۱۹-سبک زندگی دینی در سیره نبوی / خیرخواهی، عفو و گذشت
عثمان بن مظعون که از اصحاب خاص و مورد علاقه ی حضرت صلوات الله علیه و آله بود، به واسطه ی عشق به راز و نیاز با معبود، مسیر بی اعتنایی به دنیا را اختیار نمود و از همسر و زندگی فاصله گرفته و به عبادت مشغول گردید؛ البته مرگ فرزندش نیز در این گرایش و انتخاب، تأثیر داشت. تا این که همسرش…
***************************************************************************
پدید آورنده: سید علی شاهچراغی
دسته بندی: خطبه
سبک زندگی دینی در سیره نبوی
«خیر خواهی، عفو و گذشت»
۳۴- اصل خیرخواهی
از ویژگی های برجسته انسان مؤمن در قبال دیگران، نصیحت و خیرخواهی است که با وجود تأکید فراوان آیات و روایات، متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده است. بر طبق این اصل، مؤمنین همواره باید خیرخواه برادر مؤمن خویش باشند و تلاش نمایند تا او را از خطراتی که تهدیدش می کند، دور نمایند؛ و اگر در این مسیر مجبور به پند و اندرز و یا نقد برادر خویش گردیدند، هیچ گاه از بین بردن حرمت و آبروی او را قصد ننمایند. در طرف مقابل نیز، کسی که مورد خیرخواهی و نصیحت قرار می گیرد، وظیفه دارد، خیرخواهی برادر مؤمنش را بپذیرد و از نقد دلسوزانه او استقبال نماید و آن را هدیه ای از جانب برادرش دانسته و با روی خوش دریافت کند؛ چنان چه امام صادق علیه السلام فرمود:
«أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»[۱]
«بهترين دوستانم آن كسى است كه عيب هايم را دوستانه به من هديه دهد»
جایگاه خیرخواهی در بیان پیامبر (ص)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در باب اهمیت نصیحت و خیرخواهی مشفقانه می فرماید:
«مَنْ لا يَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ، وَمَنْ لا يُصْبِحُ وَيُمْسِي نَاصِحًا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِكِتَابِهِ وَلإِمَامِهِ وَلِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ»[۲]
«هر که به امر مسلمانان اهتمام نورزد، از آنان نیست و هر که در حال نصیحت و خیرخواهی نسبت به خدا و رسول و کتاب و پیشوایش و عموم مسلمانان صبح و شام نکند، از آنان نیست»
و بهشت را پاداش نصیحت دلسوزانه می دانند:
«مَنْ يَضْمَنْ لِي خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّصِيحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِيحَةُ لِرَسُولِهِ وَ النَّصِيحَةُ لِكِتَابِ اللَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِدِينِ اللَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِين»[۳]
«هرکه پنج چیز را برای من ضمانت کند، من بهشت را برای او ضمانت می کنم. عرض شد: آن ها چیست؟ فرمود: نصیحت خدا، نصیحت فرستاده اش، نصیحت کتاب خدا، نصیحت دین خدا و نصیحت جماعت مسلمانان»
نشانه های فرد خیرخواه
آن حضرت صلوات الله علیه و آله در بیانی ارزشمند، ویژگی ها و صفات انسان خیرخواه را این گونه بیان می کنند تا مرز نصیحت مشفقانه از غیر آن، کاملاً مشخص باشد:
«وَ أَمَّا عَلَامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَد»[۴]
«امّا نشانه ناصح و خیرخواه چهار چیز است: به حق داوری و حکم می کند و خود نیز حق را مراعات می کند و به حق رفتار می کند و آن چه برای خود می پسندد، برای مردم نیز بپسندد و نسبت به هیچ کس تعدّی و تجاوز روا نمی دارد»
از نشانه های مهم شخص خیرخواه، دلسوزی و تلاش، جهت نجات افراد از گمراهی و سقوط می باشد؛ کاری که انبیاء الهی در قبال بشریت انجام داده و توان خود را برای رهانیدن ایشان از جهل و نادانی و هدایت به صراط مستقیم به کار گرفتند که در آیات متعددی از قرآن کریم وارد گردیده است.
