۶-گوهر هستی/ رنج ها
عظمت شخصیت فاطمه سلام الله علیها از سویی و سنگینی مصایب خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام از سوی دیگر، عالمان برجسته ی شیعه، هم چون سید مرتضی، شیخ طوسی، سیدبن طاووس، علامه حلی، قاضی نورالله شوشتری، شیخ حرّ عاملی، علامه مجلسی، سید عبدالحسین شرفالدین، شهید سید محمدباقر صدر و … را بر آن داشته تا برخی از رنج های این بانوی مکرمه را ثبت نموده و اسناد مظلومیت ایشان را از دستبرد غارتگران حفظ نمایند…
*****************************************************
«گوهر هستی/ رنج ها»
پدید آورنده: سید علی شاهچراغی
دسته بندی: خطبه
ستایش ها، سفارش ها و هشدارهای متعدد پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله درباره مقام و منزلت فاطمه زهرا سلام الله علیه و آله که در بخش های قبل به صورت مبسوط بیان شد نیز سبب نگردید تا امتی که خود را پیرو و مدیون زحمات آن حضرت می دانستند، حرمت جگر گوشه اش را پاس داشته و محبت و عواطف خویش را در حق کوثر پروردگار متعال ابراز نمایند؛ آنان نه تنها محبتی ننمودند، بلکه زشت ترین برخوردها هارا در حق این بانوی مکرمه روا داشته و مصایب بی شماری را بر ایشان وارد ساختند که قلم از شرح آن عاجز است؛ دردها و رنج هایی که منجر به شهادت مظلومانه و غریبانه ی ایشان و خاک سپاری جسم مطهرش در نیمه های شب گردید.
عظمت شخصیت فاطمه سلام الله علیها از سویی و سنگینی مصایب خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام از سوی دیگر، عالمان برجسته ی شیعه، هم چون سید مرتضی، شیخ طوسی، سیدبن طاووس، علامه حلی، قاضی نورالله شوشتری، شیخ حرّ عاملی، علامه مجلسی، سید عبدالحسین شرفالدین، شهید سید محمدباقر صدر و … را بر آن داشته تا برخی از رنج های این بانوی مکرمه را ثبت نموده و اسناد مظلومیت ایشان را از دستبرد غارتگران حفظ نمایند. آن چه در این بخش از سلسله مقالات «گوهر هستی» خواهد آمد، اشاره ای است کوتاه به برخی از این وقایع دردناک و دلخراش.
غصب خلافت
اولین ظلم وارده بر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام که اثرش تا قیامت باقی خواهد بود، حادثه ی سقیفه ی بنی ساعده و غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام است که با زیر پا گذاشتن دستور خداوند متعال و بی اعتنایی به سفارش های مکرّر پیامبر صلوات الله علیه و آله صورت پذیرفت.
در این حادثه ی تلخ و سراسر درد، در حالی که حضرت علی علیه السلام و بنی هاشم به غسل و تجهیز پیکر مطهر پیامبر صلوات الله علیه و آله مشغول بودند، سران مهاجر و انصار با اجتماع در سقیفه ی بنی ساعده، به دنبال تعیین جانشین پیامبر برآمده و بدون توجه به نصب علی بن ابی طالب علیه السلام به امامت مسلمانان توسط رسول اعظم در غدیر خم و بیعت مسلمانان با جانشین پیامبر و بدون در نظر گرفتن شایستگی، لیاقت و فداکاری های علی بن ابی طالب در صحنه های مختلف اسلام، این امر را از مسیر صحیح و اصلی خویش منحرف ساخته و دیگری را بر این مسند نشاندند؛ فتنه ی شوم و خطرناکی که اگر با اقدام شجاعانه و مدبرانه امیرالمؤمنین علیه السلام همراه نمی شد، درخت نوپای اسلام را از ریشه می خشکانید.
