سفرنامه لیبی
در مورد خلیج فارس، معلم شما «عبدالناصر»[۲۱] بود که گفت «من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی». نقشههای خودِ شما در بیست سال قبل چه نامی دارد؟ همه، آن را خلیج فارسی میدانند. این برای فارسها نیست، اسم است؛ ولی آنها که خلیج عربی گفتند،…
*********************************************************************
ظهور انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی، ضرورت شکلگیری مراودات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با دیگر کشورها و فعالیت مسؤولین عالیرتبه جمهوری اسلامی در این سرزمینها را بهدنبال داشت. در این بین حضور شخصیت فرهیخته و با ذکاوتی همچون شهید سید حسن شاهچراغی که مسئولیت نمایندگی مردم و عضویت در هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی، سرپرستی مؤسسه کیهان، سخنگویی کمیسیون امنیت ملی و عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما را همراه با تسلط به مباحث فرهنگی و سیاسی در کارنامهی درخشان خود داشت، گروههای مختلف اعزامی را به بهرهگیری از اندیشه و خرد این انسان متعهد، در سفرهای کاری خویش ترغیب مینمود.
این روحانی اندیشمند، ضمن انجام وظایف محوّله، با توجه به قلم شیوا و مهارت در ثبت وقایع و خاطرات، به نگارش مشاهدات و تجربیات خویش از این سفرها اهتمام ورزیده و میراثی ارزشمند که از ذخایر ماندگار انقلاب اسلامی محسوب میشود را برای آیندگان به یادگار میگذارد.
آنچه در ادامه میآید، ارمغان سفر این شهید والامقام به کشور لیبی است که در قالب سفر ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران به سه کشور سوریه، لیبی و الجزایر در پانزدهم شهریورماه سال هزار و سیصد و شصت و سه هجری شمسی انجام گرفته است.[۱] همراهی و مجالست با مقام معظم رهبری، حضرت آیةالله خامنهای حفظهالله سبب شده تا این مسافرت، به یکی از خاطرهانگیزترین برنامههای کاری شهید شاهچراغی تبدیل شود و فرصتی مغتنم، جهت گفتوگو و بهرهگیری از شخصیت اندیشمند و با درایت مقام معظم رهبری که بخشهای مختلف سفرنامه، شاهد و گواه آن است را فراهم سازد.
مؤسسه پژوهشی بیتالهدی مفتخر است، متن کامل و تصحیحشده این سفرنامه را که دربردارنده اطلاعات مفید از ذکاوت و هوشیاری مقام معظم رهبری مدظله و نیز خصوصیات اخلاقی سرهنگ معمّر قذافی رهبر انقلاب لیبی است، در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
………………………………………………………………………
پدیدآورنده: سید حسن شاهچراغی
دستهبندی: سفرنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
سفر به «لیبی» ـ «سِرت»[۲]
ساعت پنج یا شش بعدازظهر بود که در پایگاه نظامی و هوایی «صدرا» در سرت نشستیم. این بزرگترین پایگاه هوایی لیبی است که بر ساحل خلیج صدرا وجود دارد.
«قذافی»[۳] و «جَلّود»[۴] هر دو در جمع استقبالکنندگان بودند؛ جمعی از مردم که شعار میدادند و صفوفی از افسران نیروی هوایی. مثل خودمان، شلوغ پلوغ کارها انجام میشد. ابتدا به اتاقی رفتیم. قذافی در حالی که عبایی سفید و چکمههایی سفید داشت و گردنش همیشه حالت زاویهی منفرجه را حفظ میکرد و چانهاش به بالا بود، حرف میزد. «خوشآمد» گفت. دیدار او برای من جالب بود؛ مثل شتری میماند که همیشه گردنش بلند است و به اینطرف و آنطرف نگاه میکرد.
ما را از روستایی گذراندند و به محل پادگانمانندی بردند که هتلی در آنجا ساخته شده بود و چادر عقید[۵] هم آنجا بود. روح عشیرگی و خانبازی در قذافیِ انقلابی هم بود. برایش شعار میدادند، او هم خوشحال بود.
من و آقای «دعایی» یک اتاق داشتیم که نوی نو بود، امّا نه تلفن داشت و نه تلویزیون. بچهها همه شام را در رستورانی خارج از محل میخوردند. ما هم صبر کردیم تا آقای «خامنهای» از ملاقات دوساعتهی خصوصی برگشت و با ایشان خوردیم؛ نسبتاً مفصل بود و کمی تند. شب، هوای خوبی داشت و مدتی قدم زدیم.
صبح هم خوابیدیم و ساعت ده، برای مذاکرات به محل چادر مدرن رفتیم که مذاکرات صورت گرفت و مشروح آن، بعد میآید.