خیرخواهی در ضمن تذکر و انتقاد
در سیره ی نبوی شاهد نمونه های فراوانی از تلاش حضرت، جهت جلوگیری و اصلاح خطایا و اشتباهات یاران خود هستیم؛ آن بزرگوار هرجا احساس می کردند، تذکّر یا نقدی خیرخواهانه لازم است، دریغ نمی داشتند و اصحاب نیز آن را می پذیرفتند.
-
خیرخواهی نسبت به تارکین دنیا
عثمان بن مظعون که از اصحاب خاص و مورد علاقه ی حضرت صلوات الله علیه و آله بود، به واسطه ی عشق به راز و نیاز با معبود، مسیر بی اعتنایی به دنیا را اختیار نمود و از همسر و زندگی فاصله گرفته و به عبادت مشغول گردید؛ البته مرگ فرزندش نیز در این گرایش و انتخاب، تأثیر داشت. تا این که همسرش به عنوان شکایت، به پیغمبر صلی الله علیه و آله خبر داد، عثمان روزها روزه گرفته و شب ها به شب زنده داری می پردازد. پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی از کار عثمان بن مظعون مطلع شدند به دیدن او رفته و فرمودند:
«يَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَكْتُبْ عَلَيْنَا الرَّهْبَانِيَّةَ إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه»[۵]
«اى عثمان! خداوند متعال رهبانیت را براى امت من قرار نداده است. رهبانیت امّت من، جهاد در راه خداست»
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نمونه ای دیگر از نکوهش رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به افرادی که مسیر رهبانیت و ترک فعالیت های دنیوی را برگزیده بودند را این گونه نقل نموده است:
«اِنَّ جَمَاعَةً مِنَ الصَّحَابَةِ کَانُوا حَرَّمُوا عَلَی أنْفُسِهِمُ النِّسَاءَ وَ الْإِفْطَارَ بِالنَّهَارِ وَ النَّوْمَ بِاللَّیْلِ فَأخْبَرَتْ اُمُّ سَلَمَةَ رَسُولَ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَخَرَجَ إِلَی أصْحَابِهِ فَقَالَ: «أ تَرْغَبُونَ عَنِ النِّسَاءِ؟ إِنِّی آتِی النِّسَاءَ وَ آکُلُ بِالنَّهَارِ وَ أنَامُ بِاللَّیْلِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»[۶]
«گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هم بستر شدن با زنان، غذا خوردن در روز و خوابیدن در شب را بر خود حرام کرده بودند. ام سلمه این خبر را به پیامبر صلی الله علیه و آله رسانید. حضرت به نزد اصحاب آمده و فرمودند: «آیا به زنان بی رغبتید؟ در صورتی که من با زنان مجامعت می کنم و روز غذا می خورم و شب می خوابم. پس هر کس از سنت من روی گردان شود از من نیست»
-
خیرخواهی در حق بلال حبشی
مورد دیگری از خیرخواهی آن حضرت، انتقاد و تذکری است که به بلال داده اند. در یکی از جنگ های مسلمانان با مشرکین، بلال حبشی مأمور گردید تا زنان اسیر شده را به پشت جبهه منتقل کند، اما کاری کرد که ناراحتی پیامبر صلی الله علیه و آله را موجب گردید. او زنان اسیر شده را از کنار بدن کشتگانی عبور داد که پدران، شوهران، برادران و یا فرزندان آن ها بودند، بهگونه ای که وقتی چشم این ها به بدن عزیزان شان افتاد، فریادشان بلند شده و با صدای بلند گریه کردند. وقتی خبر این اتفاق به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، حضرت بلال را خواسته و فرمودند:
«أَ نُزِعَتْ مِنْكَ الرَّحْمَةُ يَا بِلَالُ حَيْثُ تَمُرُّ بِامْرَأَتَيْنِ عَلَى قَتْلَى رِجَالِهِمَا؟»[۷]
«آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بر بسته است كه دو زن را از كنار كشته شدگان شان عبور مى دهى؟»
تشکیل پایگاه اجتماع مسلمانان، اقدامی خیرخواهانه
آن چه در ادامه می آید را می توان نمونه ای از خیرخواهی عملی پیامبر صلی الله علیه و آله برشمرد؛ کاری که به منظور ایجاد وحدت مسلمانان و دوری از تفرقه و جدایی بدان اقدام نمودند و در مسیر شکل گیری و برپایی آن زحمات فراوانی را متحمل گردیدند؛ این کار بسیار بزرگ، ایجاد مرکز و کانون وحدت مسلمانان به نام مسجد بود که قرار دادن افراد در صف واحد را دنبال می نمود.
