سفرنامه مقام معظم رهبری به سوریه و دیدار با اسد

سفرنامه «سوریه»

اولین ملاقات رسمی که من در آن حضور داشتم، ملاقات نسبتاً محرمانه‌ی جناب آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور بود با شورای لبنان، که «سید حسین موسویِ» معروف و «دهقان» از سپاه را می‌شناختم…

*****************************************************************************

ظهور انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی، ضرورت شکل‌گیری مراودات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با دیگر کشورها و فعالیت مسؤولین عالی‌رتبه جمهوری اسلامی در این سرزمین‌ها را به‌دنبال داشت. در این‌ بین حضور شخصیت‌ فرهیخته و با ذکاوتی هم‌چون شهید سید حسن شاهچراغی که مسئولیت نمایندگی مردم و عضویت در هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی، سرپرستی مؤسسه کیهان، سخنگویی کمیسیون امنیت ملی و عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما را همراه با تسلط به مباحث فرهنگی و سیاسی در کارنامه‌ی درخشان خود داشت، گروه‌های مختلف اعزامی را به بهره‌گیری از اندیشه و خرد این انسان متعهد، در سفرهای کاری خویش ترغیب می‌نمود.

این روحانی اندیشمند، ضمن انجام وظایف محوّله، با توجه به قلم شیوا و مهارت در ثبت وقایع و خاطرات، به نگارش مشاهدات و تجربیات خویش از این سفرها اهتمام ورزیده و میراثی ارزشمند که از ذخایر ماندگار انقلاب اسلامی محسوب می‌شود را برای آیندگان به ‌یادگار می‌گذارد.

آن‌چه در ادامه می‌آید، ارمغان سفر این شهید والامقام به سوریه است که در قالب اولین سفر ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران به سه کشور سوریه، لیبی و الجزایر در پانزدهم شهریور‌ماه سال هزار و سیصد و شصت و سه هجری شمسی انجام گرفته است. همراهی و مجالست با مقام معظم رهبری، حضرت آیةالله خامنه‌ای حفظه‌الله سبب شده تا این مسافرت، به یکی از خاطره‌انگیز‌ترین برنامه‌های کاری شهید شاهچراغی تبدیل شود و فرصتی مغتنم، جهت گفت‌وگو و بهره‌گیری از شخصیت اندیشمند و با درایت مقام معظم رهبری که بخش‌های مختلف سفرنامه، شاهد و گواه آن است را فراهم سازد.

مؤسسه پژوهشی بیت‌الهدی مفتخر است، متن کامل و تصحیح‌‍‌شده این سفرنامه‌ را که دربردارنده اطلاعات مفید از دو کشور سوریه و لبنان و نیز حمایت حافظ اسد رئیس‌جمهور فقید سوریه از انقلاب اسلامی ایران است را در اختیار خوانندگان محترم قرار ‌دهد.

——————————————————

پدیدآورنده: سید حسن شاهچراغی
دسته‌بندی: سفرنامه

سفرنامه «سوریه»

همراه رئیس‌جمهور – ۶۳/۶/۱۵

اوّلین سفر همراه رئیس‌جمهوری اسلامی ایران برایم خاطره‌انگیز بود؛ به‌ویژه که این اولین سفر یک رئیس‌جمهوری پس از انقلاب بود. بالطبع آثاری از بی‌نظمی، بی‌توجهی به تشریفات و درهم‌ریختگی از ابتدا به چشم می‌خورد، ولی باید پیه هر چیزی را به تن می‌مالیدیم و از افتخار همراهی دست نمی‌کشیدیم. همه چیز سعی شده بود که مخفیانه صورت گیرد و حتی به ما نگفته بودند که در طول سفر، چه کشورهایی را خواهیم دید.

ساعت ۱۲ عید قربان از خانه حرکت کردم. سالن پاویون جمهوری، پر بود از آدم‌های جور واجور که معلوم نبود به چه ملاکی به سفر می‌آیند. جمعاً بیش از هفتاد نفر شده بودیم. در مصاحبه‌ی آقای رئیس‌جمهور، با نظر شخص ایشان ما هم شرکت کردیم. آقایان «ولایتی» و «رفیق‌دوست» از وزرا، بنا بود که همراه باشند و «دعایی» و من هم از وکلا.

«صیّاد شیرازی» بدون پاسپورت از دو ساعت قبل برای سفر آماده شده بود و سرهنگ «شهبازیان»، مشاور رئیس‌جمهور نیز حضور داشت. دیگر بلندپایه‌ای، جز مقامات دفتر رئیس‌جمهوری و وزارت خارجه وجود نداشتند.

به دعایی گفتم: «حضور ما هم صرفاً به خاطر جلال و جبروت هیئت است، و الّا دلیلی ندارد که هیچ‌گونه هماهنگی‌ای از قبل با ما نشده باشد.»

هواپیمای شاهین آماده شده بود تا اوّلین رئیس‌جمهوری را به سوریه ببرد. این همان جت ۷۰۷ مدرنی است که شاه را آخرین بار به رباط و مصر برد. داخل هواپیما به سبکی ویژه تزیین شده بود و من هم به اتفاق، کنار صیّاد شیرازی قرار گرفته بودم. تنها صحبتی که با هم داشتیم، راجع به دستگیری «محمد رضوی» و «سازگارها» از دوستان «بهزاد نبوی»، توسط «لاجوردی» بود که به ظاهر، باعث تأسف ایشان شد. مدتی هم پیش آقای دعایی رفتیم که در این فاصله، جناب آقای «خامنه‌ای» به آن‌جا آمدند و گعده‌ای نسبتاً طولانی و حول «حاج شیخ کاظم دامغانی» و فرزندانش و «محقق» و امثال آن داشتیم و من هم بحثی را حول «عمان سامانی» و شعر زیبایش در مورد حضرت زینب، آغاز کردم. مدتی هم، آقای ولایتی آمدند.

در طول سفر با هواپیما، یا اف‌چهارهای خودمان و یا اف‌چهارهای بدون موشک ترکیه و یا میگ‌های سوریه [ما را] همراهی می‌کردند. حالتی زیبا داشت‌؛ نباشد که دشمن غدّار قصد سوئی بکند و اتفاقی ناگوار بیافتد. ساعت ۵:۱۵ بعدازظهر بود که هواپیمای ما روی زمین نشست. فرودگاه به شکل بی‌سابقه‌ای برای استقبال تنظیم شده بود. بیست‌ویک تیر شلیک شد و «اسد» پای پله‌ها همه‌ی ما را بوسید. مراسم سان و سرود و دست دادن انجام گرفت. نکته‌ی قابل تأمل، بوسیدن دست آقای خامنه‌ای توسط چند ایرانی از کارکنان سفارت بود که هم تلویزیون نشان داد و هم طبق گفته‌ی‌ آقای «شمس» در تلکس‌ها منعکس شده بود.

رئیس‌جمهور را به «قصر الضیافه» بردند و ما را به هتل «شام» که هتل جدیدإلإحداث و مدرن‌ترین فُندُق‌های «دمشق» است. وقتی نگذشته بود که پیک آقای خامنه‌ای آمد و مرا به همراه چند نفر دیگر به قصر الضیافه بردند. آقای خامنه‌ای که از مراسم ابتدایی ملاقات با رئیس جمهور فارغ شده بودند، اظهار کرد: «شما هم بیایید همین‌جا تا بتوانیم از نزدیک با هم گفت‌وگو کنیم و گعده داشته باشیم.»