[اولین دور گفتگوهای رؤسای جمهور ایران و لیبی]
آقای خامنهای گفتگوی چند ساعتهی خودش با قذافی را چنین نقل میکرد:
«او یک ساعت صحبت کرد و با زبان عربی هم سخن میگفت: عرب و عجم دو همسایهاند و باید همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند. پس از صحبت مفصل او، با تعارفات معموله صحبت را شروع کردم: در مورد اسلام، بحث بسیار است و باید فرصتی مناسب بیابیم؛ مثلاً در تهران چند ساعت بنشینیم و صحبت کنیم. ایجاد وحدت را شما تأکید میکنید و اختلاف بین شیعه و سنی نیست. من میگویم حتی اختلاف بین عرب و عجم را صریحتر از هر چیزی اسلام بیان کرده؛ روایت میگوید: «لا فخر لعربی علی أعجمی» و چرا تعبیر عرب و عجم اینقدر تکرار میشود؟ «فهد»[۶] و «نُمیری»[۷] هم عرباند؛ اینها چه فخری همراه خویش دارند؟ در بین پادشاهان عرب و سران عرب، کسانی هستند که سعی میکنند دل دشمنان را به دست بیاورند و حال اینکه برادران شما در ایران، سعیشان این است که قرآن را عمل کنند و دل قرآن را به دست آورند. گفتم ما باید واقعیتر صحبت کنیم. مهمترین و واقعیترین مسأله «اسرائیل» است که دارد یک تغافل عمدی صورت میگیرد و وانمود میکنند که اسرائیل، یک واقعیت اجتنابناپذیر است. ما از روند «کمپ دیوید»[۸] و بازگشت «مصر» نگرانیم و در ادامه کمپ دیوید است. به نظر ما رسید که «سوریه»، اسرائیل را تنها او لمس میکند و مسألهی اصلی و جدی برای او است. بعد شما چون گستاخی مقابله با «امریکا» را دارید؛ خیلیها هستند که از ابهت امریکا میترسند و شما از اینها نیستید. ما هم دل و جرأت این مقابله را داریم. در ضمن صحبتها، میخواست بگوید که من قبل از انقلاب به ایران کمک کردهام. من هم گفتم ما وقتی مبارزه میکردیم که هیچکس به ما کمکی نکرد. گفتم: اسرائیل با شعار از بین نمیرود. به جلّود، پارسال پیشنهاد کردیم ارتش مشترکی تشکیل شود و کاری نشد. حالا هم پیشنهاد میکنم، ستاد مشترکی تشکیل شود که محل آن سوریه باشد و راجع به فرماندهی آن صحبت میکنیم. مسألهی بعد، اخراج اسرائیل از سازمان ملل است که سال اول، ۹ رأی داشتیم و سال بعدش ۴۳ موافق و امسال امیدوارتریم.(«ریگان»[۹] گفته که اگر اسرائیل از سازمان ملل خارج شود، ما هم میرویم) و مسألهی سوم، کمیتهی مشترک ما و شما و اگر سوریه خواست، برای شیوههای مبارزه با اسرائیل پیشنهاد میکنم که سران ما با هم بنشینند و روی این قضیه صحبت کنند. برخلاف انتظار، با کمال اختصار گفت: من با همهی پیشنهادات شما موافقم و اگر سوریه هم اینها را نپذیرفت، ما و شما تشکیل بدهیم.
قذافی کمی دربارهی جنگ صحبت کرد. من هم گفتم: ما خود را برای یک حرکت قوی آماده میکنیم و به بعضی اقلام ویژه اشاره کردم که مورد نیاز است. گفتم: شما خود میدانید که ما خوب میجنگیم و شیوههای جنگی ما را باید در مدارس تدریس کنند. گفتم: اگر هیئتی را که شما خواستید به ایران بیایند، بیایند، میتوانند ببینند. گفتم: ما در «بصره» رخنهای به عمق ۲۷ کیلومتر و عرض ۱۲ متر ایجاد کردیم. در مورد موشکها هم تا به حال کاری نشده است. (او گفت: این مسأله تمام شده است.) راجع به زمانی که «تنگه» بسته شد و فروش نفت، گفت: امکانات فنی ما کم است، اما وزرای نفت بنشینند و صحبت کنند. راجع به «مراکش» صحبت کردم؛ او قهقهه زد و خیلی خندید. من گفتم: ما خیلی تعجب کردیم و آب و آتش چگونه با هم جمع میشوند. شما میتوانستید با دیگران وحدت کنید. پادشاه مراکش مثل همهی پادشاهان عرب است. او مفصل شروع به صحبت کرد و طول و تفصیل نقلشده از طرف «اسد» را تکرار کرد: «حسن»[۱۰] تنها کسی بود که به نامهها پاسخ مثبت داد. نمایندهای فرستادهام تا چند سؤال کند که تو مرتجع هستی و ما انقلابی و … . حسن گفته بود: من از این سؤالات ناراحت نمیشوم. در مورد امریکا ما با هم دوست، نه اینکه مطیع باشیم. اما فهد؛ او از من سؤال میکند، نه من از او و اما اسرائیل؛ ما هم دشمن اسرائیلیم و جنگ را من عملی نمیدانم. با این پاسخها ما گفتیم: خوب وحدت میکنیم تا چه شود. مقدمهای فرستاد و من هم خوشم آمد. وحدت به معنی وحدت دو کشور نیست؛ فقط مجموعهای از سران مینشینند و تصمیمات واحدی میگیرند.