هر انسان منصفی اگر نگاهی گذرا به سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و نقش ایشان در تأسیس و تقویت این کانون و حضور فعّال حضرت در آن داشته باشد، به روشنی میزان عشق و علاقه ی ایشان به وحدت و جماعت مسلمین را در می یابد؛ تا آن جا که علاوه بر تأکید و تشویق به لزوم حضور در جماعت مسلمانان، نسبت به کسانی که در مسجد حضور پیدا نمی کردند و خود را از اجتماع مسلمانان جدا می ساختند، زبان به تهدید می گشایند؛ امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند:
«لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ لَا غِيبَةَ إِلَّا لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ سَقَطَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجْرَانُهُ وَ إِنْ رُفِعَ إِلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ وَ مَنْ لَزِمَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ حَرُمَتْ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ ثَبَتَتْ عَدَالَتُهُ»[۸]
«كسي كه بدون علت با مسلمانان در مسجد نماز نمي خواند، نماز ندارد. كسي كه در خانه اش نماز مي خواند و از جماعت اعراض مي كند، غيبت ندارد. كسي كه از جماعت مسلمين اعراض كرده است، عدالتش ساقط و جدا شدن از او واجب است و اگر پيش امام برده شود، امام او را انذار مي كند و از شركت نكردن در نماز جماعت برحذر مي دارد و هر كس ملازم جماعت مسلمين شود، غيبت او حرام و عدالتش ثابت است»
هم چنین آن امام همام علیه آلاف التحیۀ و الثناء در بیانی دیگر می فرمایند:
«إِنَّ أُنَاساً كَانُوا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَبْطَئُوا عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لَيُوشِكُ قَوْمٌ يَدَعُونَ الصَّلَاةَ فِي الْمَسْجِدِ أَنْ نَأْمُرَ بِحَطَبٍ فَيُوضَعَ عَلَى أَبْوَابِهِمْ فَتُوقَدَ عَلَيْهِمْ نَارٌ فَتُحْرَقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتُهُم»[۹]
«در زمان پيامبر صلی الله علیه و آله، بعضى از مردم نسبت به نماز خواندن در مسجد كندى و كاهلى مى نمودند. پيامبر خدا گفتند: نزديك است كه فرمان دهم تا بر در خانه ی كسانى كه از نماز خواندن در مسجد خوددارى مى كنند، هيزم بريزند و آن را آتش زنند تا خانه هايشان بر سرشان بسوزد»
پیامبر صلوات الله علیه و آله حتی نماز جماعت را از فرد نابینا ساقط نمی دانستند. امام صادق علیه السلام در این زمینه نیز می فرماید:
«هَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِإِحْرَاقِ قَوْمٍ فِي مَنَازِلِهِمْ كَانُوا يُصَلُّونَ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ لَا يُصَلُّونَ الْجَمَاعَةَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِنِّي ضَرِيرُ الْبَصَرِ وَ رُبَّمَا أَسْمَعُ النِّدَاءَ وَ لَا أَجِدُ مَنْ يَقُودُنِي إِلَى الْجَمَاعَةِ وَ الصَّلَاةِ مَعَكَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص شُدَّ مِنْ مَنْزِلِكَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَة»[۱۰]