ساعت هشت، دسته‌جمعی برای مراسم شام «حافظ اسد»[۱] به «قصر الروضه» رفتیم. ساختمان قصر الروضه، جدید و بسیار مدرن بود و به منظور پذیرایی‌های ویژه‌ی رئیس‌جمهور و دولت ساخته شده است. کلیه‌ی شخصیت‌های سوری و دیپلمات‌های خارجی و جمعی زیاد از اعضای وفد ایران، در این مهمانی که جداً باشکوه بود، شرکت داشتیم. می‌توان گفت اسد، سنگ‌‌تمام گذاشته بود. من بین دو وزیر عدلیه و مالیه‌ی سوریه قرار گرفته بودم. در میز جلوی ما هم، سفیر یوگسلاوی و سرهنگ شهبازیان، مشاور نظامی رئیس‌جمهور وجود داشت. مفصّل با دو وزیر سوری، به عربی دست‌ و پا شکسته صحبت شد و بیشتر بحث‌ها روی ایران بود. حتی اطلاعات این حضرات هم از جمهوری اسلامی، ناقص و کم بود.

حدود دو ساعت طول کشید که غذای مفصّل و خوشمزه‌ی سوریه را صرف نماییم. محل اقامت من و آقای دعایی در هتل شام بود. آخر شب بود که برای استراحت به هتل رفتیم. دیدم صدای ساز و آواز، اجازه‌ی استراحت نمی‌دهد. از دریچه بیرون را نگاه کردم؛ معلوم شد شب جمعه است و جشنی یا دانسینگی به صورت شب‌نشینی در فضای باز ایجاد کرده‌اند و هر گاه، یک خواننده‌ی جدید شروع به خواندن می‌کند و زنانی هم وسط سن می‌رقصند. شب تا دیروقت مزاحم بودند و اجازه‌ی خوابیدن ندادند. تلویزیون مرتب فیلم پخش می‌کرد.

صبح آقای دعایی را صدا کردم و به اتفاق، به محل اقامت آقای خامنه‌ای رفتیم. در اولین دور مذاکرات، آقای دعایی شرکت کرد. ظهر ناهار را در محل اقامت با آقای خامنه‌ای صرف کردیم. بعدازظهر هم، دور دوم مذاکرات بود که من شرکت کردم و مفصّل، مطالب بعد آمده است. شب را نیز در جمع دوستانه‌ی اعضای سیاسی هیئت و «محمود هاشمی» کاردار بودیم که شوخی‌ها شد و خنده‌ها. از «لیبی» خبر دادند که «قذافی» در «سِرت»[۲] است و برای دیدار او باید به آن‌جا برویم. این حالت خوشی را به وجود نیاورد و بنا شد که رفیق‌دوست و «لواسانی» و «جاوید» به آن‌جا بروند و موضوع را بررسی کنند. آن‌ها هم کاری از پیش نبردند و خلاصه تلکس زدند که مصلحت در آمدن به سرت است.

فردا صبح در سفارت، آقای خامنه‌ای با «شیخ سعید شعبان»، رهبر حرکت توحید «طرابلس»[۳] ملاقات داشتند که من متأسفانه نرسیدم؛ بعد با «شیخ شمس‌الدین»، نایب‌رئیس مجلس شیعه که من نیز حضور داشتم. ملاقاتی بود با «مجمع علمای بعلبک»، «شورای مقاومت لبنان» و «مجمع علمای بیروت و جنوب»، که هر کدام به نوبه‌ی خود برای آشنایی با لبنان و مسائل فعلی آن مفید بود و در گفت‌وگو با حافظ اسد، کاملاً مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت.

«شیخ حسن خالد»، مفتی لبنان، به اتفاق جمعی از علمای آن بلاد به دیدار ما آمدند که مهم بود. همراه [او] «شیخ کفتارو» نیز بود. در دیدار با شیخ حسن خالد و کفتارو، کسی همراه آمده بود که شعری غرّاء را خطاب به آقای خامنه‌ای سرود. ایشان هم یک قرآن و پنج‌هزار لیر سوریه، به رسم معمول، صله داد. نکته‌ی مهم و جالب، رفت‌وآمدهای علما و بزرگان لبنان بود که برای حافظ اسد و سوری‌ها حساسیت ایجاد کرده بود و نشانه‌ی اهمیتی بود که آن‌ها به ایران و جمهوری اسلامی می‌دادند.

برای نزدیک کردن سوری‌ها به شیخ سعید شعبان، آقای خامنه‌ای از اسد خواست که او را ببیند. او هم پذیرفت و بعد ملاقات کرد.

شب آخر، پس از شام و نماز، برای زیارت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها رفتیم. جمعیتی عظیم از ایرانی‌ها و عرب‌ها و افغان‌ها را می‌دیدم که جلوی درب زینبیه ازدحام کرده بودند و شعار می‌دادند.

وارد حرمِ قُرُق‌شده و خلوت شدم. بی‌اختیار اشک از چشمانم جاری شد. راستی در دلم محبتی فراوان و عشقی آتشین نسبت به زینب احساس می‌کنم. با سرعت زیارت‌نامه‌ای خوانده شد؛ چه سخت و زشت بود زیارت رسمی و تشریفاتی، و بیشتر از هرکس یاد دوست شفیق و مهربان، قلب مرا مشغول کرد که خداوند به خیر و سلامتش نگاه دارد و مشمول محبت‌های ویژه‌ی خویش قرارش دهد.

صبح، صبحانه را با اسد خوردیم؛ صبحانه‌ای طاغوتی و بی‌نظیر بود و صحبت‌ها از هر دری به میان می‌آمد؛ به خصوص از رابطه‌ی ما با «شوروی» صحبت شد که آقای خامنه‌ای سخت گله‌آمیز از شوروی و نامردی‌های او در جنگ و «حزب توده» و امثال ذلک سخن به میان آورد.

آقای خامنه‌ای در محل سفارت، مصاحبه‌ای انجام دادند و بعد از ساعت دوازده، با تشریفات رسمی سوریه را ترک کردیم. در این مدت، محل دفتر کیهان و آقای شمس را فراوان دیدم. مصاحبه‌هایی صورت گرفت و مطالب خوبی برای تهران ارسال شد.

دومین دور مذاکرات دو رئیس جمهور، جناب آقای خامنه‌ای و حافظ‌ اسد.

۶۳/۶/۱۶،  ساعت ۶ عصر

شروع مذاکرات طبق معمول به صحبت‌های معمولی در مورد پیرانی و جوانی و به خصوص حالت پرنشاط «امام خمینی» گذشت.

حافظ اسد: «بار دیگر به شما خوش‌آمد می‌گویم. درباره‌ی «اسرائیل» صحبت شد و فکر می‌کنم که خوب است بحث درباره‌ی بندهای دیگر داشته باشیم.»

آقای خامنه‌ای: «سزاوار است بحث از جنگ داشته باشیم. مسأله‌ی جنگ، مهم‌ترین مسائل ماست. حق هم همین است. شما جنگ را لمس کرده‌اید. جنگ برای ما هدف مهمی را همراه دارد و آن، سقوط نظام «صدّام» است. حتی اگر ما به پیروزی نظامی برسیم اما او ساقط نشود، اهداف ما تأمین نشده است. لازم نیست استدلال خودمان را بیان کنم. طبیعت رژیم «عراق»، طبیعت سالمی نیست که امید صلح با وجود او داشته باشیم. ما دو راه برای رسیدن به این هدف می‌توانیم داشته باشیم؛ اول بسیج نیروهای داخلی عراق برای حمله به مواضع صدام و [ایجاد] مشکل [برای] صدام، که کار ما را آسان می‌کند و حرکت تغییر نظام را ساده می‌کند؛ لکن متأسفانه به خاطر ضعف نیروهای داخلی، ما امید چندانی نداریم. ما ضعف این‌ها را می‌دانستیم، لکن به این مقدار، نه! ما سال‌ها با یک نظام و رژیم مبارزه کردیم و می‌دانیم که تحرکات و لوازمی را می‌خواهد که برادران عراقی ما این را نمی‌دانند. «بارزانی»[۴] تا حدی بد نیست و دیگران مأیوس‌کننده‌اند. لکن اگر بخواهیم جانب انصاف را از دست نداده باشیم، اختناق داخلی عراق فوق‌العاده است.