در پاسخ گفتم: جهتگیریهایتان چگونه خواهد شد و شما میتوانستید با «الجزایر» وحدت کنید. جواب داد: انقلابیها به ما جواب مثبت ندادند. من به سراغ مراکش نرفتم؛ من به مراکش رسیدم. سؤال کردم: امکان وحدت با الجزایر منتفی است؟ گفت: اسد به الجزایر رفت و کارهایی هم رفته. شما هم میتوانید اقدام کنید. پرسیدم: اگر شرط آنها به هم زدن وحدت با مراکش بود، میپذیرید؟ گفت: این خرق وحدت است، ولی بدون شرط، حاضرم با الجزایر وحدت واقعی داشته باشم و وحدت سمبلیک با مراکش. در مورد جنگ گفت: مصریها در مرزها نیروها را بسیج کردهاند و ما هم همینطور. بارها پیشنهاد کردهاند که مشترک عقب برویم، ولی ما نکردیم؛ چون نیروهایشان را به عراق ببرند.
در مورد عراق، عبدالسلام جلّود سخن را شروع کرد: ایرانیها خوب میجنگند، ولی عراقیها هم قوی شدهاند. فرمول جنگ باید تغییر یابد. شما باید از نیروهای معارض استفاده کنید. حرفش را قطع کردم و گفتم: معلومات شما از مسائل عراق کامل نیست و مردم، پشتیبان حکومت عراق نیستند. گفتم: تنها بارزانیها میجنگند و بقیه اهل جنگ نیستند. ما هم مخالفتی با رفتن کسی به داخل عراق نداریم.»
ملاقات با قذافی
در چادر مخصوص قذافی، دیدار دور دوم آقای خامنهای بود که ما هم شرکت داشتیم. جای زیبایی بود و فوقالعاده مدرن. قذافی به برخورد وحشیانهی نیروهای عربستان با بعثهی لیبی اشاره کرد و گفت: «جرمشان این بود که برای انقلاب شعار میدادند. سرزمینهای مقدس از آنِ همهی مسلمانان است. هیچ کس حق ندارد که تسلطی بر آن داشته باشد.» آقای خامنهای گفتند: « «آیةالله منتظری» این مطلب را بیان کردند و بعد هم امام در پیام خویش مطرح فرمودند. با حجاج ما هم سال گذشته برخورد بدی داشتند، ولی امسال چون ۲۵۳ هزار حاجی داشتیم، کاری نتوانستند بکنند.»
قذافی گفت: «آنها رو آوردند به حجاج لیبیایی که کمتر بودند. ما باید متحد شویم.»
خامنهای: «حج حرکت عظیمی است و اگر خوب استفاده شود، فواید بسیاری برای عالم اسلام دارد.»
قذافی: «باید سلطهی سعودیها را از حج برداشت.»
خامنهای: «با ما خوب، طبیعی بود، ولی توقع نداشتیم با شما چنین کنند.»
قذافی: «فرقی بین ما و شما در رابطه با سعودیها نیست. چه سعودی و چه جای دیگر، نباید دست کسی باشد.»
خامنهای: «باید «مکه» و «مدینه» و «بیتالمقدس» در دست رهبری جهان اسلام باشد. اگر آماده باشید، موافق هستیم بحثهای دیشب را دنبال کنیم. گرچه دیشب با حس تفاهم، بیشتر مسائل گفتگو شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. دیشب در مهمترین مسأله به توافق و نتایج مثبت خوبی رسیدیم. در مسائل اساسی ما با شما اختلاف نداریم. در برخورد با امریکا و اسرائیل، شجاعت، ضروریترین چیز است که ما و شما داریم. نقاط اساسی را دیشب گفتیم؛ یکی اخراج اسرائیل از سازمان ملل است. در دو سال گذشته، ما کار خوبی انجام دادیم. سخن دیشب را تکمیل میکنم؛ تعداد آرای موافق، دو سال قبل ۹ رأی و سال قبل۴۴ رأی[۱۱] بود؛ حدود پنج برابر. امسال با موفقیت بیشتری روبهرو خواهد بود. تعاون بیشتری باید داشته باشیم. شما در ترغیب بعضی کشورها، خوب میتوانید عمل کنید. مسألهی بعدی، پیشنهاد ستاد مشترک کشورهای مترقی و انقلابی است که با استقبال گرم شما روبرو شد. بعد، کمیتهی مشترک دو کشور برای بررسی شیوههای مبارزه با اسرائیل است. پیشنهاد من این است که وزرای خارجه اقدام به تشکیل این کمیته بکنند و کار را شروع بکنند. برای این کار، وزرای خارجه و معاونین تبادلات لازم را انجام دهند. پیشنهاد بعدی، تشکیل کنفرانس سران ما و شما و سوریه است که سوریه طبعاً حتماً باید باشد. وقتی از اسرائیل صحبت میشود، بحث از کمپ دیوید و اصرار امریکا به ادامهی آن مورد نظر است. با کوششهای امریکا برای جا انداختن کمپ دیوید باید مبارزه کرد. در اخبار