«پيامبر صلی الله علیه و آله آهنگ آن كرد، گروهی كه نماز را در خانه مى گذاشتند و به مسجد نمى آمدند را در منازل شان بسوزاند؛ پس مرد كورى نزد ایشان آمد و گفت: اى پيامبر خدا، من كورم و بسیار مى شود كه بانگ نماز را مى شنوم ولى كسى را نمى يابم كه مرا به مسجد رهبرى كند تا با شما نماز بخوانم. پيامبر صلی الله علیه و آله گفتند: ريسمانى از خانه ات به مسجد بكش و در نماز جماعت حاضر شو»
انتقاد به جهت سرپیچی از دستور
البته گاهی نیز به انتقاد و سرزنش روی می آوردند که در این باره به دو مورد اشاره می گردد:
-
در مسیر جنگ تبوک
در هنگام حرکت سپاه اسلام به سمت غزوه تبوک، مسلمانان روزه داشتند؛ اما هنگام خارج شدن از مدینه و گذشتن از حد ترخص، حضرت روزه خود را افطار کرده و از مسلمانان نیز خواستند تا روزه خویش را افطار کنند؛ بعضی از اصحاب گفتند: نه، ما تا مغرب صبر می کنیم و بعد افطار خواهیم کرد تا اجر بیش تری نصیب مان شود. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آن ها را عصیان گر و نافرمان خواندند.
امام جواد علیه السلام در همین زمینه می فرماید:
«سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قَوْماً صَامُوا حِينَ أَفْطَرَ وَ قَصَّرَ الْعُصَاةَ قَالَ وَ هُمُ الْعُصَاةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.»[۱۱]
«رسول خدا صلی الله علیه وآله گروهى را كه روزه گرفتند در حالى كه او افطار كرده و نماز را كوتاه خوانده بود، عصيان گر ناميد و فرمود: اين ها تا روز قيامت عصيان گرند»
-
در جریان فتح مکه
در جریان فتح مکه نیز شاهد برخورد حضرت نسبت به عملکرد برخی از اصحاب هستیم. در این جنگ مهم و سرنوشت ساز، خالد بن ولید در حالی که پرچم مسلمانان را به دست داشت، فریاد می زد:
«اَليَومُ يَومُ المَلحَمَة»[۱۲]
«امروز روز انتقام است»
پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام را فرستادند تا پرچم را از دست او بگیرد و بگوید:
«اَليَومُ يَومُ المَرحَمَة»[۱۳]
«امروز، روز مهربانی و رحمت است»
۳۵- اصل عفو و گذشت
شاید در هیچ مکتبی به اندازه ی دین جاودانه ی اسلام، بر گذشت و عفو سفارش و تأکید نشده باشد؛ خصلتی که قرآن کریم آنرا از ویژگی های مؤمنان بیان نموده است:
«وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[۱۴]
«و خشم خود را فرو مى برند و از مردم در مى گذرند و خداوند نیكوكاران را دوست دارد»
اگر در این خصوص به سیره ی گفتاری و عملی پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بنگریم، به سفارشات فراوانی بر می خوریم که نشان از اهمیت و ارزش والای این خصیصه دارد. هم چنین در سیره ی معصومین علیهم السلام در این زمینه داستان ها و حکایات بسیاری وجود دارد که اگر نبود قصد ما در این نوشتار بر پرداختن به سیره ی نبوی، می باید صفحات متعددی را تنها به همین موضوع اختصاص می دادیم.