راه دوم، عملیات نظامی در مرزهاست. هر کدام که صورت گیرد، علاج کار، عراق بدون صدام است. برای عملیات قاطع، مهم‌ترین نقاط، «بغداد» و «بصره» است. دشمن در بصره متمرکز است. لازم است او را از تمرکز خارج کنیم و هم‌چنین لازم است از پشت مواضع و سیم‌های خاردار بیرون بیاییم. گرچه همین حالا ما برای یک عملیات متمرکز آمده‌ایم. البته عبور از موانع، تلفات زیادی خواهد داشت.

ما در جنگ روی یک طرح سراسری فکر می‌کنیم. این باعث می‌شود دشمن از تمرکز بیرون آید و موانع از بین برود. در دو سه ماه اخیر، در جبهه‌ی شمال ما موفقیت‌های خوبی داشته‌ایم. در مناطق کردنشین، نیروهای ما روی مرزها سوارند. این مهم است، چون ضدّ انقلابِ کُرد، امکان تماس با عراق را ندارد. در دریا، سیاست کلی، عدم گسترش جنگ است. در این راه تلاش هم کرده‌ایم. بحثی را خود شما و آقای صدام انجام دادید. توفیقاتی هم بوده است، ولی خطر باقی است.

مسأله را برخی همسایگان ما در شکل صحیح آن درک نمی‌کنند. عراق از «کویت» و «عربستان» استفاده می‌کند. وقتی نفت‌کش‌های ما در دریا زده می‌شوند، ما عکس‌العمل نشان می‌دهیم. عراق این را می‌خواهد؛ ما هم چاره‌ای جز این نداریم. در دریا، بازنده‌ی واقعی نه ما هستیم و نه عراق، بلکه کویت و عربستان بازنده‌اند.

خوش‌بختانه از جهت جوّ روانی، ما به توفیقاتی با «سعودی» رسیده‌ایم. نشانه‌ی آن را در وضع حج خوب امسال می‌توان دید. من نمی‌دانم وضع کلی در همسایگان ما چیست که این‌قدر به مسائل بی‌توجه‌اند. البته این‌ها را از ما ترسانده‌اند و طبیعت‌شان ترسو است؛ در حالی که آن‌ها از انقلاب، حتی منتفع هم شده‌اند. عربستان سعودی در سال ۸۲، حدود ۷۶ میلیارد دلار از برکت گرانی نفت سود برده است. این مبلغ، افسانه‌ای است و به برکت انقلاب، نفت گران شد.

خلاصه وضع جنگ در زمین و دریا چنین است که گفتیم. بارها گفته‌ایم ما به خاک عراق نظری نداریم و در حقیقت احتیاجی هم نداریم. مسأله‌ی ما، مسأله‌ی عراقِ بی‌صدام است و ان‌شاءالله این را محقّق خواهیم کرد. مردم عراق تنها مرجعی هستند که می‌توانند سرنوشت عراق را تعیین کنند. ما در این زمینه هیچ فشاری به مردم عراق نخواهیم آورد. مردم عراق مسلمان‌اند و قاعدتاً نظامی اسلامی خواهند داشت، اما ما حتی صیغه‌ی این نظام را به آن‌ها املا نخواهیم کرد.»

اسد پرسید: «حالا زدن کشتی‌ها کم شده یا نه؟» پاسخ این بود که کم شده است. از دلیل پرسیدند و جواب داده شد که به خاطر این بود که مقابله‌ به‌ مثل می‌شده است و گفته شد که این کار، روی همه‌ی کشورها و تصدیر نفت تأثیر می‌گذارد.

آقای خامنه‌ای توضیح دادند: «تبلیغات روی «خارک» بی‌محتواست و مهم، زدن کشتی‌هاست نه خارک. مسأله‌ی بعد، لبنان است. در این‌جا دو گروه نقش مهم دارند؛ یکی سوریه و دوم، مؤمنین شیعه و سنی لبنان، که باید با اطمینان و کمک سوریه عمل کنند. نقطه‌ی مهم، خطر ایجاد اختلافات فرقه‌ای و طائفی بین شیعه و سنی است. من از این خطر، مثل یک خطر مهم می‌ترسم. اگر چنین شود، همه‌ی نیروها را در خود هضم خواهد کرد. من از جناب‌عالی خواهش می‌کنم در مورد اختلافات شیعه و سنی، نقش بازدارنده داشته باشید. برای صهیونیست‌ها مهم‌تر از این، چیز دیگری نیست.

مهم‌تر از این، موضوع طرابلس است. متأسفانه، مدتی است در طرابلس نیروهای مسلمان در برابر هم ایستاده‌اند؛ مسائل غیرمهم را مطرح می‌کنند و از اصلی می‌مانند. در درگیری‌های خونین دفعه‌ی قبل هم، عده‌ای سود آن‌ را بردند. ما از مسائل مسلمین طرابلس متأسفیم. آن وضع جنوب است و این وضع شمال، که هر دو دردناک‌اند.

شیخ سعید شعبان مرد ساده‌، ولی مسلمان مبارزی است؛ می‌تواند در خدمت هدف‌های خوب باشد. ما معتقدیم شما خوب می‌توانید روی ایشان کار کنید و اگر جوری شود که دو گروه در برابر هم، به هم اطمینان یابند و زمینه‌ی درگیری به هم بخورد، به سود همه خواهد بود. در این مورد ما هم آماده‌ایم هر نوع  کمکی را بنماییم.»

حافظ اسد: «موضع ما درباره‌ی‌ جنگ از اول روشن است. ما روز دوم یا سوم جنگ، بیان رسمی دادیم که جنگ را صدام آغاز کرده و او را محکوم کردیم و بر این باور بودیم که [تصمیم دارد] نیروهای عراقی را از صحنه‌ی جنگ با صهیونیست‌ها خارج کند و هم‌چنین مانع شود از نیروی بزرگ ایران در جنگ با یهود بهره‌برداری شود. اگر این جنگ نبود و انقلاب اسلامی با این پشتوانه جلو می‌آمد، ما هم عراق را داشتیم و هم ایران، و توازن قدرت را بین ما و اسرائیل به هم می‌زد. به همین جهت، طرح‌ریزی کردند و از این به هم خوردن توازن جلوگیری کردند.

جنگ به همین جهت آغاز شد. البته حمله علیه سوریه، از طرف صدام شدید بود. صدام به بعضی اعراب می‌گوید مدافع عرب است و ما معتقدیم که او از همه بیشتر، به اعراب ضربه زده است. روزگار هم، صحت گفتار و تحلیل ما را ثابت کرد. ما نیز مطمئنیم که ایران به خاک عراق چشمی ندارد. من این را به همه‌ی سران کشورها در «کنفرانس سران» گفتم؛ گفتم ایران نمی‌تواند بین اسلام و استعمار، هم‌آمیختگی ایجاد کند. ما گفته‌ایم ایران از موضع تدافعی، علیه صدام است نه عراق. ما گفته‌ایم که ایران یک وجب هم از عراق ندارد. ایران نیازی به زمین ندارد، زیرا خاک وسیعی دارد.