آمده بود ریگان گفته است در جمع یهودیان، که اگر اسرائیل از سازمان ملل خارج شود، ما هم خارج میشویم. نسبت به مسائل نظامی «سرهنگ صیاد شیرازی» هستند که از نیروهای انقلابی و مؤمن هستند که اگر آمادگی باشد، ایشان آمادهی مذاکره هستند. از مطالب دیشب، پیشنهاد شما برای دیدار یک هیئت نظامی از ایران بود که ما موافق آن هستیم. اگر سطح این هیئت را بالا قرار دهید، در مورد ستاد مشترک هم میتوانند صحبت کنند. ما معتقدیم مبارزه با اسرائیل از مبارزه با امریکا جدا نیست. امریکا همهجا شیطنت میکند. آنها در خلیج سرت مانور نظامی میدهند. در همهجا چنیناند. در «خلیج فارس» هم چنین میکنند. برخورد ما در خلیج فارس، آنان را ناامید میکند. (خندهی قذافی و جلّود برای خلیج فارس) من پیشنهاد میکنم تشکیل کمیتهی دفاع از حقوق سیاهان در ایران را ملاک نظر قرار دهیم. این کمیته، کار سیاسی و فرهنگی وسیعی را در جهان شروع کند. این کمیته، بینالمللی است. انتظار داریم دولتهای همفکر، از همکاریشان در این کمیته برخوردار باشیم. این کمیته میتواند مقبول و مطلوب شما باشد و وسیلهای برای همکاریهای دو جانبهی ما ضد امریکا باشد.
اما مسألهی جنگ؛ دیشب صحبتهای خوبی داشتیم. ما عراق بی «صدام» میخواهیم. (تکرار مطالب با اسد) قضیهی صدام، منطقهای است، اگر نگوییم اسلامی است. روی نظام آینده هم، ما پیشداوری نداریم؛ خود مردم عراق تصمیمشان را بگیرند. برای اسقاط نظام عراق، دو راه وجود دارد؛ مبارزات داخلی مردم عراق که برای ما هم خوب است و دوم، حمله علیه نقاط استراتژیک عراق است که ما آنها را خوب میشناسیم. ما حتی به یک وجب خاک عراق، چشم نداریم. ما اشغال را نه خلاف حق، بلکه خلاف مصلحت میدانیم. خاک ما بسیار وسیع است و نیازی به خاک نداریم. ما ۴۳ میلیون جمعیت داریم و تا صد میلیون را خوب میتوانیم اداره کنیم. (قذافی مرتب شیر موز یا قهوه یا چای سبز میخورد و مثل شتر به اطراف نگاه میکند. هواپیماهای میگ هم، مرتب در آسمان غرش میکنند؛ چون اینجا بزرگترین پایگاه لیبی است و مورد توجه خاص رهبری لیبی.) ما از دوستی شما و همکاری شما تشکر میکنیم. احساس میکنیم صدای حق ما، شنوندههایی جدی دارد. کمک شما، از مراحل شیرین این جنگ برای ما بود.
دیشب فرصت نشد که از سفر خود به سوریه برای شما بگویم. سفر سوریه دو بخش داشت؛ یکی روابط دو جانبهی ما که در اجتماعات چهارگانه گفتوگو شد و همکاریهای دو جانبه.» (آقای خامنهای، مفصل آنچه در دمشق گذشته بود را بیان کرد که نیازی به ذکر آن نیست)
قذافی: «ما احساس خوشنودی میکنیم از مذاکرات جدی شما با سوریه و لیبی که در این سفر صورت میگیرد. ما چشم به راه این ملاقات بودیم. از آغاز، رهبری مشترک را برای انقلاب در عالم قبول نداشتیم.[۱۲] حتی برای مردم عادی، برنامهی رهبری مشترک میتوانست اختلاف شیعه و سنی را خاتمه دهد. دشمنان دارند شرطبندی میکنند روی اختلاف شیعه و سنی. خبرنگاران کشورهای دشمن در سؤالات خودشان از ما میپرسند که شما سنی هستید؛ چرا با شیعهها رابطه دارید؟ رهبری مشترک در انقلاب برای جهان اسلام، این توطئه را از بین میبرد. انقلاب حقیقی مخالف فرقهای شدن مذهب است. اسلام حقیقی، اسلامی است که در قرآن است و همواره دعوت میکند برای دوری گزیدن از تشعب و تحزّب و گروهگرایی. به همین جهت ما گفتیم «من تحزّب خان إلا حزب الله»، که در برابر شیطان و حزبالشیطان است که همان کفّار و صهیونیستها هستند. ما رژیمی که به جهان ارائه میکنیم، رژیم اسلامی است و مردمی. همهی کارهای اسلام، نماز و جهاد و حج، مردمی است. ما هم مردمی را بر پا کردیم؛ به همین جهت خلق مسلح را بر پا کردیم. ما پیشنهاد میکردیم که این سیستم را ایران مطرح میکرد بیش از لیبی، به خصوص در آسیا. خوشحال شدیم که کمیتهها و سپاه پیش آمد که مشترک بود.