گذشت و عفو، سیره ی پیامبر (ص)
اگر چه هیچ فردی در دوران زندگی خویش به اندازه ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله مورد اهانت، جسارت و آزار اطرافیان واقع نگردید؛ چنان چه خود فرمودند:
«مَا أوذِیَ نَبِيٌ مِثلَ مَا أوذِيت»[۱۵]
«هیچ یک از انبیا، هم چون من اذیت نشدند»
اما در مسائلی که مربوط به شخص ایشان بود، هرگز از کسی انتقام نگرفتند؛
«اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ يَنْتَقِمْ لِنَفْسِهِ مِنْ أَحَدٍ قَطُّ بَلْ كَانَ يَعْفُو وَ يَصْفَح»[۱۶]
«پیامبر صلی الله علیه و آله، هرگز انتقام جو نبودند و برای امور شخصی خویش هرگز انتقام نمی گرفتند، بلکه عفو و گذشت می کردند»
دلیل این گونه برخورد و رفتار نیز به جهت انطباق سیره ی ایشان با قرآن کریم می باشد:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ خُلقُهُ الْقُرْآن»[۱۷]
«اخلاق و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله، قرآن بود»
و نیز دستور خداوند متعال به پیامبر صلوات الله علیه و آله:
«وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ.»[۱۸]
«و به [كار] پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب»
صفتی که در بیان آن حضرت، به عنوان بهترین ویژگی ها معرفی گردیده است:
«أَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى خَيْرِ أَخْلَاقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَك»[۱۹]
«آیا شما را راهنمایی نکنم بر بهترین اخلاق در دنیا و آخرت؟ این که به کسی که از تو بریده است، بپیوندی و عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده و ببخشی کسی را که به تو ظلم کرده است»
خصیصه ای که امام صادق علیه السلام آن را از سنن انبیاء الهی می دانند:
«الْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ وَ الْمُتَّقِين»[۲۰]
«گذشت هنگام قدرت، از سنت های پیامبران و پرهیزکاران است»
البته بدیهی است، کسی می تواند متخلق به این ویژگی و خصلت حسنه باشد که بر نفس خویش امیر گردد و پا روی خواسته های نفسانی گذارده و ریاضات فراوانی را تحمل نماید.
-
گذشت نسبت به صفوان بن امیه
«شرائط برای صفوان بن امیّه که از دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله بود چنان سخت و دشوار شد که تصمیم به خودکشی و انداختن خود به دریا گرفت. در این وضعیت پسر عمه اش، عمیر بن وهب خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و عرضه داشت که صفوان با این که از بزرگان قوم خود می باشد، از بستگانش فرار کرده و قصد دارد خود را به دریا بیندازد. ای رسول خدا، به او تأمین جانی دهید، زیرا سرخ و سیاه در پناه شما در امنیتند. پیامبر فرمود: نزد پسرعمه ات بشتاب و به او بگو: کسی متعرضش نخواهد شد و در امنیت خواهد بود. عمیر بن وهب عرضه داشت: نشانه ای به من دهید تا باور کند و مطمئن شود. پیامبر صلی الله علیه و آله عمامه ی خویش را به او دادند. هنگامی که عمیر به نزد صفوان بن امیه رسید، به او گفت: من از پیش کسی می آیم که برترین مردم و نیکوترین و داناترین آن هاست؛ او پسر عموی توست و عزت او، عزت توست و شرافت و بزرگی او بزرگی توست و قدرت او قدرت توست. صفوان در جواب گفت: من بر جانم از او می ترسم. عمیر گفت: او بردبارتر از آن است که تو می شناسی. نشانه ی کرامت و بزرگواری اش، عمامه ی اوست که امان است …. عمیر به خدمت پیامبر آمد و عرضه داشت: صفوان از من دو ماه مهلت خواسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من به او چهار ماه مهلت می دهم. صفوان پس از این ماجرا مسلمان شد و این کرامت و گذشت، باعث گردید، اسلامش نیکو باشد»[۲۱]
-
گذشت نسبت به مرد اعرابی