در مورد لبنان قبلاً صحبت شده بود؛ ما موافق نقش مؤمنین هستیم. به یاد ندارم ما فشاری روی آن‌ها آورده باشیم. ما معتقدیم که [باید] تلاش کنیم تا همه‌ی گروه‌های ملّی فعال باشند و در زمره‌ی آنان، فعالیت مؤمنین است؛ ولی شاید بعضی از آن‌ها باشند که اهداف ما را در خدمت خودشان درک نکنند. ما سعی کردیم با آنان تماس داشته باشیم؛ مثلاً در ارتباط با سعید شعبان و حرکت توحید، تماس‌هایی بود قبل از رفتن به لیبی و «الجزایر». دو نفر آن‌ها با صدام ملاقات داشت و گفت‌وگوهایی کرد. برداشت ما این بود که آن‌ها از گفت‌وگوها راضی بودند. مشکلات طرابلس برای سوریه هم ضرر دارد. «عرفات»[۵] هم وقتی به طرابلس رفت، هدفش سوریه بود. اهرم‌های نقش‌دار در طرابلس زیادند و گاه مهره‌هایی می‌چینند در داخل گروه توحید و بعضی دیگر.

من هم شنیده‌ام که سعید شعبان، مؤمن و پاک‌دل است. او را نمی‌شناسیم. گاه سخنرانی‌های خوبی از او شنیده‌ام. علی‌الظاهر از آدم‌هایی است که زود تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. او در رابطه با سوریه خوب صحبت می‌کند. گاه اگر درگیری هم در طرابلس صورت گیرد، روی حرف‌های او تأثیر می‌گذارد.

ما در لبنان دوستان زیادی داریم. به هم کمک می‌کنیم، ولی هیچ‌کدام مجاز نیستند سوریه را مسئول خطاهای گروه‌های همکار ما بدانند. ما به آن‌ها کمک می‌کنیم تا علیه اسرائیل بجنگند، نه آن‌که با هم بجنگند. ما تلاش‌های خسته‌کننده‌ی زیادی برای طرابلس انجام داده‌ایم.

در میان توحید، عناصری با ارتباط با دیگران هستند؛ این مهره‌ها می‌توانند اطراف را وارد درگیری کنند. ما آماده‌ایم با همه به گفت‌وگو بنشینیم. سعید شعبان خواسته بود با من ملاقاتی داشته باشد که به خاطر سفر شما به تأخیر انداختیم. امیدواریم جنبش توحید گرچه مهره‌های بدی دارد، موفق باشد. امنیت طرابلس برای ما به اندازه‌ی یک شهر سوریه مهم است. شما می‌دانید حتی در «امل»[۶] اختلاف ایجاد شده است. ما سعی داریم با همه رابطه‌ی خوبی داشته باشیم. این بدین معنی نیست که فرقی بین این‌ها قائل نیستیم، ولی با این [کار] می‌خواهیم نیروهای ملّی را جمع کنیم. حتی گروهی که شما صبح گفتید، که به یاد ندارم با آن‌ها در دمشق تماسی داشته باشیم و در لبنان حتماً داشته‌ایم.

مجموعه‌ای که شما از آن‌ها صحبت کردید، سوری‌ها در لبنان با آنان تماس گرفته‌اند و آن‌ها هم درخواست آمدن به سوریه نکرده‌اند. ما معتقدیم توان این‌ها علیه اسرائیل خوب است و غلط است که ما خیال کنیم آن‌ها نقش نداشته باشند.

مسأله‌ی شیعه و سنی در لبنان، آهنگ استعماری قدیمی دارد. ما هم نمونه‌های زیادی داریم. به هر صورت، ما ارتباط با مؤمنین را اگر تحرک بیشتری دادیم، این مسائل بهتر حل می‌شود. ما اهتمام زیادی برای این مسأله قائلیم. این خطر در بیروت زیاد نیست. البته علاوه بر [نیروهای] خارجی، برخی نیروهای داخلی هم به این مسأله دامن می‌زنند. ما پیشگیری خواهیم کرد و این غیرممکن نیست.

ما برخی تذکرات را به مؤمنین می‌دهیم که زیاد مناسب شرایط لبنان نیست. لبنان وضعیت خاص مذهبی دارد. برخی از این‌ها [می‌گوید] دولت اسلامی در لبنان باید تشکیل شود و معتقد است که سوریه باید همین شعار را بدهد. این‌ها زمانی دولت اسلامی را در بعلبک می‌خواستند و این، به معنی جدایی بعلبک از لبنان است. این‌ها ایرانی و لبنانی بودند. این جدایی شیعه از اسلام است و از لبنان. این حرف‌ها در وقتی است که اسرائیل کنار گوش ماست. البته این‌ها آدم‌های خوبی هستند، امّا تصوری سیاسی‌ وجود دارد که ما تابع آن هستیم.»

آقای خامنه‌ای: «مطلب همین است که شما گفتید. مؤمنین حسن‌نیت دارند، حتی اگر مطلب را بد فهمیده باشند. از نیروی این‌ها می‌توان در سطح بالایی در اهداف منظوره استفاده کرد. راه درست کمک کردن به این‌ها، گوش کردن حرف‌های این‌هاست. شیخ سعید هم همان‌طور که گفتید، سریع‌التأثیر است؛ از همین حالت هم می‌توان خوب بهره برد.

مطلب آخر من درباره‌ی روابط دو کشور است و تأکید بر روابط بین ما. اولاً من دعوت خودم را از ایران تأکید می‌کنم. دیدارها برای رسیدن به اهداف مشترک بسیار مفید است. ما امروز به استحکام روابط نیاز داریم. امیدواریم با بذل همه‌ی تلاش‌ها، پیوندها محکم‌تر شود. ما شما را از ابتدای پیروزی در انقلاب، در کنار خویشتن دیده‌ایم. من جز تشکر از پذیرایی گرم شما، سخنی دیگر ندارم.»

حافظ اسد: «از شما تشکر می‌کنم. ما از رابطه‌ی بین‌مان خوشنودیم. روابط را باید پیشرفت دهیم و از دعوت شما هم تشکر می‌کنم. من هم آن را با خوشحالی تمام می‌پذیرم. انقلاب ایران دستاورد بزرگی برای ملّت ایران و اعراب و کشورهای مبارز با استعمار بود. متأسفانه بعضی‌ها زود فراموش کردند که ایرانِ شاه چه خطری بود و از واشنگتن دستور می‌گرفت؛ متکبر بود، با اسرائیل همکاری می‌کرد و توان ایران در خدمت بیگانه بود؛ علیه همه‌ی اعراب و همسایگان خود بود. بنابراین در آینده با هم صحبت خواهیم کرد. از شما به خاطر قبول دعوت به خاطر سفر به دمشق تشکر می‌کنیم.»

در پایان، آقای خامنه‌ای پیشنهاد کردند هیئتی به ریاست آقای «فاروق‌الشرع»[۷] به ایران بیایند و پیشنهاد ایران مربوط به لُجنه‌ی نظامی کشورهای ایران و سوریه را پیگیری نمایند. حافظ اسد به شکل منفی برخورد کردند و گفتند: «خوب است مطلب را بعد از سفر به لیبی و الجزایر بحث کنیم که موجب خسران نشود. بعد آقای ولایتی و فاروق‌الشرع بنشینند و بحث کنند.»

آقای خامنه‌ای پذیرفتند و گفتند: «به همین دلیل گفتیم که وزیر خارجه‌ی شما به ایران بیاید.» آقای خامنه‌ای تأکید کرد که ما می‌گوییم باید این کار شود و شما به عنوان قاعده‌ی این کار کمک کنید. احساس من این است که شما با اصل آن موافقید و شرکت الجزایر را مهم می‌دانید.

