خداوند ابا دارد از این که امور را جز به اسباب جاری کند

زادراه/ ثمرات تقوا (بخش دوم)

پرهیزکاران با استمداد از سرمایه‌ی ارزشمند تقوا و پرهیز از گناهان، پا را از تعریف منطقی انسان – به‌عنوان حیوان ناطق – فراتر گذاشته و به حقیقت انسانیت که در آموزه‌های دینی به آن اشاره و سفارش شده نائل می‌گردند…

*******************************************************************************

پدیدآورنده: سید محمد شاهچراغی

دسته بندی: خطبه

زادراه/ ثمرات تقوا (بخش دوم)

کرامت انسانی

یکی از اصول مهم تربیتی دین جاویدان اسلام، اصل مساوات و برابری است که در آیات قرآن کریم به ویژه خطاباتی هم‌چون «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا» و «یا أیُّها النّاس» مورد اشاره قرار گرفته[۱]و روایات گهربار معصومین علیهم‌السّلام به تبیین ابعاد آن پرداخته‌اند، چنان‌که پیامبر گرامی اسلام صلّی‌الله علیه و آله در قالب مثالی زیبا درباره آن می‌فرمایند:

«النَّاسُ‏ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْط»[۲]

«مردم همانند دندانه‌های شانه یکسان و مساوی هستند.»

امور اعتباری و زودگذر، مانند مال و ثروت، مقام و موقعیت، قدرت و شوکت و نژاد و جنسیت که تنها محدود به دوران کوتاه زندگی انسان در دنیا است و با فرا رسیدن مرگ، بهره و نصیبی از آن‌ عائد فرزند آدم نخواهد شد، نمی‌تواند عامل امتیاز و برتری انسان‌ها نسبت به یکدیگر باشد؛ بلکه چه‌بسا ممکن است این‌گونه امور سبب انحطاط و تنزل فرد از مقام انسانیت و سقوط به وادی حیوانیت و پست‌تر از آن شود؛ حقیقتی که قرآن کریم درباره آن می‌فرماید:

«اُولئِکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضَلّ»[۳]

«آنان مانند چهارپایان بلکه پست‌تر از آن‌ها هستند.»

و او را با درازگوش همانند می‌داند؛

«… کَمَثَلِ الحِمارِ…»[۴]

«… مَثَل او مثل درازگوش است…»

یا همانند کلب،

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ…»[۵]

«پس مَثل انسان مَثل کلب است…»

ارزش انسان به معنویّت و بُعد ملکوتی او است و به میزان پیوند و اتصال با حقیقت بی‌پایان هستی، از کمال و کرامت انسانی برخوردار می‌شود. بر این ‌اساس، شرافت و اعتبار انسان از چشمه‌ی همیشه جوشان معنویت سرچشمه می­گیرد که راه رسیدن به آن نیز تقوا و پرهیزکاری است؛ زیرا در روایات اسلامی اگرچه برای سنجش عیار انسانی و ارزش آدمی معیارهایی هم‌چون علم و اندیشه، احسان و نیکی، همت بلند و اراده‌ی استوار و … مطرح شده و دانشمندان، نیکوکاران و افراد بلند همت به عنوان فرهیختگان جامعه اسلامی معرفی می‌شوند،[۶] اما در قرآن کریم از تقوا و پرهیزکاری به عنوان یگانه سبب کرامت و برتری انسان یاد می‌شود تا بیان‌گر جایگاه تقوا و خویشتن‌داری در رشد و تعالی انسان به سوی قله‌های کرامت و فضیلت باشد؛

«وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم»[۷]

«و به تحقیق آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم.»

همین امر سبب شده تا پروردگار متعال در سوره مبارکه حجرات نیز تقوا و خویشتن‌داری را تنها معیار فضیلت و برتری معرفی نموده و سایر ویژگی‌های انسان را در مقابل آن بی‌ارزش قلمداد نماید؛

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»[۸]

«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبایلی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است؛ همانا خداوند دانایی آگاه است.»