حضرت علی علیه السلام با وجود این که به خوبی می دانست، منافقان و مشرکان، نقشه ی پلید خویش را به گونهای طراحی نموده و پیش برده اند که زمینه ای برای اصلاح امور نیست، اما بر اساس وظیفه ی دینی و به منظور اتمام حجت در برابر مردم و نسل های آینده و نیز حفظ ریشه های انقلاب اسلامی پیامبر صلوات الله علیه و آله همت خویش را به کار بست و از کوشش و مجاهدتی فروگذار نکرد؛ از سویی به غاصبان خلافت اعتراض و از بیعت با آنان خودداری نمود؛ و از سوی دیگر روزها و شب ها دختر پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله و حسنین علیهماالسلام را به مقابل خانه ی مهاجر و انصار برد تا شاید یار و یاوری برای قیام بیابد؛ درخواست و تلاشی که بی پاسخ باقی ماند. آنان که وعده ی یاری می دادند، آن هنگام که باید با سرهای تراشیده و در دست داشتن سلاح برای بیعت حاضر می شدند، سر باز زده،[۱]خطاب به فاطمه سلام الله علیها می گفتند:
«ای سیده ی زنان! اگر ابوالحسن قبل از بیعت با ابوبکر به سراغ مان می آمد، از او دست بر نمی داشتیم.»[۲]
در این شرایط غم بار و مصیبت فزا تنها همراه و مدافع امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است که با جهادی ماندگار، ظلم اهل شرک و نفاق را آشکار ساخت و پرده از چهره ی تزویر خائنان برمی دارد. این بانوی مکرمه در خطبه ای که با هدف اعتراض به اقدام خلیفه انشاء فرمودند، با دلی آکنده از غم و اندوه، آنان را این چنین نکوهش و سرزنش می نمایند؛
«هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ، اَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرین»[۳]
«این در حالى بود که زمانى نگذشته و زخم کاری مصیبت پیامبر صلوات الله علیه و آله بهبود نیافته و به هم نپیوسته و پیکر پاک او هنوز به خاک سپرده نشده بود؛ شما شتابان برای انجام این نقشه رفتید، بدان خیال که از فتنه و آشوب جلوگیری کنید! به هوش باشید که در عمق و ژرفای فتنه وارد شده اید و بی تردید دوزخ و آتش شعله کشیده ی آن بر کافران فراگیر است.»
غصب فدک
حادثه ی غصب فدک پس از رحلت رسول خدا صلوات الله علیه و آله، مصیبت دیگری است که به سبب ابعاد و آثار فاجعه بارش در کتب تفسیر، فقه، حدیث و تاریخ مطرح و درباره آن سخن گفته شده است؛ باغ و بستانی که بدون جنگ در اختیار پیامبر قرار گرفت و ایشان نیز در زمان حیات، به امر خداوند متعال آن را به حضرت صدیقه طاهره بخشیدند که تا هنگام رحلت پیامبر صلوات الله علیه و آله در تصرف این بانوی مکرمه قرار داشت.
در این ظلم بزرگ و آشکار، اگر چه أمیرالمومنین و ام أیمن، شهادت به حقانیت دعوای فاطمه زهرا سلام الله علیها دادند، اما ابوبکر به بهانه ی این که علی، همسر فاطمه است و خویشاوندی، مانع از قبول شهادت می شود و ام ایمن نیز زن است و شهادت یک زن، به تنهایی اعتبار ندارد، حق فاطمه سلام الله علیها را پایمال نمود. اقدام پلیدی که بر اساس برخی نقل ها خلیفه ی اول نسبت به آن در هنگام مردن می گفت:
«ای کاش این سه کار را انجام نداده بودم: فدک را از فاطمه زهرا نگرفته بودم؛ از لشکر اسامه تخلف نکرده بودم و خالد بن ولید را برای قتل مالک بن نویره نفرستاده بودم.»[۴]
از انبوه مطالبی که در این زمینه وجود دارد، تنها به حکایتی اشاره می شود که در کتاب نزهةالکرام به نقل از ابن عباس آمده است. او می گوید:
«پيش ابوبكر بوديم، من و عمر و طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف، در خانه ابوبكر سِرّ با يكديگر می گفتيم. ناگاه پيرى درآمد، جامه سرخ مخطَط از بافته اهل صنعا در ميان بسته كه من از جامه هاى صنعا بهتر از آن نديده بودم و رداء عدنى برافکنده و نعلين حضرمى در پاى داشت، سبز و عكازه از چوب شوحط در دست، سلام كرد. او را جواب داديم. ابوبكر گفت: اى شيخ، بر بالانشين رحمت بر تو باد. پير تكيه بر عصا زد، گفت: من قصد حج كردم، مرا همسايه ای است، گفت: تو به حج مى روى؛ باشد كه آن شخص را دريابى كه دعوى مى كند كه او خليفه رسول صلىاللّه عليه و آله است. اگر اتفاقى فرمايى و پيغامى از آنِ من بدو رسانى تو را ثواب باشد. او را گفتم: بفرماى كه پيغام چيست، تا من برسانم. گفت: او را بگو كه من زنى ضعيفم و مرا پدرى بود، يارى من مى داد، در مؤون روزگار. پس پدرم وفات يافت و مزرعه اى به من بگذاشت كه معاش من و شوهر و فرزندان از آن بود. امير آن شهر آن مزرعه از من بستد و يكى را از عمال خود بر آن گماشت تا دخل آن مىگيرد و به امير مى رساند و از آن هيچ به من نمى رساند. ابن عباس گفت: شنيدم كه ابوبكر گفت: كرامت مباد آن غدّار فاجر؛ و عمر گفت: اى خليفه رسول، يكى را بفرست تا آن ظالم فاجر را خوار و فضيحت كند، در ميان خلق. پير گفت: نعوذ باللّه مِن مَقتِ اللّه، پناه به خداى مى برم از دشمنى وى، كه باشد ظالم تر و فاجرتر از آن كه كند بر فاطمه دختر رسول صلوات اللّه عليها. پس پشت بر كرد و از خانه بيرون رفت. ابوبكر گفت: او را باز آريد. يكى از اهل مجلس به طلب وى رفت، او را نيافت. دربان گفت: من بديدم كه كسى در اندرون آمد و نه بيرون. ابوبكر نگاه با عمر كرد: گفت: شنيدى؟ عمر او را گفت: شنيدم و ديدم و در وادى جن از اين بيش تر و عظيم تر وقت باشد كه شيطان خيال افكند حاكم و عالم، تا ايشان را به فتنه افكند.»[۵]
آتش و هجوم به خانه
پس از رحلت پیامبر صلوات الله علیه و آله، خانه ای که مهبط فرشتگان الهی بود و ملائکه ی مقرب، بدون اجازه به آن داخل نمی شدند، مورد هجوم و حمله ی اراذل و اوباش مدینه قرار گرفت تا به همگان برسانند، با هر فردی که قصد مخالفت داشته باشد، همین گونه برخورد می شود، حتی اگر دختر پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله باشد.
در این حادثه ی دلخراش، خلیفه ی دوم در حالی که صدای فاطمه را از پشت درب می شنید که می گفت: «آیا تصمیم داری، خانه ای که من در آن هستم را به آتش بکشی؟!» با جمع کردن هیزم فراوان و شعلهور ساختن آن، درب خانه را به آتش کشید؛ سپس با لگدی محکم بهآن کوبید و در نهایت بی شرمی پاسخ داد: این بهترین کاری است که برای دینی که پدرت آورده، انجام می شود؛ چنانکه أحمدبن يحيىالبلاذريّ روایت کرده است:
«أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَرْسَلَ عُمَرَ إِلَى عَلِيٍّ ع يُرِيدُهُ إِلَى الْبَيْعَةِ فَلَمْ يُبَايِعْ فَجَاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَبَسٌ فَتَلَقَّتْهُ فَاطِمَةُ ع عَلَى الْبَابِ فَقَالَتْ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ تَرَاكَ مُحْرِقاً عَلَيَّ بَابِي قَالَ نَعَمْ وَ ذَلِكِ أَقْوَى فِيمَا جَاءَ بِهِ أَبُوكِ»[۶]
«همانا ابابکر برای بیعت نزد علی فرستاد؛ اما علی بیعت نکرد. پس عمر در حالی که آتشی در دست داشت، آمد. در این هنگام با فاطمه سلام الله علیها در برابر درب خانه روبرو شد؛ پس فاطمه گفت: ای پسر خطّاب! آیا می خواهی خانه را بر من آتش زنی؟! عمر گفت: بله؛ این بهترین کار است، نسبت به چیزی که پدرت آورده.»