حافظ اسد گفت: «من می‌بینم این موضوع با لیبی و الجزایر مطرح می‌شود. بنابراین خوب است این مطلب را حالا معلّق بگذاریم و بعد از تبادل با آن‌‌ها بحث کنیم. آن‌ها ممکن است خود را در این تصمیم ما شریک ندانند و این خود مشکل است. معمر قذافی هم توافق‌شان سخت است. خوب است بین همه مطرح شود.»

ملاقات با شمس‌الدین

متأسفانه من دیر رسیدم و اطلاع دقیقی از آن‌چه تا ساعت ۷:۱۵ گذشته است، ندارم، ولی به هر صورت من به مسأله‌ی طرابلس رسیدم که شمس‌الدین، متین و آرام و در عین حال زیرکانه مطرح می‌کرد: «مشکل طرابلس، مشکل سعید شعبان است و موضوع طرابلس به علویان ارتباط دارد. علویین از اکثر مسیحیان و «دُروز»[۸] مطمئناً زیادترند. دو نماینده دارند. در طرابلس و «عکا»[۹] می‌توانند فعال باشند. نه شیعه محسوب می‌شوند و نه سنی. آن‌ها اصرار داشتند شناسنامه‌ی آن‌ها شیعه باشد و برخی‌شان مخالفت کردند و استدلال می‌کردند که در ارتباط ارتش و مجلس و… مشکلات ایجاد می‌کند. یک بار به اسد گفتم که شما تلاش می‌کردید علوی‌ها را شیعه کنید؛ حالا می‌خواهید علوی بمانند. حوادث پشت پرده زیاد است. الان ارزیابی این مشکلات است و اگر صحیح باشد‌، من شک دارم که ممکن باشد تسلط بر این اوضاع پیدا کرد.

در طرابلس، علوی‌ها نماینده‌ی یک حرکت اسلامی نیستند. از طرف دریا اسرائیل و از طرف دیگر مسیحیان و «کتائب»[۱۰] و «فرنجیه»[۱۱] و از سویی، سوری‌ها و سنی‌ها. به همین دلیل نمی‌شود وضعیت با ثبات بلندمدتی به وجود آورد. من به آن‌ها نصیحت کردم وضعیت امنیت را قبول کنند و با ما همکاری کنند؛ به خصوص که نخست‌وزیر، «رشید کرامی»، از طرابلس است. به صورت سنتی، طرابلس مذهبی و اسلامی است، البته اسلام سنتی. شکی نیست نخست‌وزیر با اسلامیت آن‌جا موافق نیست؛ سوری‌ها هم هم‌چنین. از جهت سیاسی سوری‌ها می‌خواهند با حکومت حاضر، آن‌چه به نام پیمان قانون اساسی است، اجرا کنند. این چیزی است که از زمان فرنجیه به وجود آمده است که گفته شد باید بین محمدی‌ها و مسیحیان مساواتی در امور اداری و سمت‌ها [وجود] داشته باشد، نه دروزی‌ها.

من نسخه‌ای از پیمان قانون اساسی را برای شما می‌فرستم. ما به سوری‌ها گفته‌ایم با شما همکاری می‌کنیم، اما نسبت به مسائل سیاسی نه. شما می‌خواهید پرونده‌ی سیاسی بسته شود، ولی ما می‌خواهیم باز بماند. مسأله‌ی امنیت را به خاطر امنیت مردم می‌پذیریم، ولی با حکومت «جُمَیِّل»[۱۲] موافق نیستیم. همین کار ما هم موافقت با رشید کرامی است و به خاطر احترام به شما علیه او جنگ نخواهیم کرد، اما تأیید نه؛ چون این حکومت سوریه است. با این اختلاف از اسد جدا شدم. «خدام»[۱۳] اکنون تلاش دارند مسأله‌ی سیاسی را کاملاً حل و فصل نمایند، ولی بگویم با وضعیت موجود رو به سوی تقسیم می‌رود. «مارونی‌ها»[۱۴] طرح خود را پیاده کرده‌اند، دروزی‌ها طرح خویش را در منطقه خود. اگر دروزی‌ها و مارونی‌ها طرح خود را اجرا کنند، چون مسلمانان پراکنده‌اند، فقط می‌شود حکومتی در بیروت باشد به شکل فدرالی یا کن‌فدرالی؛ شمال در دست سوریه و جنوب در دست اسرائیل و مناطق خاص مارونی و دروز هم در اختیار خود.

سوری‌ها می‌گویند ما با تقسیم لبنان مخالف هستیم. ما نگران این هستیم که تقسیم صورت گیرد و شیعه تنها بماند. ما نگران این هستیم که روزی دروز بگویند اسرائیل به ما ربطی ندارد و سنی‌ها هم بگویند سرزمین ما از اشغال خارج است و چند شیعی هم پیدا کنند و جنوب را حل نمایند. مارونی‌ها و مسیحیان با اسرائیل ارتباط دارند. ما هم اصرار داریم که شیعه و سنی وحدتی کند تا ما شیعه‌ها در برابر اسرائیل تنها نمانیم.

خطر دیگر، نارضایتی امل و شیعه از سنی‌ها است که ممکن است مسأله‌زا شود. ما روزمره تلاش داریم. این وضع نمایان‌گر خواست شیعه نیست. ما تلاش در ترمیم داریم و می‌گوییم نظام اسلامی می‌خواهیم.

در داخل شیعه وضع بهتر از قبل است، ولی هم‌چنان نیاز به این است که بهتر تنظیم شود. راجع به مجلس مؤمنان، برای تعدیل قانون اساسی قبلاً صحبت شده است که نیاز به آن است و تاکنون اقدام نشده است. ما می‌خواهیم بگوییم حکومت لبنان نباید طائفی و مذهبی باشد، بلکه حکومت برای اکثریت باشد. مسائل مربوط به این کار نیاز به نظر شما دارد.»

آقای خامنه‌ای: «از دیدار شما خوشحال هستیم. تحلیل سیاسی شما از لبنان ترسیم روشنی است. خطرهایی که گفتید، وجود دارد. خدای‌ناکرده اگر اختلافات شیعه و سنی شروع شود، از اختلافات مسیحیان و مسلمین خطرناک‌تر است. شنیدیم مسیحیان شب‌نامه‌هایی پخش می‌کنند که سنی‌ها یا شیعه‌ها را علیه دیگران تحریک می‌کنند. قاعدتاً جمعی از علمای سنی و شیعه بنشینید و مردم را به این خطر آگاه کنید.

(شمس‌الدین گفت: ما روز عید اضحی با هم نماز خواندیم و با هم دعا کردیم.) در مورد مجلس مؤمنان شاید سزاوار این است که زود از کنار آن بگذریم، مگر این که بشود مشروعیّت آن را زیر سؤال ببریم. توصیه‌ی دیگر من اهمیّت دادن به «حزب‌الله» و مؤمنین لبنان است. فداکاری این بچّه‌ها اگر نباشد، فعالیّت‌های سیاسی شما نمی‌تواند کاملاً مؤثر باشد.» شمس‌الدین گفت: «این تحتاج الی التعاون»

پس از ملاقات با علمای لبنان در سفارت – روز ۶۳/۶/۱۷ – طبق پیشنهاد حافظ اسد، در محل اقامت آقای خامنه‌ای قرار صبحانه بود. به آن‌جا رفتیم و پس از مدتی اسد هم آمد. صبحانه‌ی مفصلی چیده بودند و دوستانه، خوردن آن شروع شد.