پروردگار مهربان در هنگام آفرینش جهان هستی، انسان را بر سایر موجودات برتری می‌بخشد و گوهر بی‌بدیل کرامت و فضیلت را در سرشت او به ودیعت می‌نهد تا انسان، موجودی ارزنده و گرامی آفریده شود و مسیر ارزشمند کرامت را دنبال نماید.

تعالی معنوی

پرهیزکاران با استمداد از سرمایه‌ی ارزشمند تقوا و پرهیز از گناهان، پا را از تعریف منطقی انسان – به‌عنوان حیوان ناطق – فراتر گذاشته و به حقیقت انسانیت که در آموزه‌های دینی به آن اشاره و سفارش شده نائل می‌گردند، زیرا بر اساس تعالیم آسمانی دین اسلام، انسان، کتاب تکوینی خداوند متعال به حساب می‌آید که آفریدگار مهربان آن را با دست قدرت خویش نوشته و او را به عنوان آینه‌ی خدانما خلق کرده است، ‌همان‌گونه ‌که قرآن کریم، کتاب تشریعی خداوند منّان است و جلوه‌ی درخشان خداوندی در آن بازتاب یافته است.

چنین موجود برگزیده‌ای نمی‌تواند صرفاً جانوری سخن‌گو باشد، بلکه حجت بالغه‌ی الهی و آیت عظمای خداوندی محسوب می‌شود؛ و یگانه راه رسیدن به این جایگاه ارزنده نیز تقوا و پرهیزکاری است. تقوا و پاکدامنی چنان منزلتی دارد که می‌تواند انسان را از مرز حیوانیت عبور داده و به کمال انسانی که خداوند سبحان آن را به عنوان هدف نهایی آفرینش انسان برشمرده است، رهنمون سازد.

در مقام تقریر این مطلب مهم، می‌توان به این تشبیه تمسک نمود که اثر تقوا در انسان، هم‌چون اثر «نون وِقایه» در زبان عربی است؛ زیرا همان‌طور که ظاهر یکسان برخی از اسامی و افعال با وجود تفاوت معنوی آن‌ها، سبب ابهام و اشتباه می‌گردد و در صورت عدم استفاده از نون وقایه در فعل مورد نظر، شنونده دچار تردید می‌شود که مقصود از این تعبیر، فعل بوده است یا اسم،[۹] تقوا و پیراستگی از گناهان نیز در جامعه­ی دینی دارای چنین تأثیر مهمی است و از شبیه شدن انسان به حیوان جلوگیری می‌کند؛ انسانی که جانشین خداوند بر روی زمین لقب گرفته و اشرف مخلوقات خداوند نامیده می‌شود، بدون بهره‌مندی از فضیلت تقوا و پرهیزکاری، برخوردار از صورت انسانی، اما سیرتی حیوانی خواهد بود که در روز قیامت نیز با همان چهره‌ی حیوانی محشور می‌شود.

حکایت شگفت‌انگیزی که ابوبصیر از یاران امام باقر علیه‌السّلام در این‌باره نقل کرده است، به‌روشنی حقیقت انسان گرفتار هوی و هوس را آشکار می‌سازد. او می‌گوید: در ایام برگزاری فریضه‌ی حج، جمعیت بسیاری از مسلمانان در مسجد الحرام گرد آمده بودند. من به امام باقر علیه‌السّلام عرض کردم:

«مَا أَكْثَرَ الْحَجِيجَ‏ وَ أَعْظَمَ الضَّجِيج‏»

«چقدر حاجى زياد است و صداى ناله و فرياد همه جا را فرا گرفته‏!»

اما امام باقر علیه‌السّلام فرمودند:

«بَلْ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيج‏»

«بلکه ناله و فرياد زياد است، ولى حاجى چقدر كم است‏!»