ما منتظر این ملاقات بودیم تا پایههای خوبی برای همکاری مشترک بگذاریم. هر چه شد و هر چه باشد، ما همپیمان هستیم. این امکان ندارد که از شما دست بکشیم و شما هم، همچنین. ما در کنار شما میجنگیم علیه کشوری که فرض بر این است که عرب است؛ استعمارگران و مرتجعین را ناراحت کرده است؛ چون نتوانستند بگویند این جنگ عربی و فارسی است. ما حتی اگر اسلحه نمیدادیم، کفایت میکرد که بگوییم در کنار ایران هستیم. امکان ندارد که ما به انقلابی خیانت کنیم که سالها علیه شاه تشویق کردیم. شاه دشمن همهی ماست و الآن هم صدام، دشمن مشترک همهی ماست؛ ولی هیچ مانعی ندارد که در این ملاقات تاریخی از خود انتقاد کنیم؛ اشکالاتِ هم را بگوییم تا این فرصت به دست دشمنان نیافتد که از ما انتقاد کنند. انتقاد با وحدت، ما را تقویت میکند.
یکی از مسائلی که ما را ناراحت میکند، قضیهای است که نامش «موسی صدر»[۱۳] است. این مورد بهرهبرداری قرار میگیرد که علیه وحدت ما تبلیغات کنند. اعراب «لبنان» از آن سوءاستفاده میکنند. هیچ مشکلی بین ما و آقای صدر وجود نداشت؛ او دوست ما بود و از ما کمک میگرفت. از شخصیتهایی است که ما او را دعوت کردیم تا در دهمین سال انقلاب شرکت کند. او در شرایط خیلی مبهمی مخفی شد و حال این که در لیست کسانی بود که فردای آن روز با او ملاقات داشتم. یک طرح مخفیانه بود برای نابودی، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران. من از رابطهی موسی صدر با «شاه حسین»[۱۴] و نیروهای مرتجع عرب خبر دارم. اولین نامهی اظهار ناراحتی و حمله به لیبی، از شاه حسین بود. او در نامهی خود جوری برخورد کرد که گویا او وکیل مدافع امام صدر بود. این بعد از تماس شاهِ ایران با ملک حسین بود. من ناراحت شدم و عین نامه را برای او برگرداندم. یک چیزی که عجیب است، این است که بعد از پیروزی انقلاب، شاه حسین نامه نوشت و عذرخواهی کرد. «شاه خالد»[۱۵] و ملک «مغرب» با من تماس گرفتند و همه همینطور. علیرغم این که ما رابطهی خوبی با او داشتیم، او عضو ساواک بود و رابطهی خوبی با شاه داشت و مأموریت داشت که کار کند و با شاه حسین و ملک مغرب و شاه ایران هماهنگ بود. اگر او زنده بود، دادگاه انقلاب او را محکوم به اعدام میکرد. هزاران خون در ایران و عراق میریزد، کسی نمیگرید، اما در مورد موسی صدر اینقدر حرف زده میشود. چیزی خاص را در پشت دارد. هیچ چیز نمیتواند فاصلی بین ما و شیعیان و فرزندان «علی» [علیهالسلام] باشد. ما در شمال «افریقا» دولت فاطمی داشتیم و آداب و رسوممان شیعی است. اجداد ما، علی را مثل شیعه احترام میگذارند. اگر ما چیز تاریخی داشته باشیم، از «معاویه» بدمان میآید و تعجب میکنیم که گفته میشود «سیدنا معاویه». در فرهنگ ما، معاویه کافر است. ما در اصل و نسب، از حضرت علی هستیم. پدران ما را یزید هجرت داد به این مناطق و به آنها علاقه داریم. از پدران ما، امام موسی کاظم [علیهالسلام] در عراق است که مورد احترام ماست. هیچ قبول نمیکنیم که در دفاع از علی، از ما پیش بگیرد. «نحن أقرب بـ «علی» من «موسیالصدر» و «شمسالدین»[۱۶] و «نبیه بری»[۱۷]. حتی در ایران هم، ما بعد از «امام خمینی» هستیم. ما امامت امام خمینی را که خداوند طول عمر به او بدهد، به رسمیت نمیشناسیم، اما بعد از او هستیم. ما الان در عصر جماهیر و خلقها هستیم. در مقطع علم فضا و الکترونیک، بازگشت به اختلاف فرهنگ علی و معاویه، کاری ارتجاعی است. ما اسلامی میخواهیم که بدون اختلاف مذهبی باشد. پیامبر [صلیالله علیه و آله و سلم] هیچ حزب و مسلک خاصی برای ما نیاوردهاند. این بدعتهایی است که بر سر قدرت پیش آمده است. با یک انقلاب مدرن و همسنخ با زمان و مردم است تا اینکه بتوانیم یک میلیارد مسلمان جهان را بسیج کنیم. این راه خدا و انقلاب حقیقی است. ما این مهم را به عهدهی شما میگذاریم که این اختلافات را تمام کنید و جلوی کارهای شمسالدین و نبیه بری و خانوادهی صدر گرفته شود؛ و إلّا ما با اینها درگیر خواهیم شد و به نفع دشمنان خواهد بود. امریکا و «سیآیای» و «موساد» و ادارهی دوم ارتش لبنان، اینها را تحریک میکنند. اگر تمام نکنند، ما آنها را چون اسرائیل تلقی میکنیم. فکر میکنیم شما دارای تأثیر روحی و مادی در آنها هستید و جلوی این سریال را میتوانید بگیرید. ما از موضع دینی و شیعی میتوانیم آنها را تکفیر کنیم و خونشان را برای مسلمین حلال بکنیم.