بحث مهمی که پیش بود، بحث روسیه بود که اسد شروع کرد. از روابط با ایران پرسید و در گله‌ی آقای خامنه‌ای از نامردی‌های روس‌ها و کمک‌های آن‌ها به عراق و عدم همراهیِ حتی کم آن‌ها با ایران، مفصل صحبت شد. اسد گفت آن‌ها دو سال کمک به عراق را قطع کردند، که آقای خامنه‌ای گفت ما این را باور نمی‌کنیم.

آقای خامنه‌ای گفت: «روس‌ها ناشکرند؛ چون آن‌ها بهترین بهره را از انقلاب اسلامی برده‌اند. مهم‌تر از همه، مسأله‌ی دستگاه‌های جاسوسی بود که آمریکا در ابتدای انقلاب تلاش می‌کردند تا بعضی وسایل را ببرند و حتی توانسته بودند بازرگان را وادار کنند که دستور موافقت بدهد. من آن‌وقت مشهد بودم و اجازه ندادم. انقلاب آمد آمریکا را به جایی پرتاب کرد که از روس‌ها خیلی دور شدند. ما انتظار داشتیم روس‌ها از ما حمایت کنند و معلوم نیست چرا این‌گونه عمل می‌کنند.»

اسد گفت: «آن‌ها نظر خوبی داشتند، ولی گله دارند که شما ما را مثل آمریکا فحش می‌دهید.»

بحث از روس‌ها طولانی شد. در پایان، آقای خامنه‌ای به ملاقات خود با شیخ سعید شعبان اشاره کرد و گفت: «او را آدم خوبی دیدم. از من خواست که با شما ملاقاتی داشته باشد. قبلاً به دمشق نیامده است و اگر موافق باشید، تا این‌جا هست ملاقاتی داشته باشد.» اسد هم پذیرفت.

بعد آقای خامنه‌ای گفت: «چهار نفر از ایرانی‌ها دوسال است که اسیر شده‌اند و ما قریب به یقین حدس می‌زنیم که در دست کتائب‌اند؛ نمی‌دانم شما می‌توانید فشار بیاورید که آن‌ها را آزاد کنند.»

اسد گفت: «ما تلاش می‌کنیم. شما رابطه‌ی ما را می‌دانید. ما با رئیس‌جمهور لبنان صحبت خواهیم کرد. احتمال هست رئیس‌جمهور در ملاقات رسمی با حزب‌شان با ما صحبت کند. شنیدم مردی که بعد از «پیر جُمیّل»[۱۵] آمده، خیلی بدنام نیست؛ شخصاً بد نیست مگر این‌که وابسته به «فالانژ»[۱۶] است. من هم موافقت کردم. در ملاقات با «امین جُمیّل»[۱۷] اگر مناسب بود، با او در این موضوع صحبت خواهیم کرد.»

اسد گفت: «شاید آن‌ها را کشته باشند.» آقای خامنه‌ای گفت: «اطلاعاتی داریم که آن‌ها را نکشته‌اند و حدس می‌زنیم در دست «سمیر جعجع»[۱۸] هستند.» اسد گفت: «این کافی نیست. باید مکانش را مشخص کنید.» هاشمی گفت: «مکان را هم احتمال می‌دهیم.»

اسد پرسید: «اگر در مورد لبنان چیزی می‌خواهید، بگویید.» و گفت: «شمس‌الدین به من خبر داد که این‌جاست.»

آقای خامنه‌ای گفت: «او معتدل است و با او ملاقات کردم. امروز در مورد توجه قوات به اسرائیل با سعید شعبان هم صحبت کردم.»

اسد گفت: «ما به آن‌ها کمک می‌کنیم. مشاکل فردی، عادی است و این در رفتار ما با آن‌ها تأثیر نخواهد گذاشت.»

ملاقات با تجمع علمای مسلمین

ملاقات بعد در محل سفارت با تجمع علمای لبنان است. (تجمع العلماء المسلمین)

تجمع به نظر آقای «منتظری» در دو سال قبل تأسیس شد. هدف تجمع، وحدت مسلمین در خارج ایران است. یکی از جاهای مهم و لازم، لبنان بود که تجمع تاکنون مؤثر بود. علما در جبهه‌های اسرائیل شرکت داشتند. در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری فعالانه مخالفت کردند. چند نفر از اعضای تجمع در زندان اسرائیل‌اند و «شیخ راغب حرب»[۱۹] از این تجمع شهید شده است. در ۱۷ (ماه) ایار که روز امضای قرارداد لبنان و اسرائیل بود، تجمع تحصن راه انداخت و سخنرانی‌های عجیبی صورت گرفت. «محمد نجده» در درگیری با ارتش، در همان روز به شهادت رسید. جریانی جالب شبیه هفده شهریور خودمان به وجود آمد.

دولت فالانژ وقتی خانه‌ی مستضعفین را می‌خواست خراب بکند و می‌خواستند «مسجدالرسول» را خراب کنند، علما تجمع کردند و اجازه‌ی چنین کاری را ندادند. در قطع رابطه با جمهوری اسلامی، تجمع پرشور مردم را به میدان کشانید. استقبالی که از «نورانی» شد، حتی از رئیس‌جمهوری لبنان نشده بود. موضوع راغب حرب را تجمع به شکل مهمی در دنیا مطرح کرد.

یکی از علمای سنی‌مذهب شروع به صحبت کرد و گفت: «ما از این‌که در این مجلس مبارک می‌توانیم از امت محترم مسلمان لبنان صحبت کنیم، تشکر می‌کنم. امید است عزّت مسلمین را خداوند به دست شما قرار دهد. حکومت را در لبنان استعمارگران ایجاد کرده‌اند و موارنه[۲۰] به جز با اختلاف در مسلمین، نمی‌توانند، حکومت کنند. حالت جالب و زنده‌ای که امروز در میان مسلمین و در بیروت و جنوب ایجاد شده، نتیجه‌ی انقلاب اسلامی و روحیه‌ی حاکی از این ناحیه است. تلاش برای تفرق، خیلی زیاد صورت می‌گیرد. تجمع علمای مسلمین تلاش می‌کند وحدت مسلمین را بالا ببرد و ما در حدی موفق بوده‌ایم.»

فرد دیگری از علمای شیعه گفت: «ما از جمهوری اسلامی انتظار داریم که اهتمام بیشتری برای انعکاس فعالیت‌های تجمع داشته باشد و به ما کمک بیشتری نماید. این تجربه نمونه‌ی وحدت مسلمین و علمای اسلام است که لازم است در تبلیغات با وسایل ارتباط جمعی شما مورد توجه ویژه قرار گیرد.»

فرد دیگری مشکلات جنوب را مطرح کرد: «کوچ کردن مردم و تسلیم به شبه‌نظامیان مسیحی در جنوب و مشکل رفت‌وآمد به جنوب و محاصره‌ی جنوب از دریا. تأکید می‌کنم که مردم جنوب، ذوب در امام خمینی هستند و عاشق ایران و جمهوری اسلامی.»

فرد دیگری گفت: «اسرائیل هم با وسایل مختلف، تشویق به مهاجرت می‌کند.»

آقای خامنه‌ای شروع به صحبت کردند: «از تجمع شما احساس شادی می‌کنم. نفس اجتماع، خود نوعی مبارزه است و استمرار عمل شما هم مبارزه‌ای جدی است. نقش علما در مبارزات مردمی را ما لمس کرده‌ایم. معتقدیم در مناطق اسلامی هیچ تجربه‌ای موفق‌تر از این نخواهد بود. علما باید قدر خود را در مناطق اسلامی بدانند. باید با اختلافات فرقه‌ای سخت مبارزه کرد؛ گرچه این کار سختی است. من به طور واضح، آینده‌ی لبنان را می‌بینم که متعلق به شماست، ولی زحمت  می‌خواهد.»