علامه مجلسی رحمۀ الله علیه نیز این روایت را در همین زمینه نقل کرده است؛
«فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ عَادَ عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ»[۷]
«عمر به درب خانه على كه رسيد، دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! درب را باز كن! حضرت زهرا فرمود: ما را با تو چه كار كه نمى گذارى به کار خويش مشغول باشيم؟! عمر گفت: درب را باز كن! و الّا آتش به جان تان مى افکنیم! فاطمه در جوابش فرمود: آيا از خداى توانا نمى ترسى كه داخل خانه من مى شوى و به خانه ام حمله و هجوم می آوری؟! اما او نپذیرفت كه برگردد! پس با آتش برگشت و درب خانه را به آتش کشید … »
ضرب و شتم
در این هجوم دهشتناک، نه تنها خانه ی وحی به آتش کشیده می شود، بلکه دختر پیامبر صلوات الله علیه و آله مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار میگیرد و فرزند شش ماهه اش به شهادت می رسد. حقیقت تلخ و تأسف باری که علامه ی مجلسی رضوان الله علیه درباره آن می گوید:
«فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ»[۸]
«سپس عمر درب خانه را به آتش کشید و آن را به شدت گشود که به فاطمه اصابت کرد و او با صدای بلند فریاد زد: ای پدر جان، ای رسول خدا! در این هنگام شمشیر را بالا برد و در حالی که در غلافش بود، آن را به پهلوی فاطمه کوبید. فاطمه با صدای بلند ناله می زد؛ پس با شمشیر بر بازوی فاطمه کوبید و فاطمه صدا زد: ای پدر جان!»
و در ادامه روایت می کند:
«فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ فَكَاثَرُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي عُنُقِهِ حَبْلًا فَحَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَلْجَأَهَا إِلَى عِضَادَةِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِيدَة»[۹]
«پس مردم به داخل خانه هجوم آورده و تعداد ایشان باعث شد که بتوانند بر گردن علی علیه السلام طنابی بیندازند؛ اما فاطمه در مقابل درب خانه، بین آنان و علی قرار گرفت؛ در این هنگام قنفذ که لعنت الهی بر او باد، با تازیانه بر بدن فاطمه کوبید؛ پس فاطمه هنگامی که از دنیا رفت در بازویش اثر این تازیانه مانند بازوبندی بود؛ و فاطمه را به گونهای به درب کوبید که استخوان پهلویش شکست و جنینش سقط شد و همین باعث گردید، در بستر باشد تا آن هنگام که با شهادت از دنیا رفت.»
محمدبن جریر طبری آملی در کتاب دلائلإلامامۀ نیز در این خصوص می گوید:
«وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا»[۱۰]
«دلیل شهادت فاطمه سلام الله علیها این بود که قنفذ، غلام عمر، به دستور او با نعل شمشیر بر بدن فاطمه زد؛ پس محسنش سقط شد و بر اثر آن در بستر قرار گرفت و اجازه نداد فردی از کسانی که او را اذیت کرده بودند به عیادتش بیایند.»
و شهرستاني از ابراهیم بن سيّار بن هانئ النظّام نقل می کند:
«إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت الجنين من بطنها، و كان يصيح: أحرقوا دارها بمن فيها؛ و ما كان في الدار غير عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام.»[۱۱]
«همانا عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمه زد، به گونه ای که جنینش سقط شد و در این وضعیت، عمر فریاد می زد: خانه اش را با اهلش به آتش کشید؛ و حال این که در خانه غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نبودند.»
مصیبت جانسوزی که عالم بزرگوار آية الله العظمى شيخ محمدحسين اصفهاني قدس الله نفسه الزکیه در شعر خویش به آن پرداخته است؛
و لست أدری خبر المسمار سل صدرها خزانۀالاسرار[۱۲]
«من از خبر میخ درب چیزی نمی دانم؛ تو از سینه ای بپرس که خزائن اسرار را در خود دارد.»