«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ إِنَّ النَّبِيَّ ص أَدْرَكَهُ أَعْرَابِيٌّ فَأَخَذَ بِرِدَائِهِ فَجَبَذَهُ جَبْذَةً شَدِيدَةً حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى صَفْحَةِ عُنُقِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَثَّرَتْ بِهَا حَاشِيَةُ الرِّدَاءِ مِنْ شِدَّةِ جَبْذَتِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ مُرْ لِي مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي عِنْدَكَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَضَحِكَ وَ أَمَرَ لَهُ بِعَطَاء»[۲۲]
«انس بن مالک – که توفیق خدمت در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله را داشته است – نقل می کند: بیابان نشینی به پیامبر رسید و به گونه ای عبای پیامبر را گرفته و کشید که زبری حاشیه ی عبا بر گردن پیامبر صلی الله علیه و آله اثر گذاشت. سپس به پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت: بر شتر من از این اموال بار کن که این مال خداست، نه مال تو و نه مال پدر تو. پیامبر صلی الله علیه و آله متوجه او شده، پس خندیدند و دستور دادند که به آن مرد کمک کنند»
-
گذشت نسبت به مالک بن عوف
مالک بن عوف، خصیصه ی گذشت و چشم پوشی حضرت صلوات الله علیه و آله را این گونه در قالب شعر بیان نموده است:
«وَ قَالَ مالِكُ بنِ عَوف حينَ أَسلَمَ وَ هُوَ الّذي جَمَعَ هَوازن لِحَربِ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم فَأخَذَ مالَه وَ أسَرَ أهلَه في الأسارى فَلَحِقَ بِرَسُولِ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَليهِ وَ آلِه وَ سَلّم فَرَدّ عَليهِ مالَه وَ أهلَه وَ أعطاهُ مِائة مِنَ الإبِلِ فَأسلَمَ وَ حَسُنَ إسلامُهُ وَ قالَ:
مَا إنْ رَأَيْتُ وَلَا سَمِعْتُ بِمِثْلِهِ فِی النّاسِ کُلُهُم بِمِثلِ مُحَمّد»[۲۳]
«مالک بن عوف – او کسی است که قبیله هوازن را برای جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع کرد، اما در جنگ اموالش به غنیمت گرفته شد و خانواده اش به اسارت در آمدند. وقتی خدمت حضرت رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله خانواده او را آزاد کرده، اموالش را پس داده و صد شتر نیز به او عنایت فرمود. او هم اسلام آورد و خوب مسلمانی شد. وقتی که اسلام آورد، شعری [با این مضامین] سرود –
من هرگز در بین تمام مردم جهان، مانند محمد صلی الله علیه وآله، نه کسی را دیده ام و نه شنیده ام»
-
گذشت نسبت به مرد یهودی
امیرالمؤمنین علیه السلام نمونه ای از گذشت حضرت را، این گونه بیان می فرماید:
«إِنَّ يَهُودِيّاً كَانَ لَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَنَانِيرُ فَتَقَاضَاهُ فَقَالَ لَهُ: يَا يَهُودِيُّ! مَا عِنْدِي مَا أُعْطِيكَ فَقَالَ: فَإِنِّي لَا أُفَارِقُكَ يَا مُحَمَّدُ، حَتَّى تَقْضِيَنِي فَقَالَ: إِذاً أَجْلِسُ مَعَكَ فَجَلَسَ مَعَهُ حَتَّى صَلَّى فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ الْغَدَاةَ وَ كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَتَهَدَّدُونَهُ وَ يَتَوَاعَدُونَهُ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَيْهِمْ فَقَالَ: مَا الَّذِي تَصْنَعُونَ بِهِ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! يَهُودِيٌّ يَحْبِسُكَ فَقَالَ صل الله علیه و آله: لَمْ يَبْعَثْنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنْ أَظْلِمَ مُعَاهَداً وَ لَا غَيْرَهُ فَلَمَّا عَلَا النَّهَارُ قَالَ: الْيَهُودِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ شَطْرُ مَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ بِكَ الَّذِي فَعَلْتُ إِلَّا لِأَنْظُرَ إِلَى نَعْتِكَ فِي التَّوْرَاةِ فَإِنِّي قَرَأْتُ نَعْتَكَ فِي التَّوْرَاةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلِدُهُ بِمَكَّة وَ مُهَاجَرُهُ بِطَيْبَةَ وَ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا سَخَّابٍ وَ لَا مُتَزَيِّنٍ بِالْفُحْشِ وَ لَا قَوْلِ الْخَنَاء.»[۲۴]