ملاقات با «شیخ حسن خالد» و «کفتارو»[۲۱] و علمای لبنان

ابتدا جوانی که کفتارو او را مهندس می‌خواند، شعری را خواند با مطلع:

هَذَا الحُسَینُ، بِأرضِ الشَّام یَلقَانَا                    بُشریَکِ یا شامُ إذ لاقَیتِ طِهرانَاً

إنّی أراهُنَّ أسماءاً و فاطمۀً                            و زَینَباً و حبیبَ‌ اللهِ و سَلمَانَاً

 

کفتارو گفت: «ما به شما خوش‌آمد می‌گوییم. عالم اسلام، وطن کل مسلمین است.»این جمع با افراد بیشتری شروع شد و شکوه خوبی داشت. چهره‌ی حسن خالد، متانت بیشتری را نشان می‌داد.

آقای خامنه‌ای: «از دیدار شما برادران عزیز و علمای محترم احساس مسرت می‌کنم. احساس می‌کنم در خانه‌ی خودم و در میان برادرانم هستم. رابطه‌ی مستحکمی که ما را به هم پیوند می‌دهد، جزء اصیل‌ترین پیوندهایی است که ما را به هم متصل می‌کند. اسلام تاکنون از نبرد با استعمار و کفر پیروز بیرون آمده است و حیات و بعثت دوران اسلام آغاز شده است. انقلاب ما یک نمونه و جرقه است از این آتش شعله‌ور. مهم شوق و علاقه‌ای است که از اسلام در قلب‌ها مشتعل شده است.

احساس موجود در دل و شعر شاعر مجلس ما همان چیزی است که در دل رزمندگان ما امروز موجود است. ما شک نداریم اسرائیل در برابر موج حرکت اسلامی ذوب می‌شود.

ما باید حرکت کنیم. ما باید نعمات الهی را در راه او بذل کنیم. اگر ما اقدام نکنیم، موجبی طبق سنت الهی وجود ندارد که وضع، تغییری پیدا کند. آن‌چه به جمع حاضر مربوط می‌شود، نقش علمای دین است. علما می‌توانند مردم را بسیج کنند. نقش علما بزرگ است و مسئولیت آن‌ها هم خطیر و بزرگ است. من به شما اطمینان می‌دهم ما در ایران با خون خود، دفاع از اسلام و مرزهای قرآن را امضا کرده بودیم.»

                             …………………………………………………………………………….

[شهید شاهچراغی در یادداشتی دیگر به بیان مطالب مطرح شده در دیدارهای جداگانه شورای مقاومت لبنان و تجمع علمای بقاع با آیۀ‌الله خامنه‌ای حفظه‌الله اشاره نموده‌اند که در ادامه می‌آید. شایان ذکر است، عدم تطابق تاریخ موجود در برگه‌ی یادداشت با زمان سفر، بدین خاطر است که عبارت «کمیسیون خارجه، جلسه ۶۳/۴/۱۲» از قبل بر روی کاغذ نوشته شده بوده و گزارش ذیل بدون خط زدن آن صورت گرفته است.]

 

سفارت ایران – دمشق – سفر رئیس‌جمهور

اولین ملاقات رسمی که من در آن حضور داشتم، ملاقات نسبتاً محرمانه‌ی جناب آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور بود با شورای لبنان، که «سید حسین موسویِ»[۲۲] معروف و «دهقان» از سپاه را می‌شناختم. آقای خامنه‌ای با مهربانی آنان را پذیرفت و آماده‌ی شنیدن مطالب آنان شد. شیخی شروع به حرف زدن کرد؛ پس از تعارفات، مطالب را شروع کرد: «من أهمّ هذه الأمور مسألة علاقة مع إخوة السوریین بإعتبار أنّه لیس هناک فتات و حد بیننا و بینهم للتفاهم.» از سه روز پیش با یک مشکل عملی روبه‌رو بودیم. گاه یک افسر دون‌پایه، مشکلی ایجاد می‌کند. افراد متدین در بعلبک را دستگیر می‌کنند که این نشانه‌ی سوء‌تفاهم با آن‌هاست.

سیدی در ادامه گفت: «مشکل دیگر، نِقاشات بین شیعه و سنی است. این، بعد از طرح امنیتی لبنان شد که انتظار می‌رفت. ظاهراً هدف طرح امنیتی این بوده که با آتش‌بس بین کتائب و مخالفین، آتش اختلاف بین خودی‌ها ایجاد کنند. اختلافاتِ بسیار بین شیعه و سنی ایجاد شده است و نشانه‌ی این، تلاش برای کشتن «سلیم الحصّ»[۲۳] بود. در این جریان مقصود اصلی، شیخ حسن خالد، مفتی لبنان بود که فقط انگیزه‌ی فتنه‌انگیزی بوده است.

در عین حال، مشکل طرابلس با وسعت وجود دارد و وضع، بحرانی شد و تحریک فتنه می‌رود که هم لبنان را بگیرد یا تحریک فتنه در طرابلس، بعلبک و بیروت. می‌خواهند ضربه‌ای را که در جنگ نتوانستند وارد کنند، بزنند. سخن از تفاهم با سوریین در هر صورت مهم است و شاید بهتر از هرکس، مقامات ایرانی بتوانند از سوری‌ها بپرسند که در لبنان چه می‌خواهند. قبلاً به «دکتر ولایتی» هم گفته شد که مطلوب است مقامات ایرانی با شیخ حسن خالد ملاقاتی داشته باشند. گرچه او رفتاری غیر عادی دارد، ولی در عین حال، کلید بیروت است. ضمناً نباید فراموش شود که مشکل عمده‌ی لبنان، جنوب است. اسرائیل سعی می‌کند که جنوب را جدا کند و دروزی‌ها هم در جنوب، عملاً هم‌دست با اسرائیل‌اند. چون رابطه‌ی دروزی‌ها با سوری‌ها خوب است، سزاوار است که با آن‌ها در این زمینه هم، صحبت شود. در مورد شورا، باید بگویم در حال پیشرفت هستیم. عملیات ما در لبنان آبرومندانه است. «شامیر»[۲۴] گفته است با مقاومت منظم و دقیق شیعه روبرو هستیم.»

سید حسین موسوی (ابوهشام) شروع به صحبت کرد که «إن‌شاء الله یعزّ المسلمین بکم. وضعیت در لبنان و در منطقه، منتظر جنگ حق علیه باطل است. نتیجه‌ی جنگ بر کل اوضاع تأثیر خواهد گذاشت. ما هم البته بیکار ننشستیم و امور خود را به نحو مناسب باید تنظیم کنیم. در مورد جنوب که اصل است و وضع انفجار اخیر بیروت و جاهای دیگر که هدف اصلی دشمن است و کارهایی را که ما می‌کنیم، همه و همه از رابطه‌ی سوری‌ها و مؤمنین لبنان سرچشمه می‌گیرد و ما به بقیه‌ی گروه‌ها می‌توانستیم به چشم غیر موجودین نگاه کنیم، اما سوری‌ها یک واقعیت در لبنان هستند؛ نیرو دارند. این مهم است. امید ما این است که با حضور شما، مؤمنین در رابطه با سوری‌ها نفس راحتی بکشند. اگر صلاح بدانید، با رئیس‌جمهور یا با هرکس دیگر صحبت شود، خوب است. مردم ما فرزندان انقلاب اسلامی‌اند و شدیداً نیازمند طرح آن با سوریین و حل آن هستیم. دقیق مطلب شاید این باشد که خوب است کمیته‌ای از ما و سوری‌ها تشکیل شود، تا خدای ناکرده مشکل ناراحت‌کننده‌ای بین ما و سوری‌ها به وجود نیاید. به یک افسر سوری گفتم: شما چرا با ریش‌دارها این‌گونه رفتار می‌کنید و چرا دشمنی مؤمنین را علیه خود برمی‌انگیزانید؟ آخرین سخن این که در جنوب، گرسنگی مسلمانان را تهدید می‌کند. این فشار را صهیونیست‌ها و فالانژها به وجود آورده‌اند، وإلّا این فشار بر پایداری مردم، مطمئنّاً تأثیر سوء خواهد کرد.»