نقطهی دوم که گرچه از جهت جغرافیایی بین دو انقلاب ارزشی ندارد، ولی وسیلهی دشمنان شده است، بازگرداندن جزایر «تنبان» و «ابوموسی» است؛ چون شاه اینها را به زور گرفته بود تا صدام نتواند بهانهای به دست آورد. کار شاه را شما نباید ادامه میدادید. «عباس هویدا»ی معدوم، مجلس شاه را دعوت کرد و اعلام کرد که پرچم ایران بر سر سه جزیره بالا رفته است. اگر ایران سه جزیره را برگرداند، نشان خواهد داد که از موضع برادری حرکت کرده است.
یک مسألهی شکلی دیگری هم وجود دارد که ارزشی ندارد و آن نام خلیج است؛ درست نیست که یکی میگوید عربی است و یکی فارسی. این خلیج بین عربها و فارس است و میشود گفت اسلامی است یا نامی دیگر و در اینجا هم خوب نیست راه شاه را برویم. شاید هم توافق کنیم که ما عربی بگوییم و شما بگویید فارسی؛ اشکالی ندارد.
نقطهی دیگر؛ شاید شما اشتباه کردید که به نیروهای ملیگرا در عراق بیاعتنایی کردید. ما هم توافق کردیم که ملیها را معرفی کنیم تا با آنها همکاری کنید. جوانی است به نام «موسوی» که در پایگاه «شهید صالح» در «بعلبک»، کارهای انتحاری میکند. ما بر این فکریم که با ایشان همکاری کنیم علیه اسرائیل. بعد از انفجار مرکز نیروهای ما و نیز امریکا و «فرانسه»، فرانسویها اقدام به نابودی نیروهای این شخص کردند و گفتند که آنجا را از بین بردیم. ما بسیار ناراحت شدیم که کشوری بزرگ، خانههای طایفهی مستصفی[۱۸] را خراب میکند. ما اقدام به عملیات چریکی در خود فرانسه، در «پاریس» و «مارسلیا» کردیم که انتقام کشتار مردم بیدفاع لبنان بود. از سوریه خواستیم تا اسلحهی ضد هوایی برای آنها بفرستیم؛ سوریها گفتند این باعث تحریک اسرائیلیها و عملیات نظامی خواهد شد. ما هم اعلامیههایی برای فرانسویان گذاشتیم که اگر عملیات در بعلبک و علیه غیرنظامیان آزاد است، عملیات در مارسلیا هم آزاد است. تا الان نه فرانسه و نه نبیه بری و نه آقای موسوی و نه شما، این حقیقت را نمیدانستید. به طور کلی، ما بسیار به مجموعهی بعلبک راضی هستیم و تنها کسانی که میتوانند با اینها توافق کنند، لیبیاییها هستند. ما فکر میکنیم که تنها ما میتوانیم با اینها همکاری کنیم. فقط ما و شما شجاعت این کارها را داریم.
نقاطی دیگر هم هست؛ سرزمینهای مقدس نباید زیر سلطهی سعودیها باشد. جبههی متحدی باید تشکیل دهیم از کشورهایی که در خطر حملهی امریکا هستند؛ مثل ایران، لیبی و «نیکاراگوئه» و امثال آن. برای ساقط کردن کمپ دیوید، باید نظام مصر را ساقط کرد. باید علیه آنها همانگونه که علیه صدام کار میکنیم، کار کرد. شما ما را علیه مصر یاری دهید و وقتی با آنها میجنگیم، بر علیه سودانیها هم میجنگیم.
بقیهی پیشنهادات شما را قبول دارم و نظر منفی نداریم. انتقادات ما هرچه باشد، حتی در آینده بر همپیمانی ابدی ما اثری نمیگذارد. (جلّود گفت: این نشانهی جدی بودن ما برای همکاری است.) در ارتباط با سیاهپوستان، مدتها است که ما کار میکنیم و با پیشنهاد هم کاملاً موافقیم.»