من از سخن امام علیه‌السّلام متعجب شدم که چگونه حاجیان را اندک می‌شمارد، در حالی که جمعیت بسیاری در مسجدالحرام گرد آمده و دور خانه‌ی خدا در حال طواف‌اند!. امام باقر علیه‌السّلام با مشاهده‌ی آثار شگفتی در چهره‌ی من فرمودند:

«أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِيَانا»

«آیا دوست‌دارى راستىِ سخن مرا با چشم خود ببينى؟»

در اين هنگام، حضرت دست مبارک خویش را بر چشمان من كشيده و دعایى خواندند، پس حجاب ظلمت از مقابل دیدگانم کنار رفت و چشمانم به نور حقیقت بينا شد، آن‌گاه فرمودند:

«انْظُرْ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِلَى الْحَجِيج‏»

«ای ابابصیر! اكنون به حاجیان نگاه كن.»

وقتی نگاه كردم، بيشتر مردم را به شكل بوزينه و خوك دیدم، در حالی‌که در ميان آن‌ها افراد مؤمن هم‌چون ستاره‌‌ی درخشان در شب تار از دور ديده‏ مى‏شدند. به امام باقر علیه‌السّلام عرض كردم: شما درست فرمودید، تعداد حاجیان اندک است‏.[۱۰]

این روایت ارزشمند، شاهدی گویا بر سیرت معنوی انسان است که به‌واسطه‌ محرومیت از فضیلت تقوا و آلوده شدن به رذیلت گناه به مرتبه‌ی حیوانی تنزل یافته و از مقام شامخ انسانیت دور شده است؛ با وجود این‌که در شریف‌ترین مکان عالم و به‌ظاهر در حال انجام شایسته‌ترین اعمال دینی به‌سر می‌برده است.

عزت و سربلندی

بر اساس تعالیم انسان‌ساز قرآن کریم، عزت و ذلت انسان و نیز سربلندی و سرافکندگی جوامع بشری تنها به دست خداوند سبحان است و او است که آدمی را بر قله‌ی رفیع عزت و سرفرازی می‌نشاند و یا به دره‌ی هولناک ذلت و سرافکندگی می‌کشاند؛

«تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء»[۱۱]

«هر كسی را بخواهى عزّت مى‌بخشی و به هر كه بخواهى ذلّت‏ می‌دهی.»

اگر چه انسان، خود نیز نقش‌آفرین بوده و زمینه‌ی سربلندی و یا سرافکندگی خویش را فراهم می‌آورد، چراکه خداوند متعال، اسباب عزت و ذلت را در اختیار بشر قرار داده و بر اساس حکمت بالغه‌ی خویش، تمام امور عالم را از راه علل و اسباب آن به انجام می‌رساند، چنان‌که امام صادق علیه‌السّلام در حدیثی نورانی فرمودند:

«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب‏»[۱۲]

«خداوند اجتناب می‌ورزد از آن‏كه چيزها جارى شوند، مگر به اسباب‏.»

اما نکته‌ی حایز اهمیت، نقش ممتاز پرهیزکاری در ایجاد عزت‌ و نفوذ‌ناپذیری است تا بدان اندازه که بر اساس سخن پیشوایان دین، خداوند منّان تاج عزت و سربلندی را در دنیا و آخرت بر سر اهل تقوا می‌گذارد. در همین زمینه از امام‌المتقین حضرت علی علیه‌السّلام نقل شده است؛

«التَّقْوَى تُعِزّ»[۱۳]

«تقوا عزت‌آفرین است.»

بر اساس این آموزه‌ی مهم دینی، انسانی که‌ در پی تحصیل عزت و سربلندی است، می‌تواند با دوری از گناهان و بهره‌گیری از خصلت پرهیزکاری به آرزوی خود دست یابد و در نزد خداوند متعال و مردم و نیز در برابر وجدان خویش، سرافراز و عزت‌مند باشد، هرچند بهره‌ای از زخارف مادی نبرده باشد، چراکه در نزد خداوند متعال ثروت، قدرت و اعتبارات دنیوی، مایه‌ی عزت و سربلندی انسان نیستند، بلکه بنابر سخن شیوای امیرالمؤمنین علیه‌السّلام تنها تقوای الهی است که عامل سرافرازی انسان خواهد بود.