قابل انکار نبودن این هجوم وحشیانه، به گونهای عاملان آن را رسوا ساخته که بزرگان اهل سنت، هم چون ابن قتیبه در کتاب الإمامۀ و السیاسۀ، یعقوبی در کتاب تاریخ و مسعودی در مروجالذهب و ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه و … نقل کرده اند که خلیفه اول در هنگام مرگ می گفت:
«فَوَدِدْتُ أَنِّي لم أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ.»[۱۳]
«اي کاش باعث ورود و هجوم به خانه فاطمه نمی شدم و از این کار صرف نظر مي کردم.»
ابراز ناراحتی و قهر
شکنجه و ضربات وارده بر صدیقه طاهره باعث شد دیگر با عاملان این جنایت سخن نگوید و با صراحت اعلان نماید که از آنان غضبناک و ناراضی است تا آن هنگام که به ملاقات پدر بزرگوار خویش نایل شود و شکایتش را به نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله برد.
ابن ابیالحدید معتنزلی در این زمینه از صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل می کند که عایشه گفت:
«أَنَّ فَاطِمَةَ وَ الْعَبَّاسَ أَتَيَا أَبَا بَكْرٍ يَلْتَمِسَانِ مِيرَاثَهُمَا مِنَ النَّبِيِّ ص وَ هُمَا يَطْلُبَانِ أَرْضَهُ مِنْ فَدَكَ وَ سَهْمَهُ مِنْ خَيْبَرَ فَقَالَ لَهُمَا أَبُو بَكْرٍ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ … فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ وَ لَمْ تُكَلِّمْهُ فِي ذَلِكَ حَتَّى مَاتَتْ فَدَفَنَهَا عَلِيٌّ ع لَيْلًا»[۱۴]
فاطمه و عباس نزد ابابکر آمده و درخواست میراث شان از پیامبر صلوات الله علیه و آله را نمودند و نیز خواستار فدک و سهم خیبر. اما ابابکر در جواب گفت: من از پیامبر شنیدم که همانا ما پیامبران چیزی به ارث نمی گذاریم و آن چه از ما می ماند، صدقه است … پس فاطمه جدا شد و دیگر با او سخن نگفت تا این که از دنیا رفت و علی او را شبانه دفن نمود.»
گریه و اشک
گریه های مداوم صدیقه طاهره در این غم و اندوه بزرگ تا بدان اندازه است که خداوند متعال برای تسلای خاطرش جبرائیل را به زمین می فرستد تا او را آرام نماید. بانویی که زنان مدینه به سبب گریه های فراوانش از او می خواهند یا شب اشک ریزد، یا روز؛ و فاطمه سلام الله علیها برای گریه، بیت الاحزان را در قبرستان بقیع انتخاب می نماید؛ و نیز روزهای دوشنبه و پنج شنبه مسیر اُحد را در پیش می گیرد تا در جوار قبور عمویش حمزه در فراق پدر ندبه و زاری نماید.
البته همان طور که برخی از بزرگان مطرح کرده اند، گریه های بی پایان فاطمه سلام الله علیها از جهتی رسواکننده ی جریان سقیفه است و غاصبان خلافت را به وحشت می اندازد که مبادا موقعیت شان به خطر افتد و سبب شورش مردم بر ضد خلیفه گردد. نگرانی و ترسی که سبب شد، بکوشند به هر طریق، ندای مظلومیت او را خاموش سازند؛ اگرچه با جعل احادیث و نسبت دادن سخنانی به رسول خدا در زشتی گریه ی بر اموات باشد!
[۱]. ترجمه و شرح احتجاج (غفارى)، ج۱، ص۳۲۸
[۲]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۰۹
[۳]. الاحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۰۱
[۴] . تاریخ یعقوبی، ج۲،ص۱۳۷
[۵] . نزهة الکرام، ج۱، ص۳۲۳
[۶]. بحار الأنوار، المجلسي، ج۲۸، ص۳۸۹
[۷]. بحار الأنوار، ج۲۸، ص۲۹۹
[۸]. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۷
[۹]. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۸
[۱۰]. دلائل الإمامة، ص۱۳۴
[۱۱]. الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء، ج۱۰، ص۲۸۰
[۱۲]. مأساة الزهراء(ع)، ج۱، ص۳۵۱
[۱۳] . المعجم الكبير، ج ۱، ص۶۲
[۱۴]. بحار الأنوار، المجلسي، ج۲۸، ص ۳۵۳
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!