سپس جناب خامنه‌ای به پاسخ پرداختند: «مطمئنّاً پیشنهاد آقایان جزء برنامه‌های کار ما در آینده خواهد بود. بعض امور فوری است و برخی نکات، زمان می‌طلبد. ضروری است اقدام همه جانبه‌ای برای وضع حزب‌الله و مؤمنین در لبنان صورت گیرد. من لازم می‌بینم نکاتی مهم و بنیادی را تذکر دهم؛ یکی، اهمیت دادن به خود شورا است؛ من گاهی فرصت پیدا می‌کنم که بعض مسائل شورا را بررسی نمایم. شرایط شما که خود به خوبی تشریح کردید، اقتضا می‌کند تلاش بیشتری داشته باشید. با صراحت بگویم شما باید انسجام بیشتری داشته باشید. وقت شما کم و مهم است و صلاح نیست وقت‌تان به جنگ سلیقه‌ها بگذرد. محور، باید جنگ با دشمن باشد و توصیه‌ی اوّلَم، جدی‌تر گرفتن مسئله‌ی شورا است. شما در اول کارید و کار زیادی دارید. مشکلات نباید بتواند کار شما را متوقف کند.

مسئله‌ی دوم در رابطه‌ی شما با سوریه است؛ خواسته‌ی شما را در این مورد توجه خواهیم کرد. شما باید از هر کاری که موجب درگیری با سوری‌هاست، بپرهیزید. همان‌طور که ابوهشام گفتند، سوریه یک واقعیت است. می‌توان راهی برای این دوستی بیشتر و همکاری یافت. در مورد حزب‌الله و مؤمنین، من به سوری‌ها تذکر خواهم داد. چیزی که من ترسیدم، همان اختلافات شیعه و سنی است که اشاره کردید. طبیعت اختلاف بین مسلمان‌های شیعه و سنی، از طبیعت اختلاف بین مسلمین و مسیحیان سخت و مشکل‌تر است. بین مسلمین، مسئله‌ی سبّ و لعن است و حال این‌که مسلمین و مسیحیان چنین نیستند و مسلمان‌ها، همه مسیح را قبول دارند. باید مهم‌ترین اقدامات برای جلوگیری از این فاجعه صورت گیرد. ما مخالف ارتباط با حسن خالد نیستیم، اگر این کار بتواند مشکل را حل کند. آقای هاشمی کاردار اقدام کنند.

توصیه‌ی دیگر ما این است که شما بهتر است خود را به بیروت بکشانید. ما با عنایت خداوند، جنگ را به خوبی تمام خواهیم کرد. چشم‌اندازِ آینده‌ی جنگ، خیلی خوب است و امیدبخش است. برای گرسنگی خواهیم اندیشید. شما را به خدا می‌سپارم. ما هم امیدمان در این منطقه به حزب‌الله است. باید حداکثر استفاده از این نیروها شود.»

ملاقات رئیس‌جمهور با تجمع علمای لبنان در «بقاع»

آقای خامنه‌ای ابتدا خواستند که به طور خلاصه، برنامه‌ی تجمع علمای لبنان بیان شود. در طول کلام معلوم شد بعضی از افراد تجمع، علمای بیروت هستند.

«شیخ صبحی» شروع کرد: «تجمع علمای بقاع، ۲۵ نفر است. چهار سال از تأسیس آن می‌گذرد. توجه اول، احیای مساجد و فعالیت در روستاهاست و همکاری با برادران سپاه.»

آقای خامنه‌ای فرمودند: «اجتماع علما می‌تواند قاعده‌ی یک حرکت مهم مردمی باشد.» بعد پرسیدند که علمای سنی هم هست یا نه؟ پاسخ دادند: «در بیروت هست، ولی در بقاع نه.»

آقای خامنه‌ای گفتند: «برای خود برنامه‌ریزی کنید. بی‌برنامه حرکت نکنید. کار را صرفاً منحصر در کار سیاسی نکنید، بلکه به کارهای فکری هم بپردازید. مسئولیت‌ها را تقسیم کنید و مسئولیت از تک تک بخواهید. سفارش دیگر من، ارتباط بین تجمع بقاع و بیروت است و اگر بتوانید این هماهنگی را به جنوب هم بکشانید، حتماً بسیار خوب است. فکر قبلی اختلاف شیعه و سنی را هم باید در همین تجمع علما مورد بحث قرار دهید.»

[۱] . رئیس‌جمهور سوریه ؛ ۱۹۷۱ – ۲۰۰۰ م

[۲] . شهری در لیبی؛  زادگاه معمر قذافی

[۳] . پایتخت و بزرگترین شهر لیبی

[۴] . مسعود بارزانی؛ رهبر حزب دموکرات کردستان عراق

[۵] . یاسر عرفات ؛ رئیس حکومت خودگردان فلسطین، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین و بنیان‌گذار جنبش فتح

[۶] . قدیمی‌ترین تشکل سیاسی شیعی در لبنان

[۷] . وزیر امور خارجه سوریه؛ ۱۹۸۴ – ۲۰۰۶ م

[۸] . معتقدان به فرقه‌ي مذهبی دُروزیه، از مهم‌ترین انشعابات اسماعیلیه

[۹] . شهری بندری در استان شمالی اسرائیل

[۱۰] . حزب کتائب، با نام قبلی حزب فالانژ لبنان؛ یک حزب سکولار تندرو در لبنان، منتسب به کلیسای مارونی

[۱۱] . سلیمان فرنجیه؛ رئیس‌جمهور لبنان؛ ۱۹۷۰ – ۱۹۷۶ م

[۱۲] . امین جمیّل؛ رئیس‌جمهور لبنان؛‌۱۹۸۲ – ۱۹۸۸ م

[۱۳]. عبدالحلیم خدّام؛ معاون رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه سوریه، هم‌چنین رئیس جمهور موقت سوریه پس از وفات حافظ اسد.

[۱۴]. گروهی قومی‌مذهبی که نام خود را از قدیسی مسیحی به نام «مارون» گرفته‌اند و مرکزشان در لبنان است. به «موارنه» هم شهرت دارند.

[۱۵]. بنیان‌گذار حزب فالانژ

[۱۶]. یک حزب سکولار تندرو در لبنان؛ منتسب به کلیسای مارونی

[۱۷]. پسر پیر جمیّل؛ رئیس‌جمهور لبنان؛‌ ‌۱۹۸۲ – ۱۹۸۸ م

[۱۸]. یکی از رهبران حزب فالانژ

[۱۹] . یکی از رهبران مقاومت اسلامی در لبنان و معروف به شیخ‌الشهدای مقاومت لبنان

[۲۰]. نام دیگر مارونی‌ها

[۲۱]. شیخ کفتارو؛ مفتی اعظم سوریه

[۲۲] . معروف به ابوهشام؛ رئیس جنبش امل لبنان

[۲۳] . نخست‌وزیر لبنان؛ ۱۹۷۶-۱۹۸۰

[۲۴] . اسحاق شامیر؛ هفتمین نخست‌وزیر اسرائیل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.