آن حضرت، هم‌چنین در کلامی زیبا ضمن بیان حقیقت تقوا و اهمیت ترک گناه، اجتناب از محرمات الهی را اصلی‌ترین عامل ایجاد عزت دانسته و فرمودند:

«مَنْ سَرَّهُ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ الْعِزُّ بِلَا سُلْطَانٍ وَ الْكَثْرَةُ بِلَا عَشِيرَةٍ فَلْيَخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ فَإِنَّهُ وَاجِدُ ذَلِكَ كُلِّه‏»[۱۴]

«كسى كه خوش دارد از بى‏نيازى بدون مال و عزّت بدون مقام و فزونى ياران بدون طايفه برخوردار گردد، بايد از ذلّت معصيت خدا به عزّت طاعت خدا درآيد، پس به درستی که او در این هنگام، همه‌ی آن‌ها را می‌یابد.»

نکته‌ی حائز اهمیت در این‌باره، پیام مهم آیه‌ی نهم سوره‌ی منافقون است که خداوند با قرار دادن نام اهل ایمان در کنار نام بلندمرتبه‌ی خویش و اسم گرامی رسول اکرم صلوات‌الله علیه و آله، ایمان را مایه‌ی عزت انسان برشمرده و مؤمنان را عزیز و سربلند دانسته است؛

«لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين‏»[۱۵]

«عزت، مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.‏»

بنابراین ایمان و تقوا دو حقیقت جدایی ناپذیر از یکدیگرند که سربلندی مؤمنان و پرهیزکاران را رقم می‌زنند.

  • عزت سلمان فارسی

با تأمل در سیره‌ی نورانی پیشوایان معصوم علیهم‌السّلام و نیز شاگردان و شیعیان درست‌کار آنان، عزت راستین و سربلندی واقعی آنان به‌خوبی مشاهده می‌شود.

به‌عنوان نمونه‌ سلمان فارسی که از صحابه‌ی غیر عرب است و همین مسأله نیز باعث شده بود تا در مدینه از قدرت و موقعیت اجتماعی رایج اعراب برخوردار نباشد، بر اثر تقوا و پرهیز از گناهان به چنان عزتی دست می‌یابد که امام باقر علیه‎السّلام درباره‌ی این شخصیت بزرگ صدر اسلام می‌فرمایند:

«مَهْ لَا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ وَ لَكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِيَّ ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت‏»[۱۶]

«هرگز نگوييد: سلمان فارسى، بلکه بگوييد: سلمان محمدى،‏ زیرا او مردى از ما خاندان اهل بيت است.»

و همین عزت و شکوه است که در پایان زندگانی پر فراز و نشیبش در شهر مدائن، اگر‌چه تنها و غریبانه جان می‌سپارد اما امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به منظور تجهیز پیکر یار دیرین و استوار رسول اکرم صلوات‌الله علیه و آله در سفری ملکوتی به این شهر رفته، غسل و تکفین او را عهده‌دار می‌شوند و شعری بر کفن وی می‌نگارند و او را عزت‌مندانه به سوی جهان باقی بدرقه می‌کنند.

  • ذلت و خواری ابولهب

از سوی دیگر می‌توان به ابولهب، این فرد ذلیل و حقیر نگریست که اگرچه عموی پیامبر اکرم صلوات‌الله علیه و آله و از خاندان آن حضرت به شمار می‌رود، اما به سبب فجور و بی‌تقوایی به مرتبه‌ای از رذالت و پَستی مبتلا می‌شود که سوره‌ای از قرآن کریم در مذمت و نفرین او نازل می‌شود.