خامنهای: «از بیانات صریح و برادرانهی شما تشکر میکنم. ما احتیاج به صراحت داریم و إلّا همپیمانی ابدی به قول شما نخواهیم داشت. در توضیحات مختصر خود، سعی میکنم همان صراحت را به کار ببندم. من از انتقاد از خود، خوشم میآید؛ باید بگویم این انتقاد از غیر است نه از خود. شما از بحث مذهبی گریزانید. حق با شماست؛ چون بحثهای مذهبی هزار و سیصد سال به جان هم انداخته است؛ ولی شما خود وارد بحث دینی شدید. شما بحث شیعه و سنی را مطرح کردید و وقتی کنار شما هستم، به یاد آوردم که شما سنی هستید و ما شیعه. شما چرا چنین میکنید؟ ما هزاران سنی داریم. آنها دست مرا میبوسند. من سالها در میان آنها تبعید بودم. در «ایرانشهر»، در نماز جمعه، سنیها پشت سر من نماز میخواندند. انقلاب ما شیعی نیست؛ امریکا و مرتجعین عرب سعی کردند که چنین کنند. ما خود را برتر از این مسائل میدانیم. در لبنان، تجمع سنی و شیعه به دست ما به وجود آمده است؛ در بیروت و بعلبک و جنوب. ما دوست نداریم که به ما گفته شود از سنیها حمایت کنید؛ چون ما جز این نمیکنیم! ما مدافع اسلام هستیم. خطبههای من و آقای «هاشمی» فقط برای شیعیان نیست؛ سنیها آن را میشنوند و نامهها و حمایتها داریم. یادتان نمیآید که ما شیعه هستیم و آنها شیعه، ما هم همینطور. (آقای خامنهای شوخی کردند که تقصیر «سعد مجبر»[۱۹] است که مطالب را برای شما نگفته است. باید او اعدام شود. قذافی گفت او ایرانی است نه لیبیایی.) من برادرانه به شما میگویم من احساس خطر میکنم شما بگویید ما امامت امام خمینی را قبول نداریم و ما هم بگوییم شما کتاب سبز را جای قرآن گذاشتید. چرا چنین باشیم؟ ما با اهداف روشن میتوانیم با هم کار بکنیم و صد سال کار داریم.
اما دربارهی آقای صدر؛ ما برای این کار نیامدهایم. شما از ما و از دستگاه ادارهکنندهی امروزِ انقلاب راجع به صدر چیزی را نشنیدهاید. شما چرا این قضیه را مطرح میکنید؟ شما موسی صدر را وابسته به مرتجعین میاندازید یا به ساواک؟ من صورت مسألهای را مطرح میکنم؛ حکومتی انقلابی به نام لیبی؛ فردی است به نام صدر؛ این شخص به کشور انقلابی میآید و بر نمیگردد. نتیجه را شما بگویید! آقای جلّود! شما دو سفر به ایران آمدید. چند بار از من این قضیهی صدر را شنیدهاید؟ (قذافی گفت حرف شما را قبول داریم و میگوییم این قضیهای نیست.) من با نبیه بری ملاقات نداشتم؛ در حالیکه همهی گروهها پیش من آمد[ند] و فکر میکنید بری مایل به این کار نبود؟! من نخواستم! نه به خاطر مسألهی صدر؛ برای این که او با اهداف اسلامی مبارزه نمیکند. «سید حسین موسوی»[۲۰] خود او جزء أمل است. او هم اسم صدر را میبرد، اما با ما نه! با ما فقط از اسلام صحبت میکند. ما به آنها سفارش میکنیم تا با شما همکاری کنند.
نسبت به جزایر، صریح میخواهم بگویم؛ ما دوست نداریم از قذافی چنین بشنویم. این را اول خالد و امیر «کویت» میگفت. ما در جواب گفتیم تا شما امریکاییها در خلیج ساکن هستید و حکومت دارید، ما یک ذره از این جزایر را نمیدهیم و این یک حقیقت است. ایشان میگوید فایدهی اقتصادی و استراتژیک ندارد. جغرافیای ایشان ضعیف است؛ هم استراتژیک است و هم اقتصادی. آنها میخواهند بر این جزایر سوار شوند و هم نفت کشورهای ما را بزنند. موقعیت این جزایر چنین است. اجازه دهیم کویت یا عربستان یا امریکا سوار شوند؟
در مورد خلیج فارس، معلم شما «عبدالناصر»[۲۱] بود که گفت «من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی». نقشههای خودِ شما در بیست سال قبل چه نامی دارد؟ همه، آن را خلیج فارسی میدانند. این برای فارسها نیست، اسم است؛ ولی آنها که خلیج عربی گفتند، اهداف پلید داشتند. مرتجعین این را تأکید میکنند. وقتی «بحرین»، «قطر»، کویت و … انقلابی شدند، آن روز هر اسمی آنها خواستند، ما هم تغییر میدهیم؛ نه فقط اسلامی بلکه خلیج عربی خواهیم گفت. (به شوخی گفتند حتی خلیج غیر فارسی!) تا وقتی فارسها انقلابی و مسلماناند و عربها مرتجع، اسم آنجا خلیج فارسی است. «لرد کورزن»[۲۲] صد سال [پیش] به خلیج فارس آمد؛ نگاهی کرد به اطراف و شیوخ را جمع کرد و گفت اینجا جزء انگلیس است و شما منصوب از انگلیس. اینها که الان هستند، بازماندگان همانها هستند.