«مردی یهودی که از پیامبر صلی الله علیه و آله مقداری پول طلب داشت به ایشان مراجعه کرده و گفت: تو بدهکاری و باید قرض خود را پرداخت نمایی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون نزد من چیزی نیست که به تو پرداخت نمایم. مرد یهودی گفت: تو را رها نمی کنم تا بدهکاری ات را پرداخت نمایی. همین جا می مانم تا پولم را بدهی و با پیامبر نشست تا جایی که آن حضرت صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را همان جا اقامه کردند؛ از طرفی اصحاب حضرت، این یهودی را تهدید کرده و می ترساندند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان نگریسته و فرمودند: با او چه کار دارید؟ عرض کردند: ای رسول خدا، یک فرد یهودی شما را حبس کرده است. فرمود: پروردگارم مرا مبعوث نکرده است که به کسی چه اهل ذمه باشد یا غیر او، ستم کنم. سرانجام وقتی روز بالا آمد، مرد یهودی گفت: گواهی می دهم خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که محمد، بنده و رسول خداست و این که نیمی از مالم در راه خدا باشد. به خدا، من با تو این چنین نکردم، مگر این که به ویژگی تو که در تورات آمده است، بنگرم. من ویژگی تو را در تورات چنین خواندم: محمد، پسر عبدالله است؛ مکان تولدش مکه و مکان هجرتش مدینه. نه تندخوست و نه سنگ دل و نه پرخاش گر و نه بد زبان»
-
گذشت و عفو کنیز
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
«پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته بود. کنیزی سه بار خدمت پیامبر صلوات الله علیه و آله آمد و دستش را به عبای پیامبر زد و رفت. وقتی برای بار چهارم آمد، نخی از عبای پیامبرصلی الله علیه و آله را گرفت و از مسجد بیرون رفت. اصحاب به کنیز گفتند: چرا این کار را کردی؟ گفت: کسی از خانواده ای که در آن هستم مریض است؛ به من گفته اند: به مسجد برو و رشته ای از عبای پیامبر صلی الله علیه و آله را جهت شفای بیمار، بگیر و بیاور. اصحاب به محضر پیامبر عرضه داشتند: او را طرد کن. فرمود: با او کاری نداشته باشید»[۲۵]
[۱]. الإختصاص، ص۲۴۰
[۲]. مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، ج۲، ص۶۲۵
[۳]. بحار الأنوار، ج۷۲، ص۶۵
[۴]. تحف العقول، ص۲۰
[۵]. سفينة البحار، ج۳، ص۴۲۷
[۶]. سنن النبی، ص۱۴۷
[۷]. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۵
[۸]. وسائل الشيعة، ج۸، ص۳۱۷
[۹]. وسائل الشيعة، ج۸، ص۲۹۳
[۱۰]. وسائل الشيعة، ج۸، ص۲۹۳
[۱۱]. من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۱۴۱
[۱۲]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۷، ص۲۷۲
[۱۳]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۷، ص۲۷۲
[۱۴]. آل عمران/۱۳۴
[۱۵]. بحار الأنوار، ج۳۹، ص۵۶
[۱۶]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج۹، ص۷
[۱۷]. مجموعة ورام، ج۱، ص۸۹
[۱۸]. اعراف/۱۹۹
[۱۹]. الكافي، ج۲، ص۱۰۷
[۲۰]. بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۳
[۲۱]. مغازی، ترجمه، ج۲، ص۶۵۳
[۲۲]. مكارم الأخلاق، ص۱۷
[۲۳]. سفینه البحار، ج۲، ص۶۸۷
[۲۴]. بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۱۶
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!