بر اساس آموزه‌های دینی، ارتکاب گناه و محرومیت از سرمایه‌ی‌ ارزشمند تقوا، مایه‌ی ذلت و بدبختی انسان در دنیا، برزخ و آخرت بوده و انسان گنه‌کار و بی‌تقوا نه تنها در پیشگاه خداوند و در برابر سایر مردم، خوار و زبون است، بلکه در مقابل وجدان خود نیز شرمنده و سرافکنده خواهد بود، از این‌رو مولی‌الموحّدین حضرت علی علیه‌السّلام فرمودند:

«الْفُجُورُ يُذِل‏»[۱۷]

«فجور و بی‌تقوایی مایه‌ی ذلت و زبونی است.»

شرافت و بزرگواری

از آرزوهای هر فرد، آن است که به مقام شرافت انسانی بار یابد و در جامعه، شخصی شریف و بزرگوار محسوب شود در این راه اگر چه بسیاری از مردم، به داشتن حسب و نسب نیکو افتخار می‌ورزند و آن‌را مایه‌ی شرافت و بزرگی انسان می‌دانند، اما بر طبق کلام گهربار پیشوای پرهیزکاران حضرت علی علیه‌السّلام این مهم، تنها با بهره‌مندی از تقوا و پرهیزکاری حاصل می‌شود؛ بیانی صریح که جهات مختلف سخن را به زیبایی هر‌چه تمام‌تر مطرح کرده است؛

«التَّقْوَى ظَاهِرُهُ شَرَفُ الدُّنْيَا وَ بَاطِنُهُ شَرَفُ الْآخِرَة»[۱۸]

«پرهيزکارى، ظاهر و بيرون آن، بلندیِ مرتبه‌ دنيا و باطن و درون آن، بلندىِ مرتبه آخرت را در پی دارد.»

خداوند مهربان، گوهر شرف را در صدف تقوا قرار داده و تنها راه رسیدن به شرافت دنیا و آخرت را در خویشتن‌داری و پرهیز از گناهان دانسته است، از این‌رو هر که ظاهر تقوا را مراعات نماید، به شرافت دنیوی دست خواهد یافت و کسی که باطن تقوا و حقیقت پرهیزکاری را سرلوحه‌ی رفتار خویش قرار دهد، از شرافت اُخروی برخوردار خواهد شد؛ زیرا نور تقوا علاوه بر این‌که مایه‌ی ارزش انسان در نزد خداوند سبحان است، منزلت اجتماعی و شرافت و بزرگی در بین مردم را نیز به دنبال خواهد داشت؛ امری که باعث شده تا عموم مردم، به پرهیزکاران ابراز محبت نموده و از فاجرانِ بی‌تقوا نفرت داشته و از آنان ابراز انزجار ‌نمایند. به دیگر سخن، در نظام آفرینش، شرافت و منزلت اجتماعی، اثر وضعی و نتیجه‌ی طبیعی تقوا و ترک گناهان است که موجب می‌شود، تقوا پیشگان از عظمتی جاودانه در نزد خداوند، جامعه و وجدان خویش برخوردار گردند.

شاهد بر این مدعا نیز داستان پر رمز و راز یوسف پیامبر علیه‌السلام است که قرآن کریم از آن با عنوان زیباترین قصه‌‌ها یاد کرده است؛

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآن‏»[۱۹]

«ما با این قرآن – که به تو وحی فرستادیم – بهترین داستان‌سرایی را بر تو باز می‌گوییم.»

حضرت یوسف پس از رستن از دام گناه و رهایی از توطئه‌ی پلید زلیخا، عزیز مصر می‌شود و به چنان موقعیتی دست می‌یابد که برادرانش دست نیاز به پیشگاه او دراز کرده و در حالی‌که پیش‌تر او را ظالمانه و زورگویانه به چاه انداخته بودند، با حالتی خاضعانه و ملتمسانه از ایشان تقاضا می‌نمایند:

«یا أیُّها العَزیزُ مَسَّنا وَ أهلَنا الضُّرَّ وَ جِئنا بِبِضاعَۀٍ مُضجاۀٍ وَ أوفِ لَنا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا إنَّ اللهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین»[۲۰] «ای عزیز! بر ما و خاندان ما آسیب فراوان رسیده است و ما سرمایه‌ای ناچیز آوردیم، پس به ما پیمانه را تمام بده و بر ما بخشش کن، زیرا خداوند به آنان که می‌بخشند، پاداش می‌دهد.»