اما دربارهی اسلام و جماهیریه؛ ما اندیشههای بلندی در اسلام داریم. پانزده سال براساس اسلام، روی انقلاب اسلامی کار کردیم. با همان تبلیغات اسلامی، اقیانوس ساکن را به امواجی خروشان تبدیل کردیم. ما تازه به اسلام نرسیدیم. برادران ما جزء مجتهدین و صاحبنظران در اسلام هستند. بحث تفکرات اسلامی و جماهیری، بحثهای طولانی و مفصلی هست که لازم نیست وارد آن بشویم. فقط یک نکته است که خوب است ما را به خود مشغول نکنند. شما میبینید در کشورهای کمونیستی استبدادی، اسم نظام، دمکراتیک است. باید دید چه روحیهای در مردم هست و البته این مطلب بحث میخواهد.
وقتِ بحث امامت نیست؛ فقط بگویم امامت در شیعه به معنی این نیست که امام باید از نسب ائمه باشد. (سید را برای او معنی کرد و تکتک سادات محفل را معرفی کرد و از نسب خود حرف زد تا به قذافی بفهماند که این بدین معنی نیست که اینها داعیهی امامت دارند و چنین قصدی دارند.) ما نسلمان عرب است و صدام، کردی است.
من این دیدار شیرین و دوستانه را فراموش نمیکنم. انتظار میرود که نسبت به کمیتهها سرعت عمل بیشتری به خرج دهیم. حوادث زود میگذارد. همین حالا دهها کمیته در اروپا و امریکا علیه ما و شما توطئه میکنند. دعوت خودم را از شما به ایران تکرار میکنم. مناسب است اجتماع سران را در ایران به زودی تشکیل دهیم. تبادل رفتوآمدها خوب است ادامه داشته باشد. «وَ آخِرُ دَعوَانَا أنِ الحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِینَ و الفوز لاخواننا اللیبیّین» »
قذافی: «سرگرد جلّود یادآوری کرده است که موافقتنامهها مورد تجدید نظر قرار گیرد و اینها به سرنوشت قبلیها دچار نگردد.»
پس از مذاکرات، نماز خوانده شد و به ترتیبِ ورود، عازم فرودگاه شدیم. ما از لیبی، منطقهی سرت و پایگاه هوایی آن و محل اقامت که هتل «وجده» بود را فقط دیدیم و با تشریفات به سبک لیبی و در میان شعارهای معدود افراد فرودگاه، روانهی الجزیره شدیم.
[۱]. سفر به لیبی در سومین روز – هفدهم شهریورماه – واقع شده است.
[۲]. زادگاه قذافی
[۳] . معمر قذافی؛ رهبر انقلاب لیبی
[۴]. عبدالسلام جلّود؛ نخستوزیر لیبی در دوران قذافی
[۵]. سرهنگ
[۶]. فهد بن عبدالعزیز؛ پنجمین پادشاه آل سعود و بنیانگذار عربستان جدید
[۷]. رئیسجمهور سودان؛ ۱۹۶۹- ۱۹۸۵م
[۸] . پیمانی که به وسیله انور سادات رئیسجمهور وقت مصر و مناخیم بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ میلادی به امضا رسید.
[۹] . رونالد ریگان؛ چهلمین رئیسجمهور ایالات متحدهی آمریکا از حزب جمهوریخواه؛ ۱۹۸۱–۱۹۸۹م
[۱۰]. ملک حسن، پادشاه مراکش در سالهای ۱۹۶۱ – ۱۹۹۹م
[۱۱]. در سطور قبل، تعداد رأیها «۴۳» آمده است.
[۱۲]. با توجه به سخنان قذافی، واژه «داشتیم» صحیح است.
[۱۳]. امام موسی صدر؛ مؤسس مجلس اعلای شیعیان لبنان
[۱۴]. پادشاه اردن؛ ۱۹۵۲-۱۹۹۹ م
[۱۵]. خالد بن عبدالعزیز؛ چهارمین پادشاه آل سعود؛ ۱۹۷۵-۱۹۸۲ م
[۱۶]. محمدمهدی شمسالدین؛ رئیس سابق مجلس اعلای شیعیان لبنان
[۱۷]. رهبر جنبش امل از سال ۱۹۸۴ میلادی تاکنون
[۱۸]. «مستضعفین» صحیح است.
[۱۹]. سفیر لیبی در ایران، در دوران معمر قذافی
[۲۰] . معروف به ابوهشام؛ رئیس سازمان امل
[۲۱] . جمال عبدالناصر؛ دومین رئیسجمهور مصر؛ ۱۹۵۶-۱۹۷۰ م
[۲۲]. جرج ناتانیل کورزن؛ از جمله سیاستمداران و مستشرقانی که تا مقام وزارت امور خارجه انگلستان نیز ارتقا یافت و لقب لرد گرفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!