای ناکرده، نمکی باشد بر زخم پر جراحتِ دل دردمندان عاشق او.
به هرحال، محض تذکری برای دوستان و هشدار و بیدارباشیِ دلِ غافل خویش، تلاش خواهیم کرد که از ذکر خاطره و مشاهده تجاوز نکنیم و فقط یادی باشد از تلمیذی ناشایسته، مقام منیع استاد او را و شهادت پربرکت او.
در چندین سالهی اخیر، نام مطهری آشنای محفل کتابداران و کتابدوستان بوده است و خوانندهی مؤمن و یا جستجوگر صادق و مشتاقی پیدا نمیشود که از زلال معارف او بهره نبرده باشد و از سخن و کلام دلنشین او به وجد نیامده باشد.
من نیز چونان همهی مشتاقان کتاب و خواندن، به اتفاق، برای اولین بار با اثر زیبای «جاذبه و دافعهی علی» با تفکر او آشنا شدم و سخت مجذوب استاد گردیدم. مطهری در این کتاب، با استفاده از قریحه و ذوق سرشار، به تحلیل یکی از ظریفترین و لطیفترین ابعاد وجودی امام علی علیهالسلام میپردازد. همیشه گفتهاند که کلام آنگاه مؤثر است که از جان و دل متکلم سرچشمه گرفته و بیشتر در وجود گوینده مؤثر افتاده باشد. به دور از تأثیر شگفتآور این اثر و آنچه در آن کتاب آمده، من، نویسنده را صاحب روحی متلاطم و قلبی عاشق و شیدا و دلی شوریده و شیفته یافتم. وقتی از عشق سخن میگوید، به خوبی احساس میشود که این، سخن عاشقی وارسته و دلسوخته است و چون به تحلیل جاذبه و دافعهی علی میپردازد، انسان مییابد که گوینده در منزلگاه جذب و دفع، خویشتنِ خویش را محک زده و خود جلوهای راستین از این حقیقت است؛ در این راه پرخطر بود که مرد و مردانه پیش رفت تا چون پروانه، مجذوب شعلهی شمع انقلاب گردید و با قهر گلولهی ناجوانمردان و ملحدان، قتیل دافعهی خویش گشت.
هنوز انقلاب در مراحل اولیهی خود بود و میرفت که موج خون و خشم و آتش همه جا را فرا بگیرد، به قصد دیدار «آیةالله خزعلی»، برای تبریک و تسلیت به او به خاطر شهادت فرزندش، حسین، به تهران آمدم و به مخفیگاه او رفتم. معلوم شد که استاد شهید نیز قصد دیدار از ایشان را دارد. به توصیهی جناب خزعلی و عشق باطنی خویش، نشستم تا ایشان از راه رسیدند.
از انعکاس مسائل ایران در خارج و تحرک جدید در منطقه و اوج قدرت امام و امدادهای غیبی و الهی، سخت شادمان بود و به پیروزی، بسیار امیدوار. از من پرسید: «شما چه خبر دارید؟» من در جواب گفتم: «دیشب جزوهای را دیدهام از گروه فرقان، که به نظرِ ابتدایی احساس کردم مسائلی پر از انحراف و خطا را در عباراتی زیبا و جذاب، به خواننده تلقین میکند.» قبل از پایان گرفتن سخن من، با نگرانی و عجله گفت: «من هم این جزوه را دیدهام. شمارهی دوم از مجلاتِ این گروهِ ناشناخته است.» سپس اشارهای به تکتک مقالات کرد و به ذکر نکاتی ظریف و اشکالاتی بَیِّن از مطالب جزوه پرداخت. در پایان، روی به آقای خزعلی کرد و گفت: «خطری که امروز اسلام را تهدید میکند، تنها امریکا و شوروی نیستند. اسلام به آسانی راه خود را مییابد و با حرکت مردم در ایران شدت ویژهای گرفته است. خطر مهم و حساس، خطر تحریف و تفسیرهای منحرفانه از احکام اسلام است که به نام اسلام مترقّی و با روح روشنفکرانه از آن میشود. خطر اصلی را باید در این گروه و امثال آن دید که از حرکت ناب مردم و رهبری آن سوء استفاده میکنند و به تبلیغ و توسعهی افکار و انظار خویش میپردازند.»
*****
آن روز که ساعت هفت صبح، خبر شهادت استاد را از رادیو شنیدم، بلافاصله به یاد جملاتی افتادم که در حضور آقای خزعلی از زبان شهید مطهری شنیده بودم. راستی خطر بزرگتر، همینها بودند؛ همینها که میتوانستند با سخن اسلامی، افراد را جذب کنند و در پوشش اسلامی نفوذ نمایند و با انقلاب اسلامی مسلح شوند و در یک حرکت ناجوانمردانه، با ترور شخصیت توانمند و عنصر ارزشمندی، چون مطهری، روی امریکا و مانند آن را سفید نمایند.
ناگفته نماند، خشم فرقان و فرقانیان از استاد، تنها به دوران انقلاب مربوط نمیشود، بلکه از آن روز که با قدرت کامل و وسعت و جامعیت علمی و بیان و قلم رسا، پا به میدان معرفی اسلام گذاشته بود، سرنوشتی پر فراز و نشیب و عاقبتی خونین را برای خویش قلم زده بود.
تلاش شهید مطهری برای کسب فضائل حوزه و اسلام، هنوز زبانزد طلاب است و کار زیاد در جهات مختلف و تحصیل فقه و فلسفه را از ابتدا تدارک میدید تا روزی با دستِ باز، رسالت خویش را به عهده گیرد. «شهید قدوسی» در مدرسهی «حقانی» برای ما میگفت که پشتکار و کثرت مطالعهی آقای مطهری در مدرسهی فیضیه، همهی ما را به اعجاب میآورد و تأکید میکرد که مطهری وقتی اصول را خوانده بود، مدعی بود که جزوه و اثری نیست که در این زمینه باشد و من آن را ندیده باشم و علم اصول اکنون چون موم در دستان من است؛ به هر شکل و صورتی که بخواهم، میتوانم تجزیه و تحلیلش بنمایم.
اینگونه علوم اسلام را آموخته بود و آثار اغیار را بررسی کرده بود تا نتیجهی کار خویش را در عصری روشنفکرزده و طاغوتی عرضه کند؛ با این اعتقاد که مردم عامی را بدون تحلیل و تفسیرهای کذایی، باید با اسلام آشنا کرد.
«داستان راستان»ش را عرضه کرد. در برابر آرا و افکار تلقینشده و مزیّنشده به استدلال و فلسفه، اثر پر برکت «حاشیه بر روش رئالیسم» را ارائه داد. روش رئالیسم به گویایی و رسایی تمام، توانست در برابر آثار انحرافی چپ و چپگرایان و دروغپردازان حکومتی، عرض اندام کند و ضمناً همهی داعیهداران تفکر و سردمداران روشنفکری را به تحدّی و بحث بخواند.
از همان زمان حساسیتها روی استاد آغاز شده بود و آثار بعدی که یکی پس از دیگری در مقاطع مناسب صادر میشد، ضربات مهلک و جانفرسای دیگری بود که پیوسته اقشار مختلف منحرفین را دشمن او میساخت. با آثار عقیدتی و مکتبی خویش، گروهها و وابستگان به تفکرات گوناگون شرقی و غربی را میرنجاند و با توشیحات اجتماعی و سیاسیاش، طاغوتزدگان و زمامداران فساد را، با آزاداندیشی و روح اجتهاد و فکر کردن خویش، قشریّون ناآگاه و جاهلان فریبخورده را.
من خود فحشهای رکیک و ناسزاهای تندِ مسلمانی نمازخوان و عامی را که به خاطر کتاب «مسألهی حجاب» نثار استاد میشد، فراموش نمیکنم و نیز فحاشی مِنبابِ تبرّک خطبای بیمایه و وعاظالسلاطینی که ضمن روضهخوانیهای مبتذلشان از او دریغ نمینمودند، که چرا در «زن روز» مقاله نوشتهای و در کنار شهید «شریعتی»ِ ضد ولایت، سخنرانی کردهای و اصلا تو خود نیز ولایت نداری و ضدّ ولایت ائمه علیهمالسلامی.
استاد نیز در معرفی و دفاع از اصول و مبانی اسلام، به هیچ وجه کوتاه نمیآمد و گاه سخت برآشفته و عصبانی میشد؛ عصبیّتی که از امام علی علیهالسلام آموخته بود و رمز بقای اصول و فروع دین میدانست؛ گرچه این رویه، گاه مورد طعن قرار میگرفت و صاحب آن را به تعصب و تندروی متهم میکرد. پیامبر در مورد امام علی علیهالسلام فرموده بود که «إِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ»؛[۱]علی، در امور مربوط به الله، خشن و سختگیر است. [استادِ شهید نیز] به جز خدا و منویّات الهی، در موضعگیریها به چیز دیگری چون موقعیت اجتماعی و آیندهی مردم و دوستان خود نمیاندیشید.
مطهری آن روز که در جمع دانشجویان دختر و پسر «دانشکدهی الهیات»، «حسین آریانپور» را به تندی مخاطب قرار میداد و فریاد بر سرش میکشید و بیدین و دور از انصافش میخواند، به جز خدا و راه خدا و معارف حقّهی اسلام، [به چیزی] نمیاندیشید. حتی آنگاه که در جوّ انقلابی و پر هیجان طلاب جوان قم در درس معارف قرآن، هر نوع روشنفکرمآبی و تجدّداندیشی و تأثیر از مکاتب به ظاهر انقلابی را به باد انتقاد میگرفت، آن پذیرش مطلوب را که امروز مشاهده میکنیم، به چشم نمیدید و گاه و بیگاه مورد طعنه و بدگویی هم قرار میگرفت.
به خوبی به یاد نمیآورم که در درس معارف یا بحث «اسفار» مجمع فضلا و مدرسین حوزه بود، به صراحت اعلام کرد: «من رسالت خویش را در معرفی اسلام راستین و فقاهتی و نفی و افشای افکار انحرافی و التقاطی انجام خواهم داد، حتی اگر به سختترین اتهامات متهم شوم و نزدیکترین چهرهها را از خود برنجانم.» بیجا نبود که هر [از] گاه، سخنی حسابشده و منظم علیه او اوج میگرفت و به پیرایههایی بچگانه و مبتذل چون سرمایهداری، سکونت در خانهی نو با دیوارهای سنگی، زندگی مرفه، سکوت در برابر جائر و عدم موضع مثبت به نفع گروههای به اصطلاح مبارز، تدریس در دانشگاه و صدور آثار پی در پی علمی و فرهنگی و نه به ظاهر انقلابی، متهم میگردید.
استاد نیز خوب فهمیده بود که باید دست بر کدام نقطه گذاشت و حساسیت دشمن از کجاست. با عشق و علاقهی ویژهای، طلاب و دانشجویان را به کسب عمیق معارف اسلامی و مطالعه در قرآن دعوت میکرد و از سطحینگری و شعاری بار آمدن و انقلابیبازی برحذر میداشت. از اینکه مردم آنقدر مشغولاند که فرصت بالا بردن اطلاعات و آگاهیهای اسلامی- سیاسی خود را ندارند، نگران بود و به هر وسیله در جهت إحیا و رشد فضائل و کمالات ملت میکوشید.
به اختصار باید گفت که به حق، مطهری سمبل شایستهای بود از یک مؤمن راستین و فداکار که در منزل جذب، واله و شیدا به پیش تاخت تا آنجا که به لقاء دوست نائل آمد و عاشقان و شیفتگان خویش، از راهیان علم و حقیقت در حوزههای علمیه، مسلمانان جوان دانشگاه، مردم جستجوگر و پیگیر و مؤمن کوچه و خیابان و اسطورهی علم و حلم و صلابت و شکوه (امام) را در غم فقدان خویش، سوگوار و غمگین و گریان ساخت و در عین حال، چهرهی خشن و غیر قابل انعطافی بود که به هیچ بهانه و معاملهای از حق نمیگذشت و روی خوش به همهی آنها که جاهلانه یا مغرضانه به دشمنی خدا برخاسته بودند، نشان نمیداد.
آری، مطهری به شایستگی توانسته بود که جاذبه و دافعهی علی را تجربه کند و الگویی از یک مسلمان کامل، حساس، زیرک و با جاذبه و دافعهای قوی باشد.
سید حسن شاهچراغی ۶۱/۲/۷
[۱]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲۱، ص۳۸۵
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!