به‌طور قطع عزت و شوکت یوسف نه به خاطر زیبایی و نه به سبب پیغمبرزادگی او بوده است، بلکه پرهیز از محرمات الهی و دوری گزیدن از فضای گناه‌آلود، عظمت و بزرگی را برای وی به ارمغان می‌آورد و این پیام روشنی است بر این مطلب که هر کس از گناه و بدی اجتناب نماید، عزیز و گرامی خواهد شد.

عزّت یوسف به حُسن او نبود              جای در پاکی دامان است و بس

شرح حال عارف وارسته مرحوم شیخ رجبعلی نکوگویان (معروف به شیخ رجبعلی خیاط) نمونه‌ی دیگری از این عزت‌مندی است که در دوران معاصر واقع شده است؛ انسانی که در سن بیست و سه سالگی و در اوج دوران جوانی، به خاطر شهوت‌پرستی یک زن در دام گناه قرار گرفت، اما با خویشتن‌داری و اتکاء بر قدرت بی‌پایان الهی، چشمانش را بر هم گذاشت و به‌واسطه‌ی ترک گناه و رعایت تقوا، به جایگاه رفیع و ارزشمندی نائل شد که از اسرار جهان آن‌چه دیگران قادر بر دیدنش نبودند را مشاهده ‌کرد و سخنان حکیمانه‌ای بر زبان جاری ‌ساخت که دیگران توان گفتن آن را نداشتند و رایحه‌ی خوش معنویت را استشمام نمود، در حالی‌که دیگران بهره‌ای از این موهبت خداداد نبرده بودند. این انسان خودساخته بارها به شاگردانش می‌فرمود: «من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را براي رضایت خودت ترك می‌کنم و از آن چشم می‌پوشم، تو هم مرا براي خودت درست کن.»[۲۱]

[۱]. در قرآن کریم تعبیر «یا ایها الناس» ۲۰ بار و تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» ۸۹  بار آمده است.

[۲]. تحف العقول، ص۳۶۸

[۳]. اعراف/ ۱۷۹

[۴]. جمعه/ ۵

[۵]. اعراف/ ۱۷۶

[۶]. الكافي، ج‏۱، ص۱۲۵ (قال علی علیه‌السلام : قَدْرُ الرَّجُلِ قَدْرُ هِمَّتِه‏ (بحار الأنوار ، ج‏۷۵ ، ص۱۴) و قال علیه‌السلام ایضاً: … النَّاسُ أَبْنَاءُمَا يُحْسِنُونَ‏ وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُ، فَتَكَلَّمُوا فِي‏ الْعِلْمِ‏؛ تَبَيَّنْ أَقْدَارُكُمْ.)

[۷]. إسراء/ ۷۰

[۸]. حجرات/ ۱۳

[۹]. به عنوان مثال معنای فعل «ضَرَبَنی» چنین است: زد او مرا. اما اگر نون وقایه نباشد، این فعل با عبارت «ضَرَبی» به معنای عسل سفید من، اشتباه می شود و شنونده متوجه نمی‌شود، آیا منظور متکلم، فعل است یا اسم. از این رو در چنین مواردی استعمال نون وقایه بعد از فعل، لازم است.

[۱۰]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص۱۸۴

[۱۱]. آل عمران/ ۲۶

[۱۲]. الكافي، ج‏۱، ص۱۸۳

[۱۳]. غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۲

[۱۴]. غرر الحكم و درر الكلم، ص۶۴۵

[۱۵]. منافقون/ ۸

[۱۶]. بحار الأنوار، ج‏۲۲، ص۳۴۹

[۱۷]. غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۲

[۱۸]. غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۱۰

[۱۹]. یوسف/ ۳

[۲۰]. یوسف/ ۸۸

[۲۱]. کیمیای محبت، ص۱